ساختار جالب اجرایی در دوره صفویان
وکالت نفس نفیس همایون
وکیل نفس نفیس همایون، سهم عمده ای در امور سیاسی داشت و از فرماندهان برجسته نظامی شمرده میشد و در انتخاب مأموران به مقام صدر هم، نفوذ قابل ملاحظه اعمال میکرد. در روزگار شاه اسماعیل اول، وزیر اعظم را وکیل نفس نفیس همایون مینامیدند. نخستین کسی که به مقام وکیلی رسید، حسین بیگ شاملو بود که در ۹۰۷ ه-ق منصب وکالت نفس نفیس همایون داشت، ولی در ۹۱۳ ه-ق از این منصب برکنار شد و به جای او امیر نجم الدین مسعود گیلانی ملقب به نجم اول متوفی ۹۱۵ ه-ق عهده دار این سمت شد.
بعد از او امیر یار احمد خوزانی ملقب به نجم ثانی این سمت را یافت. به نظر میرسد شاه اسماعیل با انتخاب امیر نجم الدین مسعود، سیاست کاهش قدرت امرای قزلباش را که در پیش گرفته بود، ادامه داده است. از قراین تاریخی چنین پیداست که نجم الدین مسعود در طی منصب کوتاه مدت وکالت خود به دلیل کاهش سهم قزلباشان در امور دیوانی، دشمنی آنها را برانگیخته است. انتصاب یار احمد خوزانی به مقام وکالت، آزردگی قزلباشان را دو چندان کرد؛ چنان که در سال ۹۱۸ ه-ق هنگامی که امیر نجم برای جنگ با ازبکان رفت اختلاف و دوگانگی بین او و امرای قزلباش آشکار شد. پس از اوامیرعبدالباقی به وکالت رسید و چون در جنگ چالدران کشته شد، میرزا شاه حسین اصفهانی وکیل و پس از وی خواجه جلال الدین محمد تبریزی عهده دار این منصب گردید.
وزیر اعظم (اعتماد الدوله)
او جانشین در امور دنیوی و روحانی و یار نزدیک شاه و ناظم مهام دین و دولت بود.. ۹۲۰ ه-ق به جای وکیل از لقب وزیر استفاده شد. در دوره شاه طهماسب از قدرت وکیل کاسته و به تدریج وزیر متداول شد. وزیر عمده ترین ارکان دولت و از بزرگترین امرای درگاه و ممالک صفوی منصوب میشد. او اداره امور بازرگانی، جمعآوری مالیات و اداره بیوتات را زیر نظر داشت. همچنین احکام افراد منصوب را به مقامات عالیه مهر میزد میزد و رفتار مأموران را زیر نظر میگرفت تا آنان مرتکب خطایی نشوند. او با عنوان و لقب اعتماد الدوله تقرّب خود را به شاه و ریاست خود را بر دیگر مقامات دولتی مسجّل می کرد.
امرا
امرای دوره صفویه به دو دسته تقسیم می شدند:
امرای سرحدّی یا امرای غیر دولتخانه
یعنی امرایی که در خارج از مرکز کشور به سر می بردند. آنان به چهار گروه تقسیم می شدند: والیان، بیگلربیگیان، خوانین و سلاطین. هر یک از این امرای چهارگانه به ترتیب، قدرت و اعتبار بیشتری از دیگران داشتند.
امرای دولتخانه
یعنی امرایی که در مرکز کشور قرار داشتند و کلاً در دربار شاه مقیم بودند و چهار نفر از آنان ارکان دولت به حساب می آمدند که عبارت بودند از: قورچی باشی، قوللر آقاسی، ایشیک آقاسی باشی و تفنگچی آقاسی که به همراه وزیر اعظم و دیوان بیگی و واقعه نویس جمعاً هفت نفر بودند.
امیرالامرا
چنانکه از نامش بر می آید در راس امرا قرار داشت. او فرمانده کل افراد قبایل ترکمن قزلباش بود که علاوه بر اقتدار نظامی، در امور دیوانی و سیاسی هم نفوذ داشت. نخستین فردی که این منصب را عهده دار شد حسین بیگ شاملو است که در ۹۰۷ ه-ق وکیل نفس نفیس همایون و امیرالامرا بود و در ۹۱۵ ه-ق از این منصب برکنار و محمد بیگ سفره چی استاجلو که لقب چایان سلطان داشت به جای او انتخاب شد.
چایان سلطان به مدت ۱۵ سال امیرالامرا بود و در ۹۲۹ ه-ق درگذشت و فرزندش بایزید سلطان به جای او نشست او هم یک سال بعد در گذشته در ۹۷۵ ه-ق/۱۵۶۷م، شخصی به نام شاه قلی سلطان استاجلو از سوی شاه طهماسب در راس هیئتی، سلیم دوم سلطان عثمانی فرستاده شد. در جواهر اخبار آمده که شاه طهماسب به شاه قلی سلطان استاجلو حاکم سرحدّات آذربایجان و صاحب مقام 《امیرالامرایی》 فرمان داد تا سفیر کبیر عثمانی را هنگام بازگشت به کشورش همراهی کند. به نظر میرسد آنچه بر اثر مذکور آمده، به این مفهوم باشد که شاه قلی سلطان استاجلو به واقع امیرالامرای آذربایجان بوده و نه صاحب منصب امیرالامرایی کل کشور، که چنین شخصی معمولا میبایست در دربار باشد و نه حاکم منطقهای خاص.
سلسله مراتب حکام ایالات
خان
بالاترین مقامی بود که از طرف شاه برای اداره یک ناحیه مشخص میشد و تنها زیر نظر شاه انجام وظیفه میکرد و فقط به او پاسخگو بود. منطقه تحت حکومت یک خان به چند ناحیه تقسیم میشد که اداره آنها را افرادی که دارای سمت سلطان بودند به عهده داشتند. سلطان ها در واقع والیان درجه دوم بودند. مقام بعدی در میان والیان پس از سلطان《بیگلربیگی》نام داشت.
