خلاصه ای از روابط شاهان صفوی و خاندان گرجی در قشون نظامی و ماجرای دیگر
خلاصه ای از تغییرات قدرت نظامی از اوایل تا اواخر صفویه
از قزلباش ها و نیروی نظامی سوم تا غلامان خاصه شریفه
با جدی شدن موضوع دنیوی در طریقت صفویه ،شیخ جنید و شیخ حیدر (پدربزرگ و پدر) شاه اسماعیل ،آن ها با جمع آوری قزلباش های مرید طریقت صفویه ارتشی را تشکیل دادند که در زمان اوزون حسن قدرت خویش را با حذف جهانشاه قراقویونلو به خاندان آق قویونلو ها نشان دادند و به همین دلیل اوزون حسن در اولین اقدام خواهر خویش یعنی (خدیجه بیگم)را به ازدواج شیخ جنید صفوی در آورد ، در قدم بعدی با حذف جهانشاه به کمک صفویان با عقد دخترش(عالم شاه بیگم) با شیخ حیدر صفوی رابطه دولتش را به صفویان بهبود و همچنین رتبه و منزلت طریقت صفوی را در مملکت ایران به بزرگی ببرد ولی در زمان جانشین اوزون حسن مخصوصا سلطان یعقوب منجر به درگیری های پراکنده بین صفوی ها و قلمروی آق قویونلو ها شده در نتیجه ، شیخ جنید صفوی و شیخ حیدر صفوی کشته شدند، در بحث جانشینی اول سلطان علی جانشین شیخ حیدر شد ، البته خود برادرش(اسماعیل میرزا) را به جای خویش برگزید و او را به مقام مرشد طریقت صفویه برگزید
.در زمان (شاه اسماعیل اول) این قوای نظامی (قزلباش ها) به طور مجهزتری در آمد ،منجر به فتح کامل مملکت ایران به دست شاه اسماعیل اول صفوی شد، ایران بالاخره بعد از چند قرن صاحب شاهشاهی ای تقریبا متمرکز و یک مذهب واحد گشت البته رابطه شاهان این سلسله تا زمان شاه عباس اول با قوای نظامی قزلباش به صورت مرید و مرشد و قزلباشان با شاه به صورت خدمتگذار رهبر طریقت صفوی میبود.
نقش نظامیان گرجی در زمان شاه اسماعیل اول ، که درموردش ریچارد نولز، نویسنده پرآوازه تاریخ ترکیه مینویسد:
سلطان عثمانی با سرعت تمام در حرکت (فرار) بود. مع الهذا همینکه سواران گرجی [یعنی طلائیه لشگر شاه اسماعیل] – از دور عثمانیان را دیدند، پیش از آنکه دشمن بتواند از رود فرات گذر کند، چنان وحشت و هیجانی در دلشان افکندند، که در آنسوی رود دو هزار تن از عثمانیان که میخواستند بشتاب از آب بگذرند غرق شدند (!) و توپ های متعددی در گل و لای فرو رفت و بسیاری از بار و بنه آل عثمان را آب برد (!)
در زمان شاه طهماسب اول صفوی در اوایل پادشاهی به دلیل سن کمی که داشت سلطنتش را مدیون قزلباشان و مادرش(تاجلی بیگم) میدانست که بعد از بحث و گفت و گو هایی(به صورت شایعه توسط قزلباش ها) در پشت پرده برای از بین بردن رابطه خوب شاه و مادرش که در آخر منجر به تبعید شدن مادر شاه به شیراز شد که سرانجام به حذف سیاسی مادر منجرشد. از این زمان به بعد شاه جوان در سرش به فکر تشکیل قشون نظامی ای افتاد که باعث تعادل قوا بین نیرو های ترکمن و شاه و درباریان تاجیک بشود که به این نیرو در زمان شاه طهماسب اول نیروی نظامی سوم میگفتند که( سربازانش از ترکیب چرکس و ارمنی و گرجی بودند) ولیکن بعد از فوت یا بنا به قولی دیگر با کشته شدن شاه طهماسب اول نقش این قوا تا زمان شاه عباس اول صفوی به کمترین حد ممکن رسیده است.
در زمان شاه عباس اول قزلباش ها با دادن بهانه هایی به شاه (چه قبل شاه شدن و جه بعد شاه شدن) از قبیل ، کشتن برادرش به نام حمزه میرزا و مادرش خیرالنسابیگم و البته شاید هم شاه اسماعیل دوم و خار کردن پدرش(شاه محمد خدابنده)و کشتن کسانی دیگر، باعث شدند، رابطه مرید و مرشد بر هم بریزد،شاه عباس با حذف چند تن از بزرگان قزلباش که ضد شاه بودند به فکر تشکیل نیرویی جدا از قزلباش ها افتاد که رابطه ی آن ها نسبت به شاه جوری باشد که فقط و فقط از شاه دستور بگیرد ، اسم این قوا غلامان خاصه بود (از چرکس(مردم شمال قفقاز) و گرجی های تازه مسلمان شده تشکیل میشده اند) که در جنگ های دوره شاه عباس اول به همراه قزلباش های باقی مانده قدرت خویش را نشان دادند و باعث شدند، حتی بغداد که در زمان شاه طهماسب اول از دست ما رفته بود،پس بگیرند از فرماندهان معروف این قشون نظامی میتوان به الله وردی خان و امامقلی خان و داوود خان (شورشی) و رستم خان گرجی و صفی قلی خان گرجی و بکتاش خان گرجی و خسرو میرزا گرجی میتوان نام برد که که هرکدام از اینان کار هایی مهمی برای ایران انجام دادند (ازجمله فتح بغداد و جنگ با پرتغالی ها در خلیج فارس و حتی دفاع از بغداد(در زمان شاه صفی اول) و نبرد های دیگری با عثمانی) و سرانجام دو تن از اینان(امام قلی خان و داوود خان) در دوره شاه بعدی کشته شدند! با به تخت نشستن شاهی جدید که در حرمسرا به دنیا آمده بود اوضاع داخلی غلامان خاصه به طور کلی عوض شد برای مثال:حذف طرفداران شاه عباس ، (امام قلی خان) بود که اگر این سردار و پسرانش کشته نمیشدند !شاید سرنوشت جنگ بغداد دوم (مراد چهارم عثمانی و شاه صفی اول صفوی) جوری دیگر رقم میخورد و در زمان شاه صفی اول خاندان باگراتونی در راس غلامان خاصه قرار گرفته اند که نقش اینان تا زمان قاجاریه بر ایران به طور کم و بیش معلوم میباشد.
خاندان گرجی باگراتیونی
رابطه حکام صفوی با این خاندان در زمامداری صفویان همواره با تغییر و فرازو نشیب هایی همراه بوده است. بعد از ایجاد واحد غلامان خاصه رابطه این خاندان با حکام صفوی بهتر شده البته از اواخر شاه عباس اول و اوایل شاه صفی اول تیره و تار بوده است : در زمان شاه عباس اول خاندان باگراتیونی به رهبریه طهمورث خان(شاه کاختی)، برعلیه شاه عباس اول صفوی و در زمان شاه صفی اول با کمک داوود خان (برادر امام قلی خان) شورشی به راه انداخت که چند سالی وقت دو شاه ایران(عباس اول و صفی اول) را به خود گرفت علت این شورش،خواستگاری شاه ایران از خواهر شاه کارتلی یعنی لهراسب دوم بود که اسمش (دارژن/پری خانم) بود اما این شاه قول خواهرش را به شاه کاختی یعنی طهمورث خان داد،منجر به شورشی شد که هم در دوره شاه عباس اول و هم در دوره شاه صفی اول دامنگیر ایران شده است، در این جنگ ها لهراسب دوم یعنی شاه کارتلی بود توسط شاه عباس اول خلع و سپس به دستور وی در زندان گلاب قلعه فارس کشته شد، داوود خان و طهمورث خان هم به ترتیب در دوره شاه صفی اول صفوی حذف شدند (داوود خان در سرزمین غریب که روزی در رکاب شاه عباس اول با آنان میجنگید کشته شد،منظور سرزمین رومیه یا همان عثمانی میباشد !) و طهمورث خان هم بار اول به طرف ایمتری(حکومت گرجستان غربی در شرق دریای سیاه ) فرار کرده و در نهایت بعد از شورشی دیگری که به همراه داوود خان علیه شاه صفی اول صفوی انجام داده بود شکست خورده، سرانجام اسیر و داخل زندانی در نواحی استرآباد در گذشت .
خاندان باگراتیونی در گرجستان قبل از اتحاد گرجستان ،در دو منطقه حکمرانی میکردند ،اسم این دو منطقه کاختی و کارتلی بود ،روابط کاختی از زمان شاه اسماعیل اول تا اواخر صفویه بنا به داشتن سیاست همراهی با دولت های مقتدر همسایه خود همواره بهتر از روابط کارتلی با دولت ایران بوده است(منبع :مقاله مناسبات ایران و گرجستان از آغاز تا عصر صفویه صفحه ۳۲ نویسنده علی اکبر کجباف) در زمان شاه عباس اول و مخصوصا شاه صفی اول در نهایت این خاندان در درون دربار ایران صاحب مقام و نقش مهمی به عهده گرفتند که تقریبا اسمی از یک شخص منتسب به آن ها تا زمان قاجاریه در ایران میباشد و حتی میشود اسکندر میرزا شاهزاده گرجی طرفدار جبهه ایران در جنگ روسیه و ایران نام برد.
به تخت نشستن شاه صفی اول صفوی
با به تخت نشستن شاه صفی اول و تاجگذاری و مشروعیت دادن علمای شیعه مخصوصا میرداماد که شخصا تاج را بر سر این شاه جوان گذاشت غلامان خاصه به فرمان شاه جدید (که میخواست به مادرش که در حرمسرا بود دلگرمی بدهد)۴۰ نفر از همسران شاه قبلی یعنی شاه عباس اول را در حرمسرا کشتند ،داوود خان برادر امام قلی خان که به کمک طهمورث خان شورشی رفته بود در جنگ با رستم خان گرجی شکست خوردند .طهمورث خان به غرب گرجستان فرار کرد و همچنین داوود خان از ایران فرار کرد و در سرزمین غریب یعنی عثمانی کشته شد ، در نهایت خاندان امام قلی خان از صحنه سیاست حذف شدند و خاندان باگراتیونی در دربار و قوای نظامی ایران چیره گشتند یکی از دلایل این چیره شدن این بود که شاه جدید میخواست غلامان فقط از شخص خودش دستور بگیرند و حرفی از شاه مرحوم قبلی دیگر نزنند و کلا احترامی به شاه قبلی نگذارند که به دلیل شکست در جنگ با عثمانی و باز پسگیری بغداد توسط عثمانی ها و تحویل دادن قندهار به گورکانیان هند بدون جتگ توسط علی مردان خان زیک حاکم قندهار (از سرداران شاه عباس اول) و شورشهای دیگر زمینه را برای کاهش درامد دولتی و مشکل مالی پدیدار کرد، این دلایل به همراه شروع (فساد در دربار و توطئه در حرمسرا )با اینکه همچنان سیستم حکمرانی فرقی با دوره شاه عباس اول نکرده بود ولی شاه جدید را مجبور کرد تعداد قوای نظامی غلامان را نسبت به دوران شاه عباس اول صفوی کاهش بدهد و موجب ضعف قدرت نظامی ایران در آن زمان شد.
بکتاش خان گرجی ناجی شکست خورده (بیگلربیگی بغداد)
این شخص در زمان شاه صفی اول صفوی به عنوان بیگلربیگی یا همان والی/حاکم بغداد، به امور بغداد می پرداخت، وی در جنگ بغداد در سال ۱۶۳۸ میلادی با قوی کردن استحکامات قلعه بغداد و افزایش ۴ تا ۵ برابری اردوگاه نظامی آنجا و تقویت بنیه دفاعی قشون ایرانی سعی کرد، بغداد را از سقوط نجات بدهد و دستکم مدت مقاومت این شهر را به ۶ هفته برساند و تلفاتی هم به قوای عثمانی وارد کرده و حتی یکی از صاحب منصبان عثمانی که در مقام وزیر اعظم قرار داشت و همراه سلطان مراد چهارم به نزدیکی های بغداد آمده بود و اسم او طیار محمد پاشا بود در این جنگ به ضرب گلوله کشته شده است. در نهایت بعد از مقاومت 6 هفته ای بغداد به دست لشکریان عثمانی فتح و کلیه سربازان ایرانی در این منطقه کشته شده و شخص بکتاش خان گرجی یک سال بعد در جلوی خیمه سلطنتی سلطان مراد چهارم عثمانی به دستور سلطان کشته شد و در نتیجه عهد نامه قصر شیرین همان زهاب در شهر قصر شیرین بین طرف ایرانی و عثمانی در حدود همین زمان یعنی سال ۱۶۳۹ امضا شد.
شاه عباس دوم صفوی تا شاه سلطان حسین اول صفوی
با تاجگذاری شاه جدید که اوایل سلطنت اسمش(محمد میرزا)بود و بنا به سن کمی که داشت از اسم عباس ثانی یا دوم استفاده نمیکرد با تنومند شدن و بزرگ شدنش بیشتر و بیشتر به شاه عباس اول شباهت پیدا میکرد برای جبران شکست پدرش(شاه صفی اول) نیروی نظامی را تقویت کرد و با ترکیب قزلباشان و غلامان خاصه و نیرو های مردمی بلوچستان بزرگ را فتح کرد و با عهدنامه ای که با خان ازبک(عبدالعزیز) بسته بود اتحادی کوتاه مدتی بین ازبک ها و ایران برقرار شد که منجر به شکست گورکانیان هند شد و قندهار باز زمان فتح بدون جنگ توسط گورکانیان دوباره به ایران استرداد شد شاه و درباریان با تصمیم گیری های اشتباه در امور مالی باعث شدند که اقتصاد ایران به مدت تقریبا کمتر از ۴۰ سال دچار بحران بشود .
تاورنیه : در ماه اکتبر ۱۶۵۴ شاه عباس دوم در قزوین بازدید و رژه همگانی از سوار های خود انجام داده که ده تا دوازده روز طول کشید و روز ها شاه درباغ های خود مینشست و افسران روبروی او می ایستادند و هر روز چند دسته از سوار ها با اسب و اسلحه کامل با آراستگای از مقابل او میگذشتند و اما بایستی یک یک بگذرند . و کمی بالاتر از جایگاه پادشاه اسب بتازند و در برابر شاه تیری به نشانه ای در سم چپ قرار داده شده بود بیندازند و هنگامی که بازدید تمام میشد سربازانی که بهتر تیراندازی یکردند و نشان را خوب زده بودند بر حقوقشان افزوده میشد.
شاه عباس دوم ضمن بازدید های خود از ارتش به مشکلات آن ها از نزدیک توجه میکرد تا حقوق نظامیان در اثر قدرت سرداران تضییع نشود در عباسنامه وحید قزوینی در صفحه ۱۷۴ گفته شده است : بعد از سفر مازندران موکب همایونی وارد دار السلطنه قزوین شد و همه روزه از طلوع آفتاب تا ظهر اوقات شریف صرف ملاحضه عرض عساگر میفرمودند و در اثنای ملاحضه عرض سپاه به مقتضای عدالت و رعیت پروری به حقیقت احوال رعایا میرسیدند و چون عرایض اکثر سپاه و رعایا مشتمل بر ظلم و تعددی علی قلی خان سپهسالار بود پس از تحقیقات او را در قلعه الموت محبوس ساختند..
تشکیل قراولان جزایری توسط شاه عباس دوم صفوی
شاه،قوای جدیدی تشکیل داد که وظیفه آن ها اطاعت از شاه و حفاظت از شاه و درباریان و خاندان شاهی را برعهده داشت اعضای این گروه دارای قدی بلند و سلاح های کالیبر سنگین بود که برای شلیک باید آن را بر روی پایه ای تکیه میدادند و دارای لباس متحد الشکل بودند که به این قراولان جزایری میگفتند که تعداد عضو آنان فقط 600 تن مرد جنگجو بوده است. این شاه برای اینکه ارتش بهتری نسبت به پدر داشته باشد به دفعات به از ارتش و رژه نظامی بازدید میکرده است اما در نهایت این قوا به دلیل مشکلات مالی و عدم جنگیدن و حتی حذف مقام سپهسالاری و نتوانستن در نوساز توپخانه کم کم تا دوران شاه سلطان حسین اول حتی با اصلاحات اندک علامه مجلسی دوم دچار انحطاط قدرت شده است .
از این زمان تا شاه سلطان حسین اول صفوی مخصوصا از زمان شاه سلیمان اول (شاه صفی دوم) تا شاه سلطان حسین اول به دلیل اینکه شاهان سست عنصر شده بوده اند انحطاط قدرت ارتش و استعداد جنگاوری به اندازه ای سریع بود که شاردن در یک رژه نظامی در سال ۱۶۶۶میلادی در پیشگاه شاه عباس دوم حضور داشته نوشته است که:
سربازان واحدی ده تا دوازده بار از جلوی شهریار عبور کردند و ایرانیان از روی سادگی به او
خاطرنشان کردند که ما سپاه خوبی برای رژه رفتن داریم
ولی برای میدان نبرد سرباز خوبی نیستیم !
زوال و انحطاط نیروی نظامی ایران (بدون در نظر گرفتن خیانت امیر مشعشعی و درگیری قومیتی بین نیرو ها)در اوایل قرن میلادی بعدی، یعنی درست ،در زمان شاه سلطان حسین اول، شورش افاغنه کاملا مشهود گردید، که نخبه قشون ایران که تعدادشان ۵۰ هزار نفر بود با دشمن به وجه نکبت آوری رو برو گردید و بعد از محصاره اصفهان، شهر را به دشمن دادند آن هم به دست عده ای که تعدادشان نصف لشکر ایران و فاقد وسایل پیشرفته بودند و از راه دور آمده و سخت خسته و فرسوده بودند ،در همان نبرد بود که ۴۰۰ توپچی ایرانی چهارصد گلوله را رها کردند و بدون اینکه روی هم ۴۰۰ تن افغان شورشی را کشته باشند .
خسرو خان گرجی(والی کارتلی) در زمان میرویس هوتکی
شاه سلطان حسین طی فرمانی ، خسرو خان گرجی فرزند رستم خان گرجی را به سمت فرماندهی کل قوای ایران تعیین کرده است. این فرمان در شعبان سال ۱۱۲۱ نوشته شده است، این سردار شجاع که از خاندان باگراتیونی و پسر رستم خان میباشد در دوره شاه سلطان حسین ،اقداماتی را علیه میرویس افغان در نزدیکی قندهار انجام داد ، ولی گفته میشود به دلیل تبانی درباریان و کارشکنی آن ها و ارتباط آنان با میرویس که ممکن بود،در صورت پیروزی خسرو میرزا لو برود و اختلاف افکنی میان قشون نظامی که بیشتری ایرانی بودند ولی فرمانده آن ها یک گرجی بوده است، باعت شد شکست بخورند. حکم این سردار گرجی به فرمانده در سال ۱۱۲۱ قمری توسط شاه امضا شد و شکست و مرگش در سال ۱۱۲۳قمری توسط میرویس(پدر محمود افغان)بوده است، این شکست باعث شد قندهار از ایران جدا بشود و زمینههای سقوط امپراطوری صفویه 1135 قمری را فراهم آورد و همسایگان ایران به خوبی به ضعف و ناکارآمدی دولت صفوی پی بردند.
گرگین خان گرجی(اسمٱ شاه کارتلی) گیروگی یازدهم گرجستان (حاکم قندهار)
در زمان شاه سلیمان اول و شاه سلطان حسین اول به دلیل شورش ها و هرج و مرج های قندهار گرگین خان گرجی توسط دولت مرکزی به قندهار اعزام شد و باعث شد این گردنکشی را فرو بنشاند،اما به دلیل ظلم و ستم بیش از حد، منجر به افزایش قدرت میرویس هوتکی در میان اهل قندهار شد و در آخر میرویس و طرفدارانش او و گرجیان را درقندهار کشتند
قطع شدن موقت ارتباط خاندان باگراتونی با ایران در زمان شاه سلطان حسین اول صفوی
در این زمان یعنی سال های ۱۷۱۹ تا ۱۷۲۰ اسم این حاکم در ترجمه کتابی از ژان دوسرسو واختانگ میبشاد که در زمان او اقوام لزگی از جنوب داغستان به گرجستان حمله میکنند و شهر ها را غارت و مردم را میکشند.
این حاکم بنا به تصمیمی که میگرد تا سال ۱۷۲۰ ارتشی مجهز تجهیز میکند و میخواهد که از اقوام لزگی انتقام بگیرد، این خبر به دربار ایران میرسد، و دو شخص ملاباشی و حکیم باشی ،از این اقدام براشفته میشوند و به{شاه سلطان حسین} اطلاعاتی (طبق نظر نویسنده نادرست)میدهند که حاکم گرجستان با این اقدام میخواهد محدوده قلمروی خویش رو گسترش دهد و به مرز روسیه که هم مذهب ایشان هم نزدیک شود.
شاه وقت هم در نامه ای که به چاپار ویژه ای میدهد میگوید که این اقوامی که شما میخواهید به سوی آن ها بروید مرید ما و دوستان ما هستند و شما نباید به آنجا لشکر کشی کنید.
در اینجا حاکم گرجستان از این فرمان ،فرمانبردای کرده و قسمی میخورد که تاهنگام محاصره اصفهان و بعد از آن {که موجب زیان شاه و ایران شد}، به آن قسم عمل میکند، واختانگ میگوید:
در برابر فرستاده شاه شمشیر خود را از غلاف درآورده و دربرابر همه سوگند یاد میکند که دیگر نه برای شاه و نه برای دفاع از ایران این شمشیر را به دست نخواهد گرفت.
آخرین نقش قوای غلامان خاصه (خاندان باگراتیونی) در عهد شاه سلطان حسین اول صفوی در جنگ گلون آباد
در منابع آن زمان مخصوصا کتاب مجمع التواریخ میرزا محمد خلیل مرعشی صفوی به لشکری بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفری اشاره شده است، که سردار آنان رستم خان گرجی (باگراتیونی) در مقام قوللر آقاسی بوده است ،تمام اینان در جنگ گلون آباد که با محمود افغان روبرو بودند با نهایت شجاعت و شهامت و رشادت فراوانی جنگیده و در نهایت کشته شده اند ، علت این شکست هم خیانت قشون ایرانی(قزلباش) که سردار آنان اعتماد الدوله(وزیر اعظم) و امیر مشعشعی (که فرمانده قشون عرب) بود، بوده است.
