فرهنگ و ادب در دوره اشکانی
فلات بزرگ ایران در دوره اشکانی برای سدههای متمادی چهارراه رویدادهای هنری بود و نگهبانان دروازههای فرهنگی خاوری، باختری و شمالی کشور بیشتر شرایط اقلیمی بودند و پافشاریهای اندک قومی، تا مرکزیتی با خصلت دیکته کننده و هماهنگ سازنده. به هنگام خواندن تاریخ سیاسی اشکانیان و پس از فراغت از آن، همواره در این اندیشهایم که بهراستی کسانی که به نام اشک نزدیک به پنج سده بر ایران فرمان راندند یامردمی که این فرمانروایی را حدود پنج قرن تجربه کردند، در سایه آن زیستند، آن را پذیرفتند و یا با آن کنار آمدند از چه فرهنگی برخوردار بودند و مظاهر مدنی آنها کدام ها بودهاند؟ |
در تاریخ ایران جز دوره مادها هیچ دورهای ازنظر اسناد مکتوب به فقر دوره اشکانی نیست. خود این خبر بخشی از تاریخ فرهنگ در زمان اشکانیان است. البته نه به این معنا که اشکانیان کم فرهنگ بودهاند، بلکه به این معنا که اشکانیان میلی به نوشتن نداشتهاند! شگفتانگیز است که خانم بویس، تقریباً با پذیرفتن گزارش عجیب پلوتارک که آثار هومر را همه میخوانند و کودکان پارسی و شوشی… تراژدی های سوفوکلس و اورپید را از برکرده و میسرایند، مینویسد، که در شهرهای یونانی (شهرهای جدید سلوکی) کوچکتر که در پیرامون پادگانهای دائمی نظامی ساختهشده بودند، زبان رسمی همیشه یونانی بود و ایرانیان بهگونهای جدی به یادگرفتن زبان یونانی میپرداختند! اینگونه از برداشتهای بیشازاندازه آزاد و گیجکننده، در قلم رویی که آکنده از ابهام است، تنها بر دشواری پژوهش میافزایند. اگر مردم ایران با زبان یونانی آشنا میبودند، امروز ذخیره ما از این زبان به چند واژه اقتصادی، مانند درهم (دراخمه)، دینار (ډناریوس) و سیم (نقره) و نام برخی از سنگهای گرانبها، مانند الماس و زمرد و مروارید و یاقوت محدود نمیشد. درزمینهٔ هنر نیز فرهنگ ایرانی نتوانست عناصر زیادی از هنر یونانی را هضم کند و با همه نیازی که در معماری هخامنشی و اشکانی به یونانیان بود، فرهنگ ایرانی جز مثلاً بهندرت سرستون کورینتی، مانند سرستون دو ستون برجایمانده در خورحه و چند عنصر دگرگونشده دیگر چیز زیادی از فرهنگ هنری یونانیان را نپذیرفت. پیکرتراشی ایرانی، خوب یا بد، حاصل همین کمبود رغبت به هنر بیگانه و ناسازگار بافرهنگ ایرانی بود.
در فرهنگ معماری هم، با همه اسکندریهها یا پادگانهایی که ظاهراً ساخته شدند، یونانیان حتی برای استفاده شخصی خود نتوانستند در ایران همان کاری را بکنند که یادگارها و نشانههای آن هنوز در آسیای صغیر و آسیای مقدم به چشم میخورد. نباید چنین انگاشت که بنایی و آمفی تاتری از سلوکیه را ایرانیان و یا توفان حوادث از بیخ و بن تراشده اند. در حال حاضر همهچیز حاکی از آن است که ایرانیان تنها از اسکندریان شکستخورده بودند، اما هرگز به سبب دلسردی از فرهنگ خودروی نتافته بودند.
