سلسله پالایولوگوها و احیای امپراتوری بیزانس
امپراتوری روم شرقی، که در سال ۱۲۶۱ میلادی، بدون خونریزی در زیر فرمان سلسله جدید پالایولوگو قرار گرفت، بی آنکه خود بخواهد، در حدود دو قرن دیگر دوام آورد. قلمرو متصرفات آن، براثر پیشروی مسلمانان در آسیا و اروپا، گسترش قلمرو اسلاوها در پشت مرزهای آن، و قطعه قطعه شدن بخشهایی از آن به دست دشمنان مسیحی، نورمانها، جنوواییها، و ونیزیها، که در ۱۲۰۴ میلادی قسطنطنیه را غارت کردند، کاهش پذیرفت.
قسطنطنیه هنوز مرکز پر جنب و جوش تجارت و بازرگانی بود، اما چون گذشته آباد نبود. کلاویخو، دیپلمات اسپانیایی، در حوالی ۱۴۰۹ میلادی در مورد آن می نویسد: در داخل پایتخت همه جا قصرها، کلیساها و صومعه های بزرگ و باشکوه قرار دارند، اما بیشتر آنها ویران و مخروبند (دورانت، ۱۳۷۳، ص ۲۱۳).
جنگهای صلیبی و تسلط لاتینیها مشرق یونان را به چنان وضعی دچار کرده بودند که امپراتوری ۱۲۶۱ میلادی، که از نظر اقتصادی ناتوان و سرزمینش قطعه قطعه شده بود، مانند شبح امپراتوری بود و بس. گذشته از این، امپراتوری بیزانس در آسیا به اراضی امپراتوری نیقیه و در اروپا به تراکیه و قسمتی از مقدونیه منحصر بود.
بهطوریکه می نویسند: بدنی بود نحیف، ضعیف شده و فلاکت زده، با یک سر عظیم که عبارت بود از قسطنطنیه. خلاصه همه منتظر جان کندن این امپراتوری از هم گسیخته بودند که آن را «مرد بیمار» قرونوسطی لقب داده بودند (لومرل، ۱۳۲۹، صص ۲-۱۴۱). به این ترتیب، انحطاط و سقوط آن در دو قرن آخر امپراتوری بیزانس(۱۴۵۳-۱۲۶۱میلادی). که پالئولوگها آن را اداره میکردند، کاملاً هویدا بود. در این دوره از زمان که اروپای غربی داشت توسعه پیدا میکرد و جوامع آن در حال رشد بود،
روم شرقی برعکس رو به ضعف می رفت. تاریخ این دو قرن نشان می دهد که اروپای غربی با روم شرقی قابل مقایسه نبود و روم شرقی در سرازیری سقوط قرار گرفته بود. ضعف داخلی بیزانس مانع از مقاومت در برابر هجومهای خارجی بود و این علت اساسی فرو ریختن نهایی آن بود. این فرو ریختن از مدتها قبل شروع شده بود، یعنی از قرن یازدهم در اواخر دوره پادشاهان مقدونیه، که اقتصاد دو جامعه بیزانس از هم پاشیده و شکوفایی گذشته را از دست داده بود (هاسی، ۱۹۶۶، بخش اول، ص ۳۳۱).
بخش اول: میشل هشتم پالئولوگ (۱۲۸۲-۱۲۶۱ میلادی)
در چنین اوضاعی بود که میشل هشتم در کلیسای سنت صوفی تاج امپراتوری بر سر گذاشت و سلسله پالئولوگ ها را تأسیس کرد. در این آخرین مرحله تاریخ بیزانس (۱۴۵۳- ۱۲۶۱ میلادی) باید در دوره را از هم مجزا کرد که طول مدت آنها نامساوی است: سلطنت میشل هشتم تا ۱۲۸۲ میلادی و زمامداری جانشینان او.
میشل هشتم این وظیفه را داشت که کار لاتینیها را یکسره و از بازگشت تعرضی مغرب بر ضد مشرق جلوگیری کند. براثر فعالیت و موفقیت سیاست، وی فرمانروایی او آخرین فرمانروایی بزرگ بیزانس بود. ولی از حیطه اختیار وی خارج بود که علل عمیق انحطاط امپراتوری را چاره جویی کند و جانشینان وی تنها سرنوشت شوم آن را به تعویق انداختند (لومرل، ۱۳۲۹، ص ۱۴۲).