از خاندان گرجی، باگراتیونی، از ناحیه کارتلی در اواخر صفویه، گرگین خان و خسرو میرزا و رستم خان گرجی که از طرف حکومت مرکزی برای خواباندن فتنه قندهار (افغان ها) رفته بودند هر سه کشته شده اند!
متحد شدن دو منطقه گرجستان شرقی توسط ایراکلی دوم
بعد از کشته شدن نادرشاه ، حاکم گرجی( ایراکلی دوم باگراتیونی) از این ماجرا سو استفاده کرد و هر دو منطقه کارتلی و کاختی را با یک دیگر متحد کرد، که به آن پادشاهی متحد کارتلی-کاختی میگویند، در حدود زمان سلطنت آغا محمد خان قاجار ، ایراکلی حاکم گرجستان شرقی ، طبق مفاد عهدنامه گرجیوسک ، تحت الحمایه روسیه قرار گرفت و به همین دلیل آغا محمد خان قاجار به گرجستان لشکر کشی کرده است ولی بعد از این حمله به مدت کوتاهی دوباره به حکومت مرکزی ایران وصل شدند و در آخر شاهزاده اسکندر میرزا/الکساندر میرزا که از خاندان باگراتیونی بود، زمان فتحعلی شاه قاجار ،متحد ایران شد و در جنگ هایی با روسی ها جنگیده است.
واحد نیرویی دریایی که هیچوقت فرانسه و انگلیس امکاناتش را بهمان ندادند
از دوره شاه سلیمان اول صفوی(شاه صفی دوم) تا شاه سلطان حسین اول صفوی مذاکراتی با طرف فرانسوی انجام شده بود که طرف مقابل تجهیزات جنگ در دریا و کشتی جنگی به ما بدهد و با اینکه رابطه دو کشور با هم خوب بود شاید ،علتش لابی گری عمانی ها(مسقط) (در آن زمان یکی از علت هایی که ما نیروی دریایی میخواستیم، حمله به عمان(مسقط) بوده است) یا ترس فرانسه از سست شدن حکومت صفویه بود ،که حتی تا دقایق آخر حتی با ماندن سفیر ایران در فرانسه آن ها حاضر نشدند، که به ما این مورد را بدهند، چیزی که به تعداد خیلی محدود زمان نادرشاه با کمک یک فرد انگلیسی(به نام جان التون) در دریای خزر(مازندران/کاسپین) ساخته بود. در زمان احمد شاه مرعشی صفوی حاکم خودمختار کرمان در دوره شاه طهماسب دوم صفوی و اشرف افغان و حتی در دوره نادرشاه انگلیس هیچوقت به طور کامل تکنولوژی نبرد در دریا یا کشتی جنگی یا حتی به طور موقت کشتی جنگی به قوای ایران نمیداد زیرا میترسید اشرف در اصفهان باعث شود کمپانی هند شرقی انگلیس از ایران بیرون انداخته شود اما برعکسش ،هلند با کمپانی هند شرقی هلند علاوه بر دادن کشتی به طور موقت به نیرو های ایران به دربار شاه مشروع ایران(شاه طهماسب دوم و نادرشاه) در آن زمان هدیه و امکانات مادی میدادند زیرا میدانستند اگر شاه ایران بر مملکت مسلط بشود به آن ها امکانات میدهد و دلیلی دیگری هم داشت کمپانی هند شرقی هلند و کمپانی هند شرقی انگلیس در آن زمان در حال رقابت با هم بودند، داستانی که در چند سال بعد باعث حذف کمپانی هند شرقی هلند از بازار و حتی برای مدت کوتاهی منجر به اشغال هلند توسط انگلیس شد.
پادشاه ایراکلی دوم ، متحد کننده کارتلی-کاختی و کسی که عهدنامه گرجیوسک را با روسیه بست، بنا به مفاد این عهدنامه کشورش تحت الحمایه روسیه میشد!