هیچ پدیده مدنی در این روزگار صحنه نبرد فرهنگی ایرانیان با اسکندریان را بهاندازه میدان بسیار کوچک و یکی دو سانتیمتر مربعی سکههای اشکانی به نمایش نمیگذارند. در این میدان کوچک تنها خط یونانی است که به سبب بیرونقی خط اشکانی نقشی چیره دارد. در سکهها درحالیکه نقشها همه اشکانی هستند و تقریباً شباهتی به پدیدهای یونانی ندارند، حرف اول را اغلب آتش و آتشدان میزند و لباس ایرانی و باشلق هخامنشی. اصرار بر حفظ خط آرامی که کمتر از خط یونانی جواب زبان فارسی را میداد نیز نشانهای دیگر از این نبرد است. در سکه اشک اول نبرد فرهنگی کاملاً مشخص است. سکه به تقلید از سکههای یونانی است، اما در اینجا تیراندازی با جامه دشتنوردان باکمانی در دست که بر کرسی نشسته است جای آپولون را که معمولاً در سکههای یونانی در پشت یک سپر مینشیند گرفته است. اشکانیآنکه تیراندازان ماهری بودند علاقهای به سپر نداشتند. اینکه مهرداد اول پس از گشودن بابل و گستراندن قلمرو شاهنشاهی درروی سکههای خود، خود را دوستدار یونانیان میخواند، تنها میتواند ناشی از انگیزههای سیاسی باشد. رواج سکه در این دوره امکان نوعی ارتباط فوری و بدون واسطه را میان کسانی که میتوانستند با سکه سروکار داشته باشند و معمولاً از مردم مؤثر جامعه بودند فراهم آورده بود. نکتهای را که به هنگام پرداختن به سکهها و تقلید آنها از سکههای یونانی نباید از یاد برد، نقش بسیار ناچیز سکه در زمان هخامنشیان است و میراث ناچیزی که در این زمینه به اشکانیان رسیده بود. ورود واژههای درهم و دینار و سیم به زبان فارسی نیز به سبب رونق ناگهانی سکه در دوره سلوکیه و اشکانی بوده است.
ما اغلب به هنگام پرداختن به فرهنگ اشکانی در تصورات نخستین خود میکوشیم تا به کمک هر آنچه از فرهنگ و مدنیت هخامنشیان به دست آوردهایم چشماندازی را برای خود ترسیم کنیم. اما دیری نمیگذرد که احساس میکنیم که بااینکه چیزی از مظاهر فرهنگی و مدنی نمیدانیم، از دوره هخامنشی فاصله گرفتهایم.قضاوت درباره فرهنگ و ادب دوره اشکانی، به سبب نبود ادب مکتوب، حتى دشوارتر از دوره هخامنشی است، که با سنگ نبشته بیستون و دیگر سنگ نبشته های فارسی باستآنکهترین نوشتههای ایرانی را در اختیار میگذارد. این واقعیت که ما بدون حلقه رابط دوره اشکانی هرگز نمیتوانستیم به جهان پرشکوه و پرمشغله اساطیر ایران پیش از اشکانیان، هخامنشیان، دوره هند و ایرانی و سرانجام آریایی راه یابیم، دو راه پیش روی ما قرار میدهد: از میان رفتن ادب مکتوب و یا نبود ادب مکتوب و بهجای آن رونق ادب شفاهی. درراه نخست با همه کوششهایی که شده است تاکنون ناکام ماندهایم. اما راه دوم که تا روز حاضر گشوده است، جواب میدهد.
نباید فراموش کرد که در حمله اسکندر به ایران، در سرزمینی که به روایت شفاهی بیشتر ارج مینهاد تا مطلبی کتبی، بسیاری از کتابهای زنده تکنسخهای دینی و مدنی یا از دم تیغ گذشته بودند و یا زیر آوار نبرد تاریخ با خودش جانباخته بودند. بسیاری از ایران شناسان، بیآنکه تکیهگاه استواری داشته باشند، از مجموع آگاهیهای خود چنین برداشت میکنند که داستانهای حماسی در زمان اشکانیان شکلگرفتهاند. با توجه به عناصر کهن این داستانها بر این باوریم که داستانهای حماسی و بسیاری از عناصر اساطیری ما کهنتر از اشکانیان هستند و تقریباً همه اسطورهها ریشه در سیاهیهای تاریخ و ده ره آریایی و دوره مشترک هند و ایرانی دارند، تنها انتقال شفاهی حماسهها و اسطورهها آنها را از صافی ۴۷۰ ساله دوره اشکانیان گذرانده است.