خان ها و سلطان ها در ناحیه تحت حکومت خود مانند شاه کوچک و حکومت می کردند. خان ها بخش اصلی درآمد ناحیه خود را برای امور داخلی اداری و شخصی خود و نیز تعهد پرداخت مواظب سربازانی که از مرکز به آنها محول شده بود مصرف میکردند و مقدار نسبتاً کمی را برای دربار میفرستادند آنها در مقابل تهدیدات خارجی متعهد به حفظ ناحیه تحت حکومت خود بودند. اکثریت قریب به اتفاق خان ها و سلطان ها را امرای قزلباش تشکیل می دادند و با قبیله خود در ناحیه تحت حکومت زندگی می کردند.
در این میان برخی از نواحی کشور بودند که حاکم آنها از خودمختاری خان یا سلطان برخوردار نبود و در واقع وکیل یا نماینده از طرف شاه آنها را اداره میکرد که آنها را《وزیر》 مینامیدند. تمام درآمد این نواحی به دربار فرستاده میشد و بودجه مصرفی این نواحی را دربار تعیین و تامین میکرد. این نواحی را خاصه می نامیدند.
در ابتدای سلطنت صفویان نواحی خاص محدود به ایالات نزدیک به تختگاه بودند؛ اما از زمان شاه عباس به این نواحی افزوده شد، زیرا از یک طرف درآمد مستقل شاه را افزایش میداد و از طرف دیگر از افزایش قدرت امرای قزلباش در مقابل شاه جلوگیری میشد. اما در مقابل، حاکمان نواحی خاص از قابلیت نظامی مدیریتی و انگیزه بسیار کمتری نسبت به خان ها و سلطان ها برای اداره نواحی تحت نظارت خود برخوردار بودند و در مقابل تهدیدات خارجی سستی می کردند.
از زمان شاه صفوی به بعد نواحی خاص به سرعت گسترش یافتند که یکی از دلایل ضعف قدرت نظامی صفویان را همین امر میدانند. در مقابل، گاهی یک ناحیه تهدید خارجی میشد و شاه برای افزایش توان مقابله یک خان قزلباش را بر آن ناحیه می گمارد. تا پایان سلطنت شاه عباس اول هیچ کدام از ایالات مرزی به صورت خاصه اداره نمیشد. در زمان شاه صفی ایالات فارس به صورت خاصه درآمد، زیرا تهدیدی نظامی برای آنجا تصور نمی شد.
بالاترین مقام اجرایی در شهر خان یا سلطان یا وزیر آن ناحیه محسوب میشد.
داروغه
پس از خان یا سلطان یا وزیر، داروغه شهر قرار داشت، اداره کننده اصلی شهر در واقع داروغه بود. داروغه وظیفه حفظ امنیت و نظم شهر و همچنین وظیفه رسیدگی به دعاوی مربوط به ضرب و جرح و قتل را برعهده داشت. عسس، کوتوال، کلانتر و محتسب همه تحت نظر داروغه کار می کردند.《عسس》 فرماندهی نگهبانان شب را به عهده داشت. کوتوال مسئول حفظ و نگهداری از استحکامات بود و در شهرهایی که داروغه نداشت، عسس، وظیفه داروغه را نیز دارا بود.
کلانتر
رابطه بین داروغه و مقامات بالاتر و مردم عادی بود. در شهر های بزرگ، هر محله برای خود دارای کلانتر بود. کلانتر وظیفه دفاع از حقوق مردم در مقابل دولتیان و تقسیم کار های تکلیف شده از طرف مقامات (به صورت عادلانه بین مردم) و وصول مالیات ها از مردم را بر عهده داشت. در دهات، کدخدا ها وظایف کلانتر ها را عهده دار بودند. محتسب بر درستی مقیاس ها و اوزان در شهر، نظارت و نرخهای کالاهای اساسی را نیز تعیین و اعلام میکرد.
بیگلربیگی
به معنی حاکم و فرمانده نظامی ایالات بزرگ و سرحد ها و گاه فرمانده کل قوا بود. بیگلربیگی واژهای ترکی است که گاه با امیرالامرا و گاه با سردار، امیرالوس به گونهای مترادف به کار رفته است. سابقه کاربرد این واژه به دوره سلطنت علاءالدین کیقباد، از سلجوقیان روم باز می گردد.
در دوران صفویه این اصطلاح نخستین بار در فرمانی به سال ۹۵۰ ه-ق به کار رفته است. در این دوره بر پایه برخی تقسیم بندیها، بیگلربیگی در میان《 امرای سرحد》یا《 امرای غیر دولتخانه》مقام دوم را داشت. در عین حال، در برخی منابع از امکان دادن منصب بیگلربیگی به 《امرای دودولتخانه》نیز سخن به میان آمده است.
ظاهراً تعداد بیگلربیگیان به وسعت قلمرو و سرحدها بستگی داشته و در دوره های مختلف تغییر می کرده است. شمار بیگلربیگی ها در روزگار شاه عباس اول به ۲۵ نفر میرسید. در تذکره الملوک تعداد بیگلربیگی های بزرگ ایران سیزده نفر ذکر شده است. (میرزا سمیعا، ۱۳۶۸، ۵) بر پایه تحقیقات رهربرن، در دوره شاه عباس دوم ۳۷ تن بیگلربیگی وجود داشت. این رقم در اواخر سلطنت شاه سلطان حسین صفوی به سیزده تن کاهش یافت.
بیگلر بیگی های نواحی مختلف کشور از نظر اهمیت متفاوت بودند. معمولاً قلمرو آنان محدود بود؛ اما گاه چند ناحیه یا ولایت تحت حاکمیت یک بیگلربیگی قرار می گرفت. بیگلربیگی اغلب از سوی حکومت مرکزی انتخاب میشد و این سمت موروثی بود. بیگلربیگی ها حق داشتند که حاکمان قلمرو خود را عزل و نصب کنند، اما این موضوع به شرایط خاصی بستگی داشت؛ مثلاً شهرهایی که به عنوان تیول و صاحب منصبان درباره اعطا میشد، دیگر زیر فرمان بیگلربیگی های خاصی نبود. گاهی نیز از اقتدار بیگلربیگی ها کاسته میشد که ظاهراً به سیاستگذاری شاه و بستگی داشت. بیگلربیگی سپاهیانی تحت امر خود داشتند و جنگ ها را فرماندهی می کردند. در حکومت برخی از پادشاهان صفوی بیگلربیگی ها وظیفه ایلچیدگری را هم برعهده داشتند.[۱]
وزیر و وکیل ایالتی
صفویان از بسیاری جنبهها وارث میراث اداری تیموریان و سلسلههای ترکمن قراقویونلو و آق قویونلو بودند. از جمله اقتباس ها، به کار گماری وزیران ایالتی بود که بیشتر آنها ایرانی بودند.