همینکه امپراتور میشل هشتم و سربازانش در یک روز تابستان ۱۲۶۱ میلادی وارد قسطنطنیه شدند، پایتخت بیزانس را پس از اشغال صلیبیها برای نخستین بار از نزدیک ورانداز کردند. حتی نیم قرن پس از چپاول و غارت، خسارت وارد بر شهر تنها تا حدودی ترمیم شده بود و شهر هنور کم جمعیت بود (کوریک، ۱۳۸۳ ب، ص ۱۲۳).
میشل هشتم تجدید کننده امپراتوری، توجه خود را به سوی باختر معطوف نمود. بیزانس در آنجا سه دشمن داشت. ونیز و پاپ، که آرزومند بودند امپراتوری لاتینی را دوباره برقرار سازند، و سومی پادشاه جدید کشور در سیسیل، شارل آنژو، برادر پادشاه فرانسه (سن لوئی)، که دعوی حقوق سیاسی داشت. ائتلاف این سه نیرو مسلما خطر مهیبی بود برای امپراتوری تازه تجدید حیات کرده.
سلطنت میشل هشتم وقف جلوگیری از این خطر شده بود. امپراتور گاهگاهی به قوه اسلحه متوسل میشد و در جنگ با نیروی آنژو در اپیر و ونیزیها در اوبه و فرانکها در موره به موفقیتهای نایل شد. اما فرسودگی امپراتوری اجازه سیاست نظامی دامنه داری را نمیداد و میشل هشتم بهتر دانست که به سلاح مورد توجه بیزانس، یعنی دیپلماسی، متوسل بشود.
در این راستا، امپراتور ونیز با ژن توافق کرد در ماه مارس ۱۲۶۱، در شهر نمیفوم پیمانی امضا کرد که بهموجب آن، به حکومت ژن در تمام سرزمینهای موجود و آینده امپراتوری امتیازات تجارتی معتنابهی میداد و در مقابل ناوگان ژن می بایستی به امپراتور کمک بکند.
میشل هشتم با دربار پاپ گرگوار دهم نیز در ۱۲۷۴ میلادی در شهر لیون پیمانی منعقد کرد که کلیسای مشرق را تحت اختیار پاپ قرار میداد. در حقیقت، این یگانه سیاستی بود که میتوانست پاپ را مانع از آن بشود که از نیروی عظیم آنژو پشتیبانی و آن را بر ضد بیزانس هدایت کند.
خطرناک ترین حریف میشل هشتم شارل آنژو بود. میشل هشتم مدت مدیدی بر ضد وی گاهی زور و گاهی دیپلماسی را به کار برد تا واقعه قطعی و پرسیسیلیین به وقوع پیوست. روز ۳۱ مارس ۱۲۸۲ میلادی، شورشی ناگهانی در شهر پالرم بر ضد تسلط آنژو برپا شد و در تمام سیسیل شیوع یافت. در این شورش، فرانسویان در آن جزیره قتل عام شدند. شارل آنژو مجبور شد با عجله به مغرب باز گردد و گذشته از این سیسیل را از دست داد (لومرل، ۱۳۲۹، صص ۵۰-۱۴۸).
میشل هشتم از این نارضایتی عمومی بهره برداری کرد و حتی به شورشیان کمک کرد. لذا در اواخر همان سال، وقتی میشل درگذشت، خطر مغرب از بین رفته بود (فرهنگ لاروس، ۱۹۷۲، ص ۲۱۱۶).
قیصر مزبور اصلاحات بسیار کرد. از آن جمله، از راه صرفه جویی خزانه دولت را پر کرد و هر قدر توانست از مخارج بیجا کاست و عوارض دیوانی را تخفیف داد و در محاکمات جنایی جنگ تن به تن را موقوف داشت. این رسم موحش و عادت مخوف از ملل جنگی ژرمنی و از مغرب اروپا به یونانیها سرایت و در اکثر آنها حس تنفر تولید کرده بود و اینک که امر به ترک آن صادر شد، رضایت عموم حاصل گردید میشل هشتم نوعی حقوق شبیه به حقوق بازنشستگی برای خانواده سربازان و مستخدمان کشوری دولت و روحانیون برقرار کرد و آنقدر که توانست معارف را در مملکت تعمیم داد و مردم را تا حدی در نطق و مذاکرات سیاسی آزادی بخشید و آنها را اجازه داد که در مشی حکومت و سبک دولت به هر نوع که میل داشتند صحبت کنند
میشل هشتم ولیعهدی را به آلکسیوس استراتگوپولوس تفویض کرد و او سرداری بود که قسطنطنیه را از لاتینیها گرفت و دولت آنها را برانداخت (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۲۹۵). از طرف دیگر او قصد داشت کلیسای ارتدوکس و کاتولیک را متحد گرداند، اما تعصب روحانیون و جاهطلبی درباریها و اشراف و متنفذین مانع پیشرفت فکر او شد و به بدبختی او انجامید. پاپ روم ملل اروپای غربی را به کمک لاتینیها بر ضد میشل هشتم تبلیغ و تهییج میکرد و بیم آن بود که بار دیگر علم صلیب برای جنگ با یونانیها بلند شود.
میشل هشتم، از راه احتیاط، باروی قسطنطنیه را مخصوصا از طرف مغرب مستحکم کرد و آذوقه بسیار در انبارها ذخیره کرد که اگر حمله عیسویان غربی شروع شود، شهر قسطنطنیه بتواند تا مدت زیادی از خود دفاع کند. میشل هشتم با سیاست ماهرانه ای میان کشورهای اروپای غربی اختلاف افکند و با پول و وعده و وعید آنها را از تمرکز قوا و حرکت به سوی مشرق منصرف کرد (شیبانی، ۱۳۱۴، صص ۹-۳۹۸). میشل هشتم پالئولوگ در ۱۲۸۲ میلادی درگذشت. او هنگام مرگ امپراتوری را از تعرض دشمنان بسیاری حفظ کرد، اما از طرف کلیسا مرتد و بدعت گذار معرفی شد بریتانیکا، اینترنت، ۲۰۰۴).
بخش دوم: آندرونیک دوم (۱۳۲۸-۱۲۸۲ میلادی)
آندرونیک دوم، پسر میشل هشتم، از ۱۲۸۲ تا ۱۳۲۸ میلادی سلطنت کرد. یکی از اقدامات او صرفه جویی اقتصادی، تقلیل مخارج نظامی و کم کردن نیروی دریایی بود. همچنین با ژنواییها قراردادی منعقد کرد مبنی بر دفاع از قسطنطنیه از طریق دریا. این قرارداد حسادت ونیزیها را برانگیخت که نهایتا منجر به جنگ دریایی سال ۱۲۹۶ میلادی شد (بریتانیکا، اینترنت، ۲۰۰۴).
مقدمه انقراض قطعی دولت روم شرقی در سلطنت او شروع شد. ازجمله وقایع عهد او نزاع و کشمکش در کلیسای یونان و آمدن جنگجویان مزدور و پهلوانان لاتینی موسوم به کاتالانها به ممالک روم شرقی بود که از جنگهای سیسیل میان پیر آراگون و شارلا انژو فارغ شده بودند. در این دوره پیشرفت سریع ترکان به طرف اروپا نیز رخ داد. ا ز ۱۳۰۳ میلادی، آندرونیک ارتش حرفه ای کاتالانها را اجیر کرد. کاتالانها اولین موفقیت خود را در برابر ترکان عثمانی در آناتولی به دست آوردند و در ضد حمله ای ترکان را شکست دادند. کاتالانها در ۱۳۱۱ میلادی آتن را تصرف، فرانسویان را اخراج و حکمت کاتالانهای آتن و تب را تأسیس کردند (بریتانیکا، اینترنت، ۲۰۰۴).
اندرونیک را فاضل و دارای اخلاق نیک نوشتهاند، اما چیزی که در آن زمان برای قیصربیزانس از فضل و نیکی اخلاق بیشتر ضروری بود تصمیم و تدبیر بود. او را ایمان به وطن و جسارت لازم بود که نگذارد دشمنان داخلی و خارجی بر دولت او چیره شوند و بدبختی عمومی برای مردم او فراهم آورند. در زمان او نفوذ روحانیون بیش از پیش فزونی یافت. کیفیت کشمکش در کلیسای یونان در عهد آندرونیک مزبور چنین بود که «بطریق» قسطنطنیه، آتاناسیوس ، مورد بی مهری جامعه عیسوی واقع و به فرمان قیصر از «بطریقی» منفصل گردید.
وی حسب المعمول مقام خود را با تشریفات لازم به خلفش منتقل کرد، اما لغت نامه ای برای شخص قیصر و دیگران که در انفصال او شرکت داشتند با خط خود نوشت و در ظرف گلی گذاشت و در آشیانه کبوتران در بام کلیسای ایاصوفیه قرارداد و خود صومعه اختیار کرد. سه سال بعد ظرف گلی با تکفیرنامه مزبور کشف شد و سروصدای زیادی در قسطنطنیه و میان روحانیون ارتدوکس برپا کرد. ارکان دولت به لرزه افتاد و آندرونیک، قیصر، سروپای برهنه، همراه روحانیون به صومعه آتاناسیوس رفت و در مقابل او به خاک افتاد و با گریه و لابه طلب عفو کرد. بطریق سابق گناهان قیصر را على الظاهر با سردی بخشید و مجددا به بطریقی قسطنطنیه نشست.
دشمنان او حیله تازه ای به کار بردند و آن اینکه پرده جلو منبر کلیسای ایاصوفیه را دزدیدند و پرده دیگری بهجای آن گذاشتند و بر روی پرده تازه، اندرونیک قیصر را به شکل خری دوختند پالان زده و بر آن بطریق مزبور را سوار کرده بودند این واقعه، هیجان جدیدی در کلیسا و در قسطنطنیه به وجود آورد. مرتکبان، که آنها نیز از روحانیون بودند، کشف شدند و قیصر آنها را عفو کرد. بطریق مزبور رنجید و استعفا داد و به صومعه برگشت و تکفیرنامه سابق خود را تجدید کرد. هیجان بالا گرفت و مدتی دولت را در تشنج انداخت. بالاخره، با زحمت موفق شدند آتاناسیوس را به مقام بطریقی برگرداند و کشمکش را خاتمه دهند (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۴۰۰).
آندرونیک دوم همواره تلاش میکرد تا نظام قضایی امپراتوری را دوباره سازماندهی کند. بدین منظور، در ۱۲۹۶ میلادی، ۱۲ قاضی را برای هیئت منصفه انتخاب کرد. این دادگاه عالی عدالت از روحانیون کلیسا و افراد عالی مقام تشکیل میشد. اما این اقدام بهجایی نرسید و به زودی فراموش گردید(هاسی، ۱۹۶۶، بخش اول، ص ۳۵۲).
بخش سوم: آندرونیک سوم (۱۳۴۱-۱۳۲۸ میلادی)
در دوره سلطنت آندرونیک سوم، به علت فروکش کردن جنگهای داخلی، آرامش موقتی در کشور به وجود آمد و به امپراتوری اجازه نفس کشیدن دوباره داد. سیاست ایالات را ژان کانتاکوزین، که از مستخدمین بزرگ پدرش بود، اداره میکرد. قدرت واقعی در دست او بود و نشان داد که فرد سیاسی قابلی است. از طرف دیگر جنگهای داخلی، اوضاع اقتصادی امپراتوری را وخیم کرده بود. ویژگی اساسی سیاست خارجی این دوره یکی افزایش حملات و توسعه متصرفات ترکان عثمانی بود که در آسیای صغیر همچنان اراضی را به زیر سلطه خود درمیآوردند و دیگری حملات صربها، که حملات آنها در ۱۳۳۰ میلادی باعث پیشرفت قابل ملاحظه آنها در بالکان شد (هاسی، ۱۹۶۶، بخش اول، ص ۳۵۳).
ترکان عثمانی همچنان به تصرفات خود ادامه میدادند. در ۱۳۳۱ میلادی، اورخان در جنگ با آندرونیکوس سوم امپراتور روم شرقی، شهر نیقیه را، که از شهرهای مهم مرزی بیزانس بود، به تصرف در آورد.
این شهر نزد مسیحیان از آن نظر که چند شورای مهم مذهبی در آن تشکیل شد مشهور است. اورخان کلیسای نیقیه را به مسجد تبدیل کرد و بر آن مدرسهای نیز ضمیمه نمود (ممتحن، ۱۳۷۰، ص ۷۳۷). همچنین در ۱۳۳۷ شهر نیکومدی را به تصرف در آوردند و شمال غربی آناتولی را از دست دادند (بریتانیکا، اینترنت، ۲۰۰۴).
در ۱۳۴۱ میلادی، به هنگام مرگ آندرونیک سوم، ترکها عملاً بر تمام آسیای صغیر مسلط شده بودند و کم کم به تراکیه تاخت و تازهایی میکردند. ایشان نیز مانند صربها در زمان ژان پنجم از نزاعهای داخلی بیزانس استفاده کردند. ژان کانتاکوزن، که دخترش را به عقد ازدواج پسر سلطان اور خان در آورده بود و به ترکها تکیه کرده بود تا تخت را به دست آورد، آنان را به تراکیه دعوت کرد و دژ مستحکمی را در کرانه اروپایی بغازها در اختیار ایشان گذاشت.
در آن زمان، ترکها لاینقطع در امور داخلی امپراتوری دخالت میکردند. آنان در ناحیه گالیپولی مستقر شدند و استحکاماتی برپا کردند و آنجا را مبدأ حرکت خود برای پیشروی در بالکان قراردادند (لومرل، ۱۳۲۹، ص ۱۵۳). آندرونیک در دومین زناشویی، آن، خواهر کنت ساووا را به زنی گرفت و از او پسری پیدا کرد یحیی نام، که جانشین پدر شد. آندرونیک سوم در ۱۳۴۱ میلادی درگذشت.
بخش چهارم: یحیی پنجم (۱۳۵۴-۱۳۴۱ میلادی)
وقتی آندرونیک سوم در ۱۵ ژوئن ۱۳۴۱ میلادی مرد، فرزندش ژان (یحیی) پنجم هنوز به سن ده سالگی نرسیده بود. ژان کانتاکوزین، خدمتگزار بزرگ و نزدیکترین دوست امپراتور آندرونیک، کسی که اداره حکومت را در زمان او عهده دار بود، نایب السلطنه امپراتور جدید گردید. اما بیوه امپراتور، آناساووی، و پاتریارش، ژان کالکاس، به شدت با او مخالفت کردند. آنها کودتایی بر ضد او به راه انداختند و خود نیابت سلطنت را بر عهده گرفتند (هاسی، ۱۹۶۶، بخش اول، صص ۷-۳۵۶). از فساد حکومت بیزانس همین بس که این شخص، با وجود تمجیدی که از صحت و درستی او کردهاند، از فقر و فلاکت به تمول بسیار و دارایی بیشمار رسیده بود.
ظروف طلا و نقره خانه او را برای مخارج یک سال ۱۸۰ فروند کشتی جنگی آن روز کافی می دانستند. از وسعت اراضی و بسیاری مواشی و اسباب و ادوات فلاحت و انبارهای غله که او در تراکیه و جاهای دیگر داشته، افسانه ها نقل کردهاند. کانتاکوزین مزبور بی رقیب نبود. آپوکوکوس، که رتبه امیرالبحری در خدمت نظامی مملکت داشت، با ملکه آن، مادر یحیی صغیر، و بطریق قسطنطنیه، یحیی آپری، هم پیمان شدند و بر ضد او برخاستند و، در غیبت او، املاک اموال او را در تصرف آوردند و کسان او را به حبس انداختند.
کانتاکوزین در خارج مرکز به جمع آوری قوا پرداخت و خود را امپراتور و جانشین آندرونیک خواند. طرفین به ترکان و بلغارها متوسل شدند. زدوخورد آنها چند سال طول کشید. سرانجام، پس از مرگ آپوکوکوس، کانتاکوزین در مسند حکومت برقرار گردید. ترکهای عثمانی در ۱۳۵۴ میلادی گالیپولی را در اروپا به تصرف در آوردند. کانتاکوزین در ۱۳۵۵ میلادی صومعه نشین شد و دولت به یحیی پنجم واگذار شد (شیبانی، ۱۳۱۴، صص ۳-۴۰۲).
یوحنای پنجم (یحیی)، از وقتی که به تخت نشست، یک دم آسایش نداشت. چون سائلی به دربار روم رفت (۱۳۶۹ میلادی) و در ازای دریافت کمک علیه ترکان عثمانی، وعده کرد که تمام رعایای خود را به اطاعت دستگاه پاپ در آورد. در برابر محراب بلند کیسای سان پیترو، بیعت خویش را از کلیسای ارتدوکس یونانی پس گرفت. پاپ اوربانوس پنجم، علیه ترکان، به او قول مساعدت داد و به تمام شهریاران مسیحی توصیه کرد که به او کمک کنند. اما اینان خود به کارهای خویش گرفتار بودند.
در عوض کمک، یوحنا را در ونیز، به غرامت وامهای یونان، گروگان نگاه داشتند. پسرش، مانوئل، پولهای وام را آورد و پدر را آزاد ساخت. یوحنا تهیدست تر از پیش به قسطنطنیه بازگشت و به علت شکستن پیمان آیین ارتدوکس، مطرود رعایایش واقع شد. هنگامی که در اقدام بعدی خود برای کسب کمک از مغرب نیز نومید شد، مراد اول، سلطان عثمانی را قیم و فرمانروای خود شناخت و پیمان کرد که به سپاهیان عثمانی کمک نظامیکند و فرزند دلبند خود، مانوئل را به گروگان پیمان خویش فرستاد. سلطان مراد برای مدتی آرام شد، از تسخیر روم شرقی چشم پوشید، و در پی به اطاعت در آوردن بالکان رفت (دورانت، ۱۳۷۳، ص ۲۱۷).
در این دوره جنگهای داخلی بیداد میکرد و بیزانس را کاملاً ضعیف کرده بود. از طرف دیگر، ترکان عثمانی هم که بدون وقفه به حملات خود ادامه میدادند. پس از مرگ اورخان، پسر او سلطان مراد اول، شهر ادرنه (آدریانوپولیس) را در ۱۳۶۰ میلادی به تصرف در آورد. این شهر در کنار رود ماریتزا بود و از نظر سیاسی و نظامی و تجارتی موقعیتی مهم داشت، چنانکه سلطان مراد پایتخت دولت عثمانی را از بورسه به ادرنه انتقال داد، و این شهر تا فتح قسطنطنیه به دست ترکان عثمانی پایتخت آنان بود. پس از فتح ادرنه، تا هفت سال صلحی میان سلطان مراد و امپراتور بیرانس برقرار بود. پس از این مدت، امپراتور بیزانس به روم رفت و از پاپ اوربان پنجم در خواست کمک کرد.
او ربان پنجم جهاد با عثمانیان را اعلام کرد. پادشاه هنگری و سلاطین صرب و بوسنی و والاشی متفقا درصدد دفع ترکان بر آمدند. آنها از کنار رود ماریتزا متوجه ادرنه شدند، اما از ترکان شکست خوردند(ممتحن، ۱۳۷۰، ص ۷۳۸). بیست سال بعد (۱۳۸۱ میلادی) تقریبا دولت بیزانس تحت الحمایه آنها قرار گرفت. یحیی پنجم در ۱۳۹۱ میلادی در گذشت و پسرش مانوئل دوم بهجای او نشست (شیبانی، ۱۳۱۴، ص ۴۰۴). بدین ترتیب، اکثر جانشینان میخاییل هشتم چندان نالایق بودند که خود عملاً به انحطاط و سقوط امپراتوری بیزانس کمک کردند.
جنگ میان مدعیان رقیب تاج و تخت امپراتوری را از داخل پاره پاره کرد و این درست به هنگامی بود که به حفظ وحدت در مقابل دشمنان خارجی نیاز مبرم بود. آن آشفتگی اجتماعی که بهصورت یکی از خصایص دوره قبل از فتح لاتینها وجود داشت، اکنون با وضعی حادتر از نو پدیدار شده بود، و در این هنگام بود که تسالونیک، شهر دوم امپراتوری، براثر کشمکشهای داخلی قطعه قطعه شد.
اختلافات جدید دینی که مانند همیشه صرفا اختلافات سیاسی را پشت خود مخفی داشت روحانیون را دچار تفرقه کرد. آنها بر سر این دو راهی بودند که بین وحدت با روم یا نابودی یکی را انتخاب کنند. در سالهای بعد از ۱۳۵۰ میلادی قائد دولت صربها، پادشاه استفان دوشان، خود را امپراتور صربها و یونانیان خواند. در ۱۳۳۵ میلادی چیزی نمانده بود که قسطنطنیه را تسخیر کند و آن را پایتخت دولت جدید یونانی – اسلاو قرار دهد، که به ناگهان مرد. مردم ونیز و ژنوا که معمولاً با یکدیگر در جنگ بودند از هر فرصت استفاده و در امور امپراتوری مداخله میکردند.
اما ضربه قطعی را بر پیکر امپراتوری بیزانس ترکان عثمانی وارد کردند (برینتون و دیگران، ۱۳۳۸، ص ۳۳۹).
منبع:
- تاریخ بیزانس، نوشته محمد امیر شیخ نوری و محمدرضا نصیری
- انتشارات پیام نور، چاپ شده در ۱۱ مهر ۹۷
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی
عارفه جان به خاطر مطالب مفید سایت از تو تشکر میکنم.