نقش اشکانیان در حفظ حماسهها و افسانهها بسیار بارز است. اینک نکته مهم این است که کدام باور نیرومند ملی یا دینی و فرهنگی پشتوانه اینهمه شیفتگی بوده است. به سبب نبود ادب مکتوب، نباید از دب شفاهی بسیار پررونق اشکانیان غافل ماند و سهم شاعران و رامشگران دوره اشکانی را در تاریخ ادب ایران نادیده گرفت. این ادب شفاهی است که با نیاز به شعر برای یادسپاری آسانتر سبب شکوفایی شعر ایرانی شده است. امروز هم در ایران کم نیستند بیسوادانی که شعرهای هفتصد ساله و بیشتر را از بردارند. پدیدهای که در کمتر جایی از جهاندیده میشود. گاتهای نانوشته زرتشت را همین دوره سینهبهسینه کرده است و تصنیف اوستای متأخر، مانند پشتها و وندیداد نیز در همین دوره با تکیهبر میراثی کهن انجامگرفته است، که سرانجام شاید از اواخر این دوره و در طول دوره ساسانی صورت مکتوب یافته است.
جالبتوجه است که در این ادب بهاصطلاح رها و آزاد جستوجو برای یافتن نشانهای از ادب هلنی راه بهجایی نمیبرد. آن دسته از پژوهشگران شیفته فرهنگ یونانی، با همه نیازی که به مقایسه داریم، گاهی بیجهت میکوشند مثلاً رستم و هرکولس را با یکدیگر مقایسه کنند. اینان هنگامیکه در جستارهای خود همانندیهایی میان شخصیتهای اساطیری ایرانی و یونانی مییابند گاهی فراموش میکنند که به نقش دوره آریایی در وجود پدیدههای همانند بازگردند.
در اینجا به این نکته نیز باید اشاره کرد که داستانهای یادگار زریران، ویس و رامین و بیژن و منیژه، که حتماً آبشخوری اشکانی دارند، گرمی و رونق بازار افسانهها و روایتهای عاشقانه و حماسی را در دوره اشکانی فاش میکنند. از اینکه جای بسیاری از شخصیتهای شاهنامه فردوسی مانند رستم و دیگر نامداران سیستان در اوستا، که دربرگیرنده صدها شخصیت روایی و افسانهای کوچک و بزرگ ایران باستان است، خالی است، با همین آگاهیهایی که تا به امروز یافتهایم، میتوانیم اطمینان داشته باشیم که شکلگیری نهایی شخصیت رستم یل بزرگ ایران در زمان اشکانیان بوده است.
در درخت آسوریک (بند ۴۱) که از دوره اشکانی است از رستم یادشده است. البته در اینجا باید توجه داشت که به سبب نبود حماسه در فرهنگ سامی اشکانیان چیزی حماسی از آنها نگرفتهاند. در عوض قومهای سامی از دیرباز در انواع داستانهای خیالی و همچنین در اندرزهای کوتاهدست داشتند و در رخنه اینگونه از ادب اشکانی نمیتوان تردید کرد. بحث و گفتوگو بر سر اعتبار _جایگاه حضور از نمونههای قابلذکری است که از ادب اشکانی برجایمانده است. در درخت آسوریک بزی با «درختی آرامی» بر سر جایگاه مقام خود با یکدیگر مناظره میکنند. این شیوه در ادب متاخر سوری رواجی بسیار دارد و پیداست که اشکانیان شیوه شعرهای مناظرهای خود، بر سر مقام را از سوریها اقتباس کردهاند. فقط نمیدانیم که این اقتباس بهطور مستقیم انجام پذیرفته است یا از طریق مادها و پارسها. در درخت آسوریک (بند ۵۱) بز پیروز به درخت میگوید که او پیش از طرف خود سخن زرین خود را نهاده است، درست مانند کسی که پیش گراز مروارید افشاند. ظاهراً ضربالمثل نهفته در این شعر در زمان اشکانیان به فلسطین هم راهیافته است، که بر زبان عیسی نیز جاریشده است. در انجیل متی میخوانیم:
«ای ریاکار اول چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیکخواهی دید، تا خس را از چشم برادرت درآری. آنچه را که مقدس است به سگان ندهید و نه مروارید را پیش گرازان اندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و کشته شمارا بدرند».