پس از آنکه شاه اسماعیل اول در سال ۹۱۶ ه-ق ازبک ها را در مرو شکست داد و خراسان را ضمیمه قلمرو صفوی نمود، به منظور سر و سامان دادن به اوضاع اداری ایالت تازه تسخیر شده، مدت زمان قابل ملاحظهای را سپری کرد. خواجه کمال الدین محمود ساغرچی که بیشتر در حکومت محمد شیبانی خان منصب《اشراف دیوان》را داشت، به خدمت صفویان درآمد و《وزیر》و صاحب دیوان شد. مرتبه وی بالاتر از سایر وزیران بود.
در همین سال، خواجه مظفری بیتکچی در جاجرم به جمع کارگزاران اسماعیل پیوست. مقام والا مرتبه شخص وزیر در نظر شاه، موجب شد که او در صدر قرار گیرد. اگرچه تا آن زمان هیچ وزیری اختیار محکم کردن فرمان ها را نداشت؛ اما شاه اسماعیل اول حکم کرد که از این پس باید تمام فرمان ها با مهر وزیر خواجه مظفر بیتکچی ممهور شوند و او از سوی دیگر کارگزاران، به عنوان《صاحب دیوانی》مقتدر، مستقل و بدون شریک و همتا محسوب گردد.
حسین خان شاملو حاکم هرات، در ۹۳۷ ه-ق هیاتی روانه دربار کرد. اعضای این هیئت را وزیرش احمد بیگ نور کمال اصفهانی، وکیل حسین قلی بیگ، و خواجه صاعدی و آقا کمالی کرمانی، وزرای احمد سلطان، شامل می شدند. متعاقباً، در همان سال خواجه امیربیگ به سمت سومین وزیر خراسان منصوب شد.
وزیران ایالتی می توانستند تا مرتبه وظیفه دیوان اعلانی پیشرفت کنند. این مورد شاید نخستین بار برای میرزا شاهحسین اصفهانی پیش آمد. وی وزیر دورمیش خان شاملو حاکم خراسان بود که پس از نبرد چالدران به منصب 《وزارت》و《وکالت》رسید. همچنین، میرجعفر، وزیر شاه طهماسب که در ۹۳۷ ه-ق کشته شد، بیشتر در بغداد، وزیر زین الدین سلطان شاملو بود. احمد بیگ نور کمال اصفهانی که در بالا از آن به عنوان وزیر حسین خان شاملو، حاکم هرات یاد شد، متعاقباً وزیر دیوان عالی شد. کچل عنایت اصفهانی خوزانی که پیشتر وزیر کپک سلطان بود، در سال ۹۴۲ ه-ق همراه قاضی جهان قزوینی وزیر سازمان اداری مرکزی شد.
بنابر اسناد و مدارک تاریخی در خلال حکومت شاه طهماسب، اصطلاح《وکیل》به معنی نماینده نایب، و معاون برای نامیدن کسانی که نماینده یا جانشین حکام ایالتی بودند، به کار می رفت. البته این کاربرد، کاملاً جدا از کار و وظیفه بود و اصطلاح《وکیل》به مفهوم نایب شاه بود هیچ گونه پیوندی با مفهوم مذهبی قوی منصب《وکیل شاه دین پناه》نداشت.
خلیفه الخلفا
مینورسکی شغل خلیفه الخلفایی را مانند دفترخانه ای برای انجام امور صوفیه می داند و می افزاید شاه به وسیله خلیفه الخلفا و صوفیان نه تنها بر نیرویی که بدوا پیشینیان وی را به قدرت رسانده بود نظارت می کرد بلکه بر تشکیلات وسیع پیروان و تابعان خویش که در سرتاسر قلمرو حکومت سلاطین عثمانی مسکن داشتند نیز تسلط داشت. چون صوفیان بیشتر قزلباش بودند، خلیفه الخلفا نیز فردی از قبایل و ایلات بود.
خلیفه الخلفا از طرف پادشاه عمل میکرد و نمایندگانی در ایالات داشت. به این نمایندگان خلیفه اطلاق می شد و خلیفه ها مریدانی به نام پیره داشتند. به تعبیر نصرالله فلسفی، رئیس صوفیان هر طایفه را خلیفه و رئیس تمام صوفیان را خلیفه الخلفا میگفتند و این مقام یکی از مقامات بزرگ بود؛ زیرا خلیفه الخلفا از نظر صوفیان نایب مرشد کامل بر شمرده میشد و همگی اطاعت احکام او را مانند احکام شاه، لازم و واجب میدانستند.
خادم بیگ، صاحب منصب خلیفه الخلفایی، در گروه《اهل اختصاص》بود و از سال ۹۱۴ ه-ق حکومت عراق عرب و تمشیت مهام مزارات ائمه به او داده شد. از دیگر خلفای شاه اسماعیل اول، نورعلی خلیفه روملو بود که در سال ۹۱۸ ه-ق به امپراطوری عثمانی اعزام شد.
در دوره شاه طهماسب اول، صوفیان خلیفه روملو حاکم مشهد بود که با حمله ازبکان به هرات، در سال ۹۴۱ ه-ق، از او درخواست کمک شد. حضور صوفیان خلیفه در هرات با تحصیل مال و اخذ منال بیرویه همراه بود و موجب شد که مردم را بر خاک مذلت بنشاند. چون خبر ظلم صوفیان خلیفه به شاه طهماسب اول رسید، او را از امارات عزل کرد.
دیگر شاه قلی خلیفه ذوالقدر،《مهردار خاصه شریفه》بود که در حوادث بزرگی در دوره طهماسب نقش ایفاء کرد. چنانکه او به همراهی یکی از بزرگان طایفه روملو، سام میرزا را نزد شاه طهماسب بردند. چون القاص میرزا حاکم شیروان از در مخالفت درآمد، او همراه مادر القاص میرزا به شروان رفت. شاه قلی خلیفه بعد منصب مهرداری و الکاء قم را عهدهدار شد.
حسین قلی خلیفه روملو در حکومت شاه اسماعیل دوم منصب خلیفه الخلفایی داشت. او در دوره شاه طهماسب اول به این منصب منصوب شد و با مرگ شاه طهماسب، به حمایت از اسماعیل میرزا پرداخت و چون او به سلطنت رسید، به منصب خلیفه الخلفایی دست یافت.
مقام خلیفه الخلفا تا زمان شاه عباس اول از مقامات بزرگ بود ولی بعد از آن از قدرت نفوذ آنان کاسته شد. اما در نظر عامه مردم محترم و مقدس بودند، و به《مقام و قدرت روحانی》ایشان اعتقاد داشتند. چنانکه《لقمهای از طعام مخصوص آنان را شفای دردهای خود می پنداشتند》و حتی سران دولت صفوی و صاحبمنصبان، با کمال عقیده و ایمان، طعام صوفیان را《شفابخش و متبرک》تلقی میکردند.
بر این اساس، خلیفه الخلفا در این زمان یک نوع مقام《روحانی درباری》بود که در روزهای عید با دیگر صوفیان در《بارگاه شاهی》حاضر میشد و با کاسه نباتی که در دست داشت نزدیک شاه میرفت، و عید را تبریک می گفت. شاه، حبه نباتی از کاسه بر می داشت و در دهان می گذاشت. اعیان و سران دولت نیز هر یک《حبه ای برمیگرفتند و با احترام بر سر چشمه می نهادند و میخوردند.》گاه همین بزرگان و سایر مردم برای طلب بخشش و آمرزش نزد خلیفه الخلفا میرفتند و پیش او به زانو در می آمدند. او نیز، به《تکبر 》با عصایی که در دست داشت چند ضربت بر شانه و پشتشان میزد، به این ترتیب گناهانشان را می بخشید.
به طور کلی، در دوره دوم حکومت صفوی، منصف خلیفه الخلفایی در فهرست مشاغل و مناصب عالی رتبه به حساب نمیآمد. چنانکه شاردن در فصل مناصب و مقامات، نامی از این منصب به میان نمیآورد. از آنچه آمد، می توان به کوتاهی به نتایج زیر اشاره کرد:
خلیفه الخلفا از صاحبمنصبان عالی رتبه و موثر در رهبری نهضت صفوی و سپس حکومت صفوی در زمان اسماعیل یکم بود. به تدریج دارندگان عنوان خلیفه الخلفایی و خلیفه، مشاغل و مناصب مهمی چون حکومت ایالات، ایشیک آقاسی باشی و ایلچی گری را در اختیار گرفتند و عنوان خلیفه تحت الشعاع این مناصب گرفت. با کاهش اهمیت تصوف و صوفیان در حکومت صفوی، اجرای احکام شرعی از وظایف مهم خلیفه الخلفا شد. علیرغم کاهش شدید قدرت خلیفه الخلفا در دوره شاه عباس اول، اهمیت معنوی و روحانی آنها تا پایان حکومت صفوی باقی ماند.
مستوفیالممالک
جمع و خرج عواید ممالک را دوتن انجام می دادند که لقب مستوفی داشتند: یکی مستوفیالممالک و دیگری مستوفی خاصه. اداره امور مالی از قبیل جمع آوری عواید ممالک و پرداخت تعهدات تیولداران در دفترخانه ای انجام می گرفت که《دفترخانه ممالک》 نام داشت و زیر نظر مستوفی الممالک بود.《مستوفی خاصه》بر امور مالی دربار نظارت داشت و رتبه او ظاهراً پایینتر از مقام مستوفی الممالک بود.
ساختار نظامی و لشکری
قوای سپاه ایران در ابتدای به قدرت رسیدن شاه اسماعیل تا زمان سلطنت شاه عباس متشکل از قبایل قزلباش همچون تکلو، ذوالقدر، استاجلو، شاملو، روملو، افشار بود. قدرت نظامی شاه اسماعیل از اصل فئودالی ناشی میشد و امر سرسپردگی و ارادت هم از اصول اصلی آن بود و این سرسپردگی و ارادت نه تنها از سلسله نسب شیخ صفیالدین اردبیلی و وابستگی او به خاندان پیامبر و امام علی (ع) مایه می گرفت، بلکه از پدیده پیر یا مرشد طریقت صفوی هم ناشی میشد.
دوره صفوی، از سپاه ثابت، به غیر از قراولان شخصی شاه خبری نبود. بخش اعظم نیروهای قبیله ای رد سوارانی تشکیل می دادند که اسلحه سبک و تجهیزات بهتری چون تیر و کمان و خنجر و شمشیر و گاهی تبرزین داشتند. این افراد اگرچه تربیتی نظامی منظمی نداشتند ولی تمامی آنها سوارانی زبده و کارآمد بودند و تاکتیکهای جنگی را به خوبی می شناختند. سوارگان دیگری هم بودند که سلاح سنگین داشتند. این افراد شبیه سوار گان پارتی بودند که نیزه های بلندی نیز با خود داشتند. قزلباشان به صورت سواره می جنگیدند و سواران آنها را قورچی می نامیدند. قورچی ها مسلح به شمشیر های هلالی شکل (مناسب برای نبرد سواره) کمان و تفنگ بودند.
شاه عباس با جلوس بر تخت سلطنت، به اصلاح امور لشکری پرداخت و برای کاهش قدرت قزلباش، نیروی جدید نظامی ایجاد کرد که هم نظام دفاعی مملکت را قوام بخشد و هم مستقیماً تحت نظارت او باشند. شاه عباس در آغاز فقط شماری از قراولان صوفی و شمار اندکی از غلامان (قوللر) را تحت نظارت خود داشت.
قراولان صوفی ازچند نفر تشکیل میشدند. این قراولان لباس ویژه ای داشتند و کلاه نمدی نوک تیزی بر سر میگذاشتند و سلاح آنان تفنگ و شمشیر و خنجر و تبرزین بود. غلامان نیز در زمره سرسپردگان شاه بودند. از آنجا که شمار این غلامان بیشتر از قراولان صوفی بود، از این رو می توانستند با رهبران طایفه ترکمان کنار بیایند و شاه را از تخت به زیر بکشند. شاه عباس با جسارت و شجاعت تمام نیروی شاهسون را تشکیل داد. که برای اصلاح و بهبود سپاه با یاوری و مشورت رابرت شرلی، اصلاح قشون را به عهده گرفت.
او درصدد برآمد تا نوع جدیدی از سپاه مرکّب از سربازان منظم مستمری بگیر و مستقیماً تحت نظر خود را تشکیل بدهد. این نیروی جدید نظامی از سه نیروی قوللرها، تفنگچیان، توپچیها شکل گرفت. شاه عباس در تشکیل این سپاه جدید تا آنجا که مقدور بود از افراد و عناصر غیر ترک بهره گرفت. بنابراین از دوره او به بعد نیروهای پیاده مسلح به تفنگ از مردم تاجیک و نیز سپاه غلامان خاصه متشکل از گرجیها، چرکس ها و ارمنی ها تشکیل شد.
توپخانه نیز معمولاً در محاصره شهرها از زمان شاه طهماسب به کار گرفته می شد؛ اما به دلیل نوع تاکتیکهای جنگی ایرانیان که مبتنی بر تحرک زیاد در میدان جنگ بود در جنگ های مستقیم نقش زیادی نداشت. بالاترین مقام نظامی از زمان شاه عباس به بعد سپهسالار بود. این سمت در ابتدا دائمی بود ولی از زمان شاهان بعد از شاه عباس، در زمان جنگ تعیین میشد.
انحطاط سپاه در زمان شاه صفی شروع شد. او که در جنگ با ترکان عثمانی شکست خورد، بغداد و بین النهرین و آناطولی را از دست داد و در بخش شرقی مملکت قندهار را به گورکانیان واگذار کرد. قرارداد زهاب در سال هپ ۱۰۴۸ ه-ق جنگ میان ایران و عثمانی را خاتمه بخشید و پس از آن به مدت ۸۴ سال بین طرفین صلح برقرار شد. این دوره صلح برای قشون صفویان سبب شد تا کارایی خود را به تدریج از دست بدهند و شاه، شمار تفنگچیان را کاهش داد. بی علاقگی و غفلت شاه، قابلیت و شمار قوللرها و توپچیان را نیز کاهش داد.
شاه عباس دوم نیز منصب سپهسالار را از میان برد و برای تجدید و احیای سپاه توپچیان گامی برنداشت. با مرگ حسینقلیخان توپچی باشی در سال ۱۰۶۵ ه-ق جانشینی برای او تعیین نکرد و به جای آن سپاه کوچکی به نام سپاه جزایری ها به منظور حفاظت از دربار تشکیل داد که شمار آنان ۶۰۰ تن و از افراد قوی هیکل و بلند قامت تشکیل شده بود و لباس نفیس داشتند. آنها کلاه نمدی قهوهای رنگی بر سر می گذاشتند که لبه تیزی داشت. شاه سلیمان نیز توجه و عنایتی به جنگ نداشت. به نوشته شاردن《سربازان ایرانی مانند افراد عادی در خانه خود زندگی میکنند و سرگرم کار خویشند، هر سال یکی دو بار از آن انسان می بینند.
در چنین مواقعی به آنان خبر میدهند که فلان روز در فلان محل برای شرکت در مراسم سان حضور یابند. سربازان در موقع معین مسلح میشوند. بر اسب مینشینند و محل معلوم گرد میآیند. آنان یکان یکان از برابر کلانتر می گذرند. سلاح خود را جدا جدا به وی نشان می دهند و پس از انجام یافتن این مراسم به خانه خود بازمیگردند. (شاردن، ۱۳۵۰، ج ۵، ۳۱۷) با اینکه در این زمان سپاه کارایی خود را از دست داده بود، ولی سربازان گرجی، هنوز قابلیت جنگی خود را حفظ کرده بودند. و این سپاه کارآمد در مناطق مرزی و در شهرهای ایروان و تبریز اقامت داشتند.
شاه سلیمان با قتل شماری از رهبران نظامی مملکت، قابلیت نیروی مسلح خود را کاهش داد. در نتیجه در زمان جلوس شاه سلطان حسین بر تخت سلطنت، تشکیلات لشکری دولت از فرماندهان مجرّب و مقتدر خالی بود ولی در اوایل سلطنت او رشد و گسترش تجدید قوای تفنگچیان صورت گرفت. این تجدید قوای سپاه صفوی احتمالاً بر اثر شورش هایی بوده که بین قبایل بلوچ و افغان در قسمت جنوب شرقی و شرق مملکت رخ داده بود.
سپاه توپچیان در سال های پسین سلطنت صفوی احیا گردید ولی توفیق چندانی نیافت تا این که توپچی های اروپایی همچون《فرنچمن فیلیپ کلمب》و« کورلند جیکب» به مدد آن آمدند و نتایج معتنابهی حاصل شد. عدم کارایی و قابلیت قشون صفویان و کاهش تعداد افراد آن در شکست های مکرر آن در برابر غلجایی ها و ابدالی ها به ثبوت رسید. مقامات اصلی سپاه ایران در عهد صفوی عبارت بودند:
قورچی باشی
فرمانده قورچیان (سواران قزلباش) و بالاترین مقام پس از سپهسالار بود. وظیفه قورچی باشی در طی دوره متقدم حکومت صفوی نامشخص است. اقتدار قورچی باشی به عنوان فرمانده قورچی یا سوار نظام قبیله ای قزلباش با آنچه که از وظایف امیرالامرا بود، تداخل داشت. در آغاز، منصب قورچی باشی از منصب امیرالامرا جدا بود و دست کم در طی سی سال نخست حکومت صفوی، از اهمیت کمتری نسبت به آن برخوردار بود؛ اما از حدود سالهای ۹۴۰ – ۹۴۱ ه-ق از قدرت امیرالامرا کاسته و در مقابل به قدرت قورچی باشی افزوده شد. به طوری که قورچی باشی در دوره حکومت شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده، با نفوذترین کارگزار دولت شد. قورچی ها ظاهراً در زمان شاه سلیمان حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر بودند و سالانه ۱۰ تا ۱۲ تومان مزد میگرفتند
قوللر
واقعاً غلام نبودند بلکه اطلاق این نام به آنها از آنجا ناشی می شد که بخش اعظم آنان گرجیان، چرکس ها، قفقازیان و ارمنیان بودند که به صورت سواره می جنگیدند و به جای نیزه، تفنگ حمل می کردند. به گفته شاردن قوللرها افرادی جسور و پرجرات و از پایههای اصلی دولت و به شاه وفادار بودند. آنان مستمری خویش را به طور مستقیم از شاه میگرفتند. به نوشته شاردن، شاه، عنایت ویژهای به قوللرها داشت. تعداد آنها ۱۲۰۰۰ نفر بود و سرکرده آنان قوللر آقاسی نامیده می شد.
قوللر آقاسی
فرمانده سپاه غلامان، قوللر آقاسی بعد از قور چی باشی عمدهترین امرا و ارکان دولت بود. اعطای تیول و حقوق سالیانه غلامان با تایید او صورت میگرفت. ارتقای درجات نظامی از قبیل یوزباشی و مین باشی نیز تحت نظر او انجام می شد.
تفنگچی آقاسی
تفنگچیان اساساً پیاده نظام بودند، ولی بعدها مانند قوللرها جزو نیروی سواره نظام در آمدند. اما برخلاف قوللرها از نژاد اصیل ایرانی بودند و بیشتر از طبقه کشاورز انتخاب شده بودند. شاه عباس این سپاه را برای مقابله با ینی چری ها پدید آورد و در تجهیز و تربیت آنان نهایت تلاش خود را مرعی داشت. سرکرده آنان تفنگچی باشی نام داشت و در بین امرای بزرگ دولت صفوی رتبه چهارم داشت. شمار تفنگچیان در زمان شاه عباس مانند قوللرها ۱۲۰۰۰ نفر بود.
تفنگچی لر آقاسی
فرمانده سپاه تفنگچیان پیاده بود. این تفنگچیان تاجیک بودند و پیاده می جنگیدند و از اسب فقط برای نقل و انتقال پیش از درگیری استفاده میکردند و در هنگام جنگ و در نزدیکی دشمن از اسب پیاده شده و می جنگیدند. سلاح آنها نیز تفنگ و شمشیر بود. تعداد آنها نزدیک به ۵۰ هزار نفر تخمین زده میشد. مزد سالانه تفنگچی ها کمی کمتر از غلامان بود.
توپچی باشی
فرمانده توپخانه ایران که در میان مقامات ذکر شده، پایینترین اهمیت را داشت. به جز قوای نظامی ذکر شده گروهی متشکل از ۲۰۰۰ سرباز مجهز پیاده موسوم به جزایری وجود داشتند که مواجب آنها را شاه پرداخت میکرد و وظیفه حفاظت از دربار را به عهده داشتند. آنها تحت فرماندهی ایشیک آقاسی باشی بودند. واحد های داخلی در سپاه را افسرانی دارای عنوان های زیر اداره میکردند. این عنوان ها همگی از اصطلاحات ترکی تشکیل شدهاند:
مین باشی
( فرمانده ۱۰۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۷۰ تومان
یوزباشی
(فرمانده ۱۰۰ سرباز) دارای مزد سالانه ۳۰ تومان
اون باشی
(فرمانده ۱۰ سرباز) دارای مجوز سالانه ۱۵ تومان
مزد سربازان به صورت حواله پرداخت میشد. این حواله ها برای والیان نواحی مختلف کشور صادر می شد و سربازان معمولاً به دلیل عدم امکان سفر به آن نواحی، آنها را به دلالان میفروختند. تامین آذوقه در هنگام جنگ ها به عهده خود سربازان بود به همین دلیل در هنگام جنگ ها پیشه وران در پی سپاه روان می شدند و اجناس مورد نیاز را به آنها میفروختند.
القاب امرا
عالیجاه
این لقب مخصوص امرای ولایات، بیگلربیگیان، خوانین، وزیر اعظم، قورچی باشی، قوللر آقاسی، ایشیک آقاسی باشی، امیر آخور باشی، مجلس نویس، مستوفی الممالک و خلیفه الخلفا بود.
مقرب الخاقان
دو گروه این لقب را داشتند:
گروه اول، خواجه سرایان که زیر نظر ایشیک آقاسی باشی حرم خدمت می کردند.
گروه دوم، مشتمل بر حکیم باشی، منجم باشی و ایشیک آقاسی باشی حرم.
ایشیک آقاسی باشی حرم
مسئول اداره حرم پادشاه بود. این مقام از لحاظ موقعیت پایین تر از ایشیک آقاسی باشی بود. ایشیک آقاسی حرم به صفت صلاح و تدّین آراسته بود و شب و روز در حرم بزرگ داشتند. نظم حرم، امر ونهی مردم از وظایف خاص آنان بود.
منجم باشی
او هر روز به دستور اطبا در دولتخانه حاضر میشد و ساعت سعد و نحس را در مواردی از قبیل تعیین روز سفر، پوشیدن لباس نو، بریدن پارچه برای شاه و مقربان او تعیین می کرد. اعتقاد به سعد و نحس بودن در میان پادشاهان صفوی رواج داشت. شاه عباس اول به منجمان اهمیت میداد.
ملا جلال الدین منجم یزدی منجم باشی دربار او بود که شاه برای کشتن یوسف ترکشدوز و دفع نقطویان از مشورت او بهره مند شد. در عهد شاه سلیمان صفوی بر تعداد منجمان افزوده شد. یکی از کشیشان فرانسوی که در زمان شاه عباس دوم در ایران بود می نویسد: که شاه هر سال بیست هزار تومان خرج منجمان خود میکرد. (فلسفی، ۱۳۶۹، ج ۱، ۴۰۹)[۲]
حکیم باشی
رئیس همه پزشکان بود و در مجالس عمومی و خصوصی شاه حضور و طبابت پادشاه را به عهده داشت. پرداخت حقوق پزشکان با تایید او بود. درآمد او بیش از هزار تومان بود و بنا به تقرّب آنان نزد شاه تفاوت میکرد.
معیرالممالک
صاحب این مقام مسئول ضرابخانه شاهی بود. تمام سکه های طلا و نقره با اطلاع و اجازه او ضرب می شد و عیار آنها را او معین میکرد. معیر الممالک هم عنوان مقرب الخاقان داشت؛ زیرا میتوانست در مجالس خاص و عام نزد شاه رود و مطالب خود را بی واسطه به عرض برساند. عزل و نصب ضراب باشیان، سکه کنان، حکاکان، صرافان، آهنگران، سفیدگران و سایر عمله ضرابخانه از اختیارات او بود. (میرزا سمیعا، ۱۳۶۸، ۲ – ۲۱)[۳] هرگاه ضراب باشی در جریان ضرب مسکوکات نظارت نمیکرد، در آن صورت یک ضراب باشی از جانب خود تعیین میکرد. معیرالممالک در سراسر ایران نمایندگانی داشت که بر تولید فلزات گرانبها نظارت می کردند.
مهر دار
مسئول نگهداری مهر ها بود و از مشاغل و مناصب عظیمه به شمار میرفت. مهرداری شاه شعلی ارجمند بود و مهردار با وزیر مهر همیشه در مجلس شاه نزدیک وی مینشست و مهره داران شاه سه تن ن
بوده اند: مقرب الخاقان مهردار مهر همایون یا وزیر مهر، مهر شرف نفاذ و این دو و هر یک قسمتی از نامه ها و فرمان های شاهی را مهر می کردند و برخی از احکام را نیز به هر دو مهر می رساندند. سومی مهردار قشون که فقط احکام مربوط به سرداران و سپاهیان و مسائل جنگی را مهر میکردند. مهر شاه در جعبه مخصوصی در حرمسرا نگهداری میشد و این جعبه به مهر دیگری که شاه همیشه بر گردن خود آویخته داشت ممهور بود. این مهر را《مهر همایون》میگفتند. جعبه مهر شاه عباس دوم و شاه سلیمان را معمولاً مادر شاه حفاظت می کرد.[۴]
دوات دار
صفت فاعلی مرکّب، کسی که دوات با خود دارد و اصطلاحاً منشی و دبیر آن که دوات دارد و به کار برد و توسط آن نویسد.دوات دار در دوره صفویه که معمولاً ملازمان درگاه که مورد اعتماد واقع میشدند کار انشای نامهها را برعهده می گرفتند. منصب دوات داری گاهی موروثی و زمانی انتصابی بود. دو نوع دوات دار وجود داشت: یکی بر فرمان های دفتری و واقعه نویسان مهر می زد و در مجلس عام در صفحه قورچیان یراق در پهلوی دوات دار قدیمی که دوات دار پروانه جات بود می ایستاد که به او دوات دار مهر انگشتر میگفتند. دوات دار دیگر فرامین و احکام منشی الممالک را مهر می زد و در کنار مهردار 《مهر شرف نفاذ》 قرار می گرفت و به او صرفاً دوات دار میگفتند. (میرزا سمیعا ۱۳۶۸، ۲۷-۲۶)[۵]
منشی الممالک
نسبت لقب منشی الممالک به عصر سلطنت ایلخانان بازمیگردد. منشی الممالک مقرب الخاقان کارش این بود که فرمان ها و منشورهای شاهی و حکم هایی که از جانب دیوان بیگی داده میشد با مرکّب سرخ یا به آب طلا طغرا می کشید و عنوان می نوشت و برای آنکه به مهر شاه رسد آماده میکرد. در آغاز احکام مواجب و تیول و امثال آنها جمله《فرمان همایون شرف نفاذ یافت》و در جواب نامه ها و احکام دیگر عبارت《فرمان همایون شد》مینوشت و احکام دیوان بیگی را با جمله《حکم جهان مطاع شد》آغاز میکرد. شاردن در جلد ۵ سفرنامه خود از شش منشی و مهر دار سلطنتی نام میبرد:
۱. منشی الممالک که وظیفه وی عبارت بود از تهیه و ارسال اسناد و مدارک مربوط به امور مملکتی به طور عموم و ولایات بالاخص که با مهر عالی ممهور گشته باشد.
۲. رقم نویس که با فرامین شاه در خصوص امور اداری دیوان سر و کار دارد.
۳. حکم نویس که اسناد و مدارکی را که قرار است به مهر شرف نفاذ دیوان یا خاصه ممهور گردد در ید اختیار دارد.
۴ و۵ و۶: مهردارانی که در تذکره الملوک از آنان ذکری رفته است. آنچه مسلم است منشی الممالک مقامی با اهمیت و ذی نفوذ بود؛ زیرا در شورای سلطنتی عضو محرم راز به شمار میرفت و ابواب جمعی بسیار داشت و حداقل قسمتی از مکاتبات شاه تحت تصدی و مسئولیت او بود. اما تعیین حدود مشخص بین وظایف او و واقعه نویس دشوار است. بهترین معادل این اصطلاح، صرفنظر از مقام مجلس، نیز همان《وزیر امور خارجه》است. (اسکندر بیگ منشی، ۱۳۷۷، ج ۱، ۲۷۸)[۶]
لقب مقرّب الحضرت
این گروه عبارت بودند از یساولان صحبت، قاپوچیان و صاحب جمعان بیوتات یا کارگزاران خزانه پادشاه و کارگاه ها.
یساولان صحبت
لقب یساول از ریشه مغولی یاسا به معنی قانون یا فرمان و به معنی افراد و مامورینی است که اوامر و فرمان ها را در حضور سلطان اجرا میکنند. در زمان صفویه، یساولان صحبت وظیفه آجودان های امروزی را انجام می دادند آنان را با عنوان خدمتکار مصاحب یا خادم خاص می خواندند و آنان در تشریفات مراسم با چوبه دستهها و عصای زراندود حاضر میشدند. یساولان صحبت از میان پیران و نجیب زاده ترین امرا و امیرزادگان معتبر و بزرگ برگزیده می شدند و ۸ یا ۹ تن بیشتر نبودند.
آنان به دست لله های مجرب و متقی و پرهیزکار سپرده می شدند و کلیه فنون نظامی از جمله چوگان بازی نیز به آنها آموخته میشد. حتی اشتغال به نقاشی نیز از تکلیفشان بود. در مجالس خصوصی شاه به جای ایشیک آقاسی باشی خدمت میکردند و در مجالس عام روبه روی شاه می ایستادند. یساولان صحبت همه زیر دست ایشیک آقاسی باشی بودند و عنوان ایشان را در مراسلات مقرب الحضرت مینوشتند. هنگام خدمت چماقهای منقوش و زرین به دست می گرفتند و کارشان بیشتر راهنمایی سفیران بیگانه به کاخ شاهی و گذراندن پیشکش ها و هدیه های حکام از نظر شاه و اجرای دستورهای او بود. (همان ج ۲، ۹۴۲)[۷]
قاپوچیان
به معنی مدیر، دربان، حاجب، دو قاپوچی وجود داشت: قاپوچی دیوان و دیگری قاپوچی خلوت که عده زیادی زیر فرمان آنان بودند. قاپوچیان از تابعان ایشیک آقاسی باشی دربار بودند. قاپوچی دیوان مسئول (امر و نهی و منع) در دولتخانه میدان (منظور تالار هایی است که در مجاورت دروازه اصلی که به عالی قاپو مشهور است قرار داشت و دارای مرکزیتی در جبهه دیوار قصر در جناح غربی میدان شاه در اصفهان بوده است) و سمت مطبخ و چهار حوض بود و قاپوچی خلوت منحصراً به امور مجالس خلوت مشغول بود. (علاقه، ۱۳۸۵، ۱۱۴ – ۱۳۳)[۸]
صاحب جمعان بیوتات
مسئول جمع آوری مالیات سالیانه از نظر جنس بود و مسئول آنان وزیر بیوتات بود. کارگزاران بیوتات معمولاً صاحب جمع نامیده می شدند و عبارت بودند از: صاحب جمعان خزانه پادشاه جباخان، قیغاجی خانه (مسئول خیاط خانه شاهی بود)، صاحب جمع میوه، فراش باشی، مشعلدار باشی، آبدارخانه، اصطبل شاهی. (میرزا سمیعا، ۱۳۶۸، ۳۴ – ۲۸)[۹]
مستوفی ارباب التحاویل
او متصدی نگهداری حساب نقدی و جنسی و مواد اولیه ای بود که به تحویلداران سپرده میشد. او به حساب اموالی که در میان بیوتات شاهی توزیع میشد نظارت می کرد و از حیف و میل اموال دیوان جلوگیری میکرد و هر ماه دفاتر را از صاحب جمعان میگرفت و بررسی میکرد. (علاقه، ۱۳۸۵، ۱۴۳)
مهماندار باشی
مامور پذیرایی از مهمانان شاه و سفرای خارجی بود و درخواستهای میهمانان را به اطلاع وزیر اعظم میرساند و در ضیافت، آنان را از منزلشان به دربار و برعکس همراهی میکرد.
جبه دار باشی
جبهدار باشی از خواجه سرایان بود. جبه دار (جبادار) باشی مسئول جبه خانه و قور خانه و مامور محافظت آلات و ادوات حرب و انبارهای سرب و باروت و آنچه مربوط به لوازم جنگ باشد بوده است. و عمله قورخانه و جبه داران و کارگران کارخانههای آلات حرب و آتشبازان و باروت سازان همه زیر دست او بودند و با اجازه و دستور او مواجب و مستمری میگرفتند. (همان، ۵۵)[۱۰]
جارچی باشی
وظیفه او اعلان فرمان های شاه در میدان های عمومی با صدای بلند بود. هر فرمانی که توسط جارچیان، چه در لشکر و اردو و چه در میان مردم شایع میگشت همه آن را شنیده به آن عمل میکردند. (همان، ۵۳)
توشمال باشی
خوانسالار و رکابدار در سرکار شاه. توشمال باشی رئیس ملازمان یا مباشران مطبخ با خوانسالار عالی شاه ایران بود. او ناظر آشپزخانه و مخارج آن بود و کلیه امور آشپزخانه را تحت نظر داشت. سمت وی از لحاظ تشریفاتی که به آن تعلق میگرفت مهم بود. هنگامی که شاه در مصاحبت با بانوان حرم به سر میبرد، تر شمال باشی محتوای خوراک را تا در حرم بدرقه میکرد. در مجالس رسمی، خوراک ها را می چشید و این وظیفه را در موقع دخول به تالار انجام میداد. او حق داشت از هر غذایی که برای شاه می آوردند برای خود بردارد، زیرا هنگام جمع کردن سفره حضور داشت. (همان، ۵۰ – ۴۹)
[۱] . برای اطلاعات بیشتر، نک: دایره المعارف بزرگ اسلامی، ذیل بیگلربیگی
[۲] . برای اطلاعات بیشتر، نک: اصطلاحات دیوان عالم آرای عباسی، ص ۱۵۲؛ تذکره الملوک، ص ۲۰؛ تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، ص ۱۱۷
[۳] . برای اطلاعات بیشتر، نک: تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۲،ص ۳۹۲؛ زندگانی شاه عباس اول، ج ۲، ص ۴۱۰؛ اصطلاحات دیوانی عالم آرای عباسی، ص ۱۵۰
[۴] . برای اطلاعات بیشتر، نک: اصطلاحات دیوانی عالم آرای عباسی، صص ۱۵۶-۱۵۸؛ تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، ص ۲۶۱
[۵] . برای اطلاعات بیشتر، نک: اصطلاحات دیوانی عالم آرای عباسی، صص ۷۸ و۷۹
[۶] . برای اطلاعات بیشتر ، نک: تذکره الملوک، صص۱۱۷-۲۴ ،۱۱۸-۲۵؛ سازمان اداری حکومت صفوی، ص ۱۱۷؛ اصطلاحات دیوانی عالم آرای عباسی، صص ۱۵۲-۱۵۵
[۷] . برای اطلاعات بیشتر، نک: اصطلاحات دیوانی عالم آرای عباسی، ص ۱۸۰؛ سازمان اداری صفویان، ص ۱۳۰
[۸] . برای اطلاعات بیشتر، نک:تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱، ص ۴۲۵؛ سازمان اداری حکومت صفوی، ص ۱۲۱
[۹] . برای اطلاعات بیشتر، نک: اصطلاحات دیوانی عالم آرای عباسی، صص ۱۰۲ -۱۰۳
[۱۰] . برای اطلاعات بیشتر ، نک: زندگانی شاه عباس اول، ج ۲، ص ۴۱۲
منبع:
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره صفویه ، کریم نجفی برزگر، انتشارات دانشگاه پیام نور
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی