فتح آذربایجان به روایت بلاذری
حسینبن عمرو اردبیلی، از واقد اردبیلی و او از شیوخی که خود دیده بود روایت کرد: چون مغیره بن شعبه از جانب عمر بن خطاب والی کوفه شد، فرمان ولایت آذربایجان را نیز از برای حذیفه بن یمان بیاورد. در آن زمان حذیفه در نهاوند بود.
پس به اردبیل رفت. اردیبل پایتخت آذربایجان بود و مرزبان در آنجا مینشست و حساب خراج بدست او بود. مرزبان گروهی از جنگجویان باجروان و مَیمَذ و نریر و سراه و شیز و میانه و دیگر جایها را گرد خود جمع کرده بود، ایشان چندروزی به سختی جنگیدند.
سپس مرزبان برهمه آذربایجان از حذیفه طلب صلح کرد و برآن شد که هشتصد هزار درهم بپردازد؛ به آن شرط که حذیفه کسی را نکشد یا به اسیری نگیرد و آتشکدهای ویران نسازد و بر کُردانِ بلاسجان و سبلان و ساترودان تعرض نکند و خاصه اهل شیز را از رقص و پایکوبی در روزهای عید، و انجام دیگر مراسم باز ندارد.
پس از آن، حذیفه به جنگ موقان و گیلان رفت و بر آنجای نیز چیره شد و اهل آن به پرداختن جزیه و خراج تن در دادند…
گویند: چون عمر، حذیفهبن یمان را معزول کرد، عُتبه بن فَرقَد را بجای وی بر آذربایجان گمارد. وی چون به اردبیل وارد شد چنان دید که مردمِ آن برعهد خویش باقی ماندهاند لکن در نواحی آن بعضی شوریدهاند، پس با آنان نبرد کرد و پیروز شد و غنیمت بسیار گرفت.
ابن کلبی گوید: علی بن ابی طالب ولایت آذربایجان را نخست به سعید بن ساریه و سپس به اشعث بن قیس کندی داد.
عبدالله بن معاد روایت کند: آن هنگام که آذربایجان فتح شد عمر به مسلمین نامه نوشت که:« شما در سرزمینی هستید که مردم آن طعام و جامه خویش با مردگان بیامیزند پس جز گوشت حیوان ذبح شده نخورید و جز پوشش پاک شده (پوست حیوان) نپوشید.»
حسین بن عمر از شیوخ اهل آذربایجان روایت کند: ولید بن عقبه به آذربایجان آمد و اشعث بن قیس همراه وی بود. در آن هنگام اهل آذربایجان بشوریدند و اشعث از ولید طلب یاری کرد. ولید سپاهی عظیم از اهل کوفه بفرستاد.
اشعث “حان به حان” فتح میکرد و پیش میرفت و حان به زبان آذری، زبان مردم آذربایجان به معنی “باغستان” است. وی با همان شرایط صلح حذیفه با آنان صلح کرد و از اعراب اهل عطاء و دیوان، گروهی بیاورد و در آنجای ساکن ساخت و فرمان داد که مردم را به اسلام دعوت کنند.
پس از اشعث بن قیس، سعید بن عاصی والی گردید و بهنبرد آذربایجان رفت و بر اهل گیلان و موقان غالب آمد. در ناحیه أُرم و بلوانکرح، گروهی از مردمان آذربایجان و ارمنستان آماده نبرد با اعراب شده بودند.
سعید، جریر بن عبدالله بَجَلی را به مقابله ایشان فرستاد. جریر شکشت بر آن سپاه افکند و مهتر ایشان را اسیر کرده برفراز قلعه باجروان بدار آویخت.
حسین بن عمر روایت کند: چون اعراب در آذربایجان فرود آمدند، عشیرههای عرب، از کوفه و بصره و شام بدانجا روی آوردند. هرقوم به هرچه که توانست مسلط گردید و گروهی نیز زمین پارسیان را از آنان خریدند، و پارسیان دیههای خویش را بهر محافظت به پناه ایشان سپردند و خود کشاورزان ایشان گردیدند.
“بنا به روایت بلاذری بیشتر شهرهای آذربایجان ( تبریز، مراغه، نَریر، مرند و میانه و غیره) در زمان خلفای عباسی آباد شده و بنا و مساجدی در آنان ساخته شده است.”
اما ارومیه، شهری است سخت کهنسال، مجوسان پندارند که بزرگ ایشان “زرتشت”، از آنجای ظهور کرده است. ( اشاره به آتشکده آذرگشنسپ )