چون مروارید (پارتی: مارگاریت) در ایران سمبل رهانند، رهایی یافته است و در پیوند با مسئلهای دینی بهکاررفته است، بعید نیست که ضربالمثلی که در اینها مطرح است در اصل اشکانی بوده باشد. درهرحال به این اصطلاح فقط در این بخش از انجیلها برمیخوریم، که از آن نمیتوان بهآسانی گذشت.
ویدنگرنه با اشاره به آغاز کتاب عزرا، بااینکه اصل داستان را مربوط به هخامنشیان میداند، بر این باور است که این داستان بهصورت ساختار نخستین خود در روزگار اشکانیان در بینالنهرین متداول بوده است و در اینجا یهودیها با آن آشنا شدهاند.
گمان میرود که کتاب استر نیز در دوره اشکانی بر قالبی اشکانی ریخته شده بوده است. نشانهای که نمیتوان وجود آن را امری تصادفی انگاشت کمک زیادی به این برداشت میکند. در کتاب استر ، که مربوط به دوره خشایارشا است، ایران دارای
۱۲۷ ولایت است. همانگونه که در جلد سوم این کتاب دیدیم و کمی بالاتر در مجلد حاضر نشان دادیم ساتراپیهای دورههای هخامنشی و اشکانی بیشتر از حدود ۲۵ نبودهاند. ۱۲۷ ولایت کتاب استر بیشتر نشان از شهرها و پولیس های ایرانی و مهاجرنشین و گوناگونی قلمرو فرمانروایی اشکانیان دارد که این دوره با استقلالی نسبی اداره میشدند. در آغاز متن پهلوی کارنامه اردشیر بابکان میخوانیم که ایران را در زمان اردوان پنجم ۲۴۰ کدخدای بود. |
ظاهره کتاب توبیت نیز عناصری اشکانی ایرانی را، مانند دیو آئشمه، در خود پنهان دارد.
اندرزنامه مینوی خرد را نیز ویدنگرن متنی زروانی و با نشانههایی از روزگار اشکانیان میداند. او برای نزدیک شدن به این برداشت بندهای ۵-۱۳ از فصل ۴۳ را بارزترین تکیهگاه میداند:
۱. پرسید دانا از مینوی خرد
۲.که اورمزد و امشاسپندان و بهشت خوش بوی و خرم را به چه بیشتر می توان از آن خویش کرد؟
۳ .و اهرمن بدکار و دیوان را چه گونه میتوان شکست داد و از دوزخ بیبها و تاریک چه گونه میتوان رست؟
۴. مینوی خرد پاسخ داد:
۵ .که اورمزد خدا و امشاسپندان و بهشت خوش بوی را از آن خویش کردن واهرمن بدکار و دیوان را شکست دادن و از دوزخ تاریک بیبها رستن چنین ممکن است:
۶. وقتیکه مینوی خرد را به پشتیبانی گیرند
.۷ .و مینوی خرسندی را مانند سلاح و زره و جوشن بر تن پوشند
- و مینوی راستی را همچون سپردارند
۹و مینوی سپاسداری را همچون گرز
۱۰. و نیروی کامل فکری را همچون کمان
- و مینوی رادی (= بخشندگی) را همچون تیر
۱۲. و مینوی پیمان را همچون نیزه
۱۳. و مینوی کوشش را همچون آبدست (= سلاح محافظ دست) دارند و مینوی تقدیر را پناه گیرند
۱۴. و به آیین به بهشت و دیدار ایزدان میتوان آمد و از اهرمن بدکار و دوزخ بیبها میتوان رست.
از تأمل در واژههای سلاح، زره، جوشن، سپر، گرز، کمان، تیر، نیزه و آبدست میتوان به نتیجه خوبی رسید.
چنین برخورد و قیاسی باید از آن جامعهای باشد که در آن جنگجویی و دلاوری الگویی ایده آل است. جالبتوجه است که در متن اصلی، واژههای «گرز» بهصورت پارتی «ورز» و «پیمان» بهصورت «پتمان» میآیند. در این میان واژههای پارتی «اندرز» و «پندنامک» نیز نشانههای تعیینکنندهای هستند.
منبع:
- تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان ، نوشته دکتر پرویز رجبی
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در بهمن ۱۳۸۶
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی