مغول ها با جهان چه کردند؟
حمله مغول به ایران طی سه لشکرکشی مغول به ایران در سال های ۱۲۱۹ تا ۱۲۵۸ میلادی اتفاق افتاد. این لشکرکشی ها به ایجاد حکومت ایلخانان مغول در ایران منجر شد. اما حمله مغول به ایران پیامدهای منفی بسیاری برای کل جهان داشت. آسمونی در این بخش مطالب جالب و خواندنی در مورد حمله مغول و همچنین پیامدهای آن برای شما عزیزان تهیه کرده است.
تأثیر ماشین جنگی مغولی را میتوان به دلایل مختلفی منتسب کرد. اگرچه هر یک از مغولهای بزرگسال، جنگجو بودند، با این حال در تعداد جنگجویان مغول بدون شک در اکثریت منابع تاریخی اغراق شدهاست؛ میانهترین آنها، ۱۲۹ هزار نفر برای ارتش چنگیزخان مغول ذکر شده که توسط رشیدالدین در جامع التواریخ آمدهاست. به نظر میرسد که این تعداد بیش از دیگر ارقام با واقعیت مطابقت داشته باشد.
عوامل وابسته به حکومت
- ضعف اقتصادی و فساد سیاسی در سرزمینهای اسلامی باعث جدایی مردم از حاکمیت و کاهش انگیزهٔ مردم برای مقاومت و ایستادگی در مقابل حملات بیگانگان شده بود و وضعیتی مشابه دوران ساسانیان قبل از حمله اعراب بوجود آمده بود.
- لشکرکشی سلطان محمد به قصد بغداد و عزل خلیفه و حذف نام او از خطبه و سکه در بین مسلمین تأثیر سوء بخشید به خصوص اینکه در نیمه راه این لشکرکشی، در اسدآباد همدان در نتیجه صدماتی که به لشکرش در اثر سرمای منطقه رسید، از لشکرکشی پشیمان شده و از نیمهٔ راه برگشت.
- در قشون خوارزمشاهیان اکثریت را ترکان مزدبگیر داشتند و این افراد که از طایفهٔ قبچاق و قنقلی بودند فرمان مادر خوارزمشاه را بیشتر از حکم پادشاه اطاعت میکردند. نفوذ ترکان خاتون و نبود اتفاق بین او و پسرش تا حدی بود که سلطان محمد حتی در انتخاب ولیعهد کشور از خود اراده نداشت و باید از حکم مادر پیروی کند.
- جوابهای تند سلطان محمد به پیغامهای چنگیز خان و قتل تجار و فرستادگان او و فروش اموال ایشان نشانهٔ بیتدبیری و آشنا نبودن او به قواعد سیاست است. انقراض دولت قراختائیان به هیچ وجه به صلاح سلطان محمد نبود. برانداختن ایشان که با وجود نداشتن دین اسلام با مردم مسلمان ماوراءالنهر به عدالت رفتار میکردند و مستولی کردن اتباع کوچلک خان نایمانی بر کاشغر و ختن و ظلم او به مسلمین آن نقاط، سدی را که بین مساکن اقوام تاتار و مغول و ممالک اسلامی بود شکست و مدافعین آن سد را که قراختائیان بودند را از میان برداشت. همچنین سلطان محمد و مادر او درهیچ یک از ممالک تحت سلطه درآمده از کاشغر (شهری در نواحی مرزی چین امروزی) گرفته تا عراق یک نفر پادشاه مقتدر را مستقل و باقی نگذاشتند و در هنگام حمله از مقابل ایشان گریختند، به همین جهت در سرتاسر مملکت کسی که بتواند رهبری را در دست گرفته و در مقابل مغول بایستد باقی نمانده بود.
- بعد از جنگی که سلطان محمد در حدود سال ۶۱۶ ه ق با لشکریان جوجی پسر چنگیز کرد چنان رعبی از مشاهدهٔ جنگآوری مغول در دل او افتاده بود که نمیتوانست در هیچ جا در برابر ایشان بایستد و در حین فرار مردم مناطق دیگر را نیز از مغول میترساند و همه را به تسلیم و اظهار اطاعت از ایشان دعوت میکرد. فرار او در روحیهٔ لشکریان و مردم تأثیر بسیار بدی گذاشت و رشتهٔ نظم قشون و دفاع مردم را به کلی از هم گسیخت.
- قتل عارف معروف مجدالدین بغدادی (۶۱۲–۵۵۴ ه ق) به دست سلطان محمد، در میان مردم دشمنان بسیاری بخصوص در طبقهٔ روحانیون بوجود آورد و اسباب ضعف حکومت سلطان محمد شد.
- خوارزمشاه و مادر او هر دو بسیار با مردم بدرفتار بودند بعد از شکست دادن قراختائیان و استیلای بر ماوراءالنهر لشکریان خوارزمشاه به قدری مردم آن دیار را آزار رسانیدند که اهالی مسلمان بخارا و سمرقند به خراجگزاری غیرمسلمانان قراختایی راضیتر شدند تا به قبول حکم خوارزمشاه و از در مخالفت با خوارزمشاهیان در آمدند.
- لشکریان چنگیز همه از یک نژاد و دارای زبان و اخلاق و آداب و منظور واحد بودند و این موردی بود که درست خلاف آن در میان لشکریان مدافع خوارزمشاه دیده میشد. مردم برخی از نواحی ایران به حکومت خوارزمشاهیان مایل نبودند و همین امر یکی از علل عمدهٔ پیدا نشدن اتحاد در میان مسلمینی بود که در خراسان و افغانستان در مقابل مغول میجنگیدند و غالباً بین عناصر ایرانی و ترکان قنقلی و خوارزمی اختلاف حاصل میشد.
- پسران بزرگ سلطان محمد یعنی جلالالدین و رکنالدین و غیاثالدین پس از مرگ پدر به جای آنکه با هم متحد شده و دشمن را براندازند، با هم به نزاع پرداختند.
- ناصر خلیفه که به مدت ۴۶ سال خلافت عباسیان را برعهده داشت غالباً سلاطین ایران را به هم میانداخت و در هنگام کمکخواهی جلالالدین مانع از کمکرسانی عراقِ عرب و امرای الجزیره و شام و روم برای دفع مغول شد.
نقش عوامل اعتقادی و فرهنگی مردم
تصوف از دوران سلجوقیان به غیر از آنکه بر مردم نفوذ پیدا کرده بود، در میان حاکمان نیز طرفدارانی پیدا کرد، از جمله خواجه نظام الملک (۴۸۵–۴۰۸ ه ق) وزیر پرنفوذ سلجوقی، از حامیان صوفیه بود. از دوران خوارزمشاهیان تا حملهٔ مغول در اکثر شهرهای ایران مشایخ صوفیه و خانقاه یافت میشد.
برخی از رهبران تصوف مانند عبدالقادر گیلانی (۵۶۱–۴۷۱ ه ق) مؤسس سلسله تصوف قادریه عمر خود را فارغ از هر گونه اندیشهای در انزوای کامل گذرانیده و دیگران را به کشتن آرزوهای نفسانی و ترک دنیا ترغیب میکرد. اعتقاد صوفیان بر این بود که در هر وضعیتی باید تسلیم قضا و قدر بود و با همه چه دوست و چه دشمن، از در صلح و آشتی در آمد. آنان شر و تباهی را ثابت و پایدار میدانستند و بازگشت به خویشتن و انکار مطلق زندگی را تنها راه رهایی از مصیبتها و مشکلات تشخیص داده و اعتقاد داشتند هر مشکلی که پیش میآید علت آن را باید در خود جستجو کنیم. از دیدگاه صوفیه علت حملهٔ مغول واقعیتهای تاریخی نبود بلکه گروهی از آنان علت حمله را گناهکار شدن مردم و دلبستگی آنها به دنیا میدانستند و برخی علت را در کشتن مجدالدین بغدادی بوسیلهٔ خوارزمشاه میدیدند.
در کتابهای تاریخی این دوران از جمله تاریخ جهانگشای جوینی، حمله مغول نشانهای از عذاب الهی و نشانهای از قهر خداوند شمرده شده و در این دوره بسیاری از مردم اعتقاد به این داشتند که این قضا و قدر الهی است که اسباب قوت و قدرت لشکر مغول شدهاست. در کتابهای تاریخی این دوره همه جا مقاومت مردمی را که در مقابل مهاجمان مغول دفاع میکردند، کاری غیرعاقلانه شمرده شدهاست.
وحشت جهانی از مغول
بعد از دور اول حمله و پخش خبر فجایع مغول در بین مردم وحشتی عظیم بوجود آمد. در سال ۱۲۳۸ میلادی (۶۳۸–۶۳۷ ه ق) وحشتی که از مغول در اروپای غربی میان مردم پیدا شده بود به اندازهای بود که ماهیگیران سواحل هلند جرأت ماهیگیری در دریای شمال و حوالی انگلستان را در خود نمیدیدند و به همین جهت در انگلستان ماهی بسیار فراوان شده و با قیمت بسیار نازلی به فروش میرفت. در ایران بر اساس برخی منابع مردم جرأت اقدام به هیچ امری حتی گریز نیز نداشتند. ابن اثیر نوشتهاست
مردی برای من نقل کرد که من با هفده نفر در راهی میرفتیم، سواری از مغولان به ما رسید و امر داد که کتهای یکدیگر را ببندیم، همراهان من به اطاعت امر او قیام کردند، با ایشان گفتم او یک نفر است و ما هفده نفر علت توقف ما در کشتن او و گریختن چیست، گفتند میترسیم گفتم او الساعه شما را میکشد اگر ما او را بکشیم شاید خداوند ما را خلاص بخشد، خدا میداند کسی بر این اقدام جرأت نکرد عاقبت من با کاردی او را کشتم و پا به فرار گذاشته نجات یافتیم.
پیامد
آنچه از نیشابور (شهر کهن) باقیماندهاست، منطقهای به نام کُهَندِژ به وسعت ۳۵۰۰ هکتار، در جنوب شهر کنونی نیشابور است؛ کهندژ اکنون یکی از مراکز باستانشناسی در نیشابوراست.
به نظر میرسد که صدمات و لطمههای روحی و فرهنگی حملهٔ مغول بیش از ویرانی فیزیکی و خسارتهای اقتصادی آن بودهاست. مغولها بر ایران مسلط شدند بدون آنکه ایدئولوژی جدیدی با خود آورده باشند. در این حمله مراکز علمی و فرهنگی از جمله کتابخانههای بسیاری سوزانده و ویران شد. شهرهای بزرگ بسیاری از بین رفت و به دنبال آن مراکز نشو و نمو فکری به حداقل رسید. پس از بین رفتن مراکز علمی و فرهنگی، پویایی جامعه رو به افول گذاشت و عرفان و گرایشهای غیرعقلانی گستردهتر از قبل شد و عملاً مردم را نسبت به سرنوشت خود بیاعتنا ساخت. حمله مغول بر رونق تصوف افزود زیرا در دوران ویرانی و مصیبت تصوف به مهمترین پناهگاه روحی و فکری مردم تبدیل شد و بسیاری به آن گرویدند.
کاهش جمعیت
منارهٔ قوتلوغ تیمور و آرامگاه علاءالدین تکش از معدود بناهایی هستند که از کهنه گرگانج پایتخت خوارزمشاهیان باقیماندهاند. این دو اثر تاریخی امروزه در شمال غربی کشور ترکمنستان واقع شدهاند.
یکی از عناصر مهمی که پس از حمله مغول باعث رکود اقتصادی ایران گردید، کاهش جمعیت شهرها و مناطق اسکان دائم بود. منابع هیچ آمار جامعی از جمعیت ایران قبل و بعد از این حمله به دست نمیدهند. هر چند آمار و ارقام کشتارها و قتلعامهای ذکر شده در منابع طرفدار و مخالف مغولان برای این حمله آنچنان کلان ذکر شدهاست که حتی باور وجود شهرهایی با چنین جمعیت کلانی را در آن زمان، مشکل میکند اما همین آمارها شواهدی از شیوه نگرش مردم به تهاجمات مغول هستند.
جوینی که خود از تاریخنویسان طرفدار مغول به شمار میرود، مینویسد «هر کجا که ۱۰۰ هزار کس بود ۱۰۰ کس نماند.» به غیر از قتلعامها باید در نظر داشت که بسیاری از مردم را به اسارت بردند و بسیاری نیز در اثر بیماریهای واگیر یا گرسنگی که در پی هر تهاجم خارجی پیش میآمد جان خود را از دست دادند همچنین روش جنگی مغولان چنین بود که هزاران اسیر را به عنوان حشر (قشون غیرنظامی) در جلوی لشکریان خود به حرکت درآورده و از آنان در تسخیر شهرها و نقاط جدید بهره میجستند. این اسرا در حقیقت همچون سپر انسانی موردِ استفاده قرار گرفته و نیزهها و سلاحهای دیگری که از طرف مدافعان شهر بسوی قوای تهاجمی مغول پرتاب میشد، به این اسرا اصابت مینمود.
رکود کشاورزی
در تاریخ از رونق کشاورزی در نیشابور و بسیاری از مناطق دیگر ایران یاد شدهاست. اگر در ایران عهد باستان اقتصادی به نسبت نیرومند به وجود آمده بود به واسطهٔ برخورداری از شرایط و امکانات طبیعی مناسب نبود. بسیاری از مناطق آباد و پر محصول ایران در گذشته، در مسیر رودخانههای پر آب و یا در معرض بارندگی کافی نبودهاند، اما در سایهٔ تلاش و کوششهای طولانی و سازمان یافته در طی قرنها و از طریق کشیدن کانالهای مصنوعی، حفر نهرها و مهمتر و پیچیدهتر از همه، با استفاده از قنات، توانایی کشت و زرع را به دست آورده بودند. در نتیجه بقاء کشاورزی نیز بستگی به حفظ این سیستم انسان ساخته داشت. یکی از پیامدهای اسفناک هجوم قبایل به ایران از بین رفتن شبکههای آبیاری بود. لئودو هارتوگ تاریخدان هلندی در بخشی از کتاب تاریخ مغول به عنوان «تخریب قرنها سازندگی»، مینویسد ایرانیان شبکههای آبیاری گستردهای در منطقهٔ خوارزم ساخته بودند که آب جیحون را برای کشاورزی از طریق کانالهای متعددی به مناطق همجوار منتقل میکرد. چنین ساختاری بالطبع خوارزم را مبدل به یکی از توسعهیافتهترین مناطق ایران نموده بود و گرگانج پایتخت آن را به صورت یکی از مراکز مهم تجارت در آورده بود. اما همهٔ اینها در هجوم مغول به معنای دقیق کلمه از میان رفت.
عنصر دیگری که مناطق کشاورزی ایران را در معرض نابودی قرار داد تبدیل زمین کشاورزی به مراتع و چراگاه برای احشام مغول بود. عامل دیگر رکود کشاورزی این بود که برخی از ساکنان اسکانهای دائم به لحاظ فقدان امنیت و هرج و مرج شهر یا روستا را رها کرده و به دنبال صحرانشینان به راه افتادند. از آنجا که لازمهٔ کشاورزی اسکان دایم و مراقبت از زمین است. این تغییرات جمعیتی تأثیرات مخربی بر کشاورزی ایران برجا گذاشت.
به اسارت بردن صنعتگران
مغولان به ارزش صنعتگران و کسانی که حرفه و دانش فنی داشتند و به نحوی در امر تولیدات شرکت داشتند، واقف بودند. در برخی از قتلعامها مانند قتلعام مردم نیشابور، سمرقند، گرگانج و مرو در منابع تاریخی به صراحت ذکر شدهاست که مغولان قبل از شروع کشتار، اسیران صنعتگر را از بقیه مردم جدا کرده و روانهٔ مغولستان کردند. انتقال و از دست دادن هزاران صنعتگر ایرانی که در این حمله به اسارت درآمدند، صدمهٔ دیگری بود که بر پیکر اقتصادی ایران وارد آمد.
مهاجرت مغزها
پس از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم بدر برده بودند به مناطق امن مانده از این حمله مهاجرت کردند. آسیای صغیر جزو معدود مناطق امنی بود که شماری از دانشمندان و برخی از آثار علمی را از خطر نابودی نجات داد. سلسله سلجوقیان روم که هنوز بر بخشهای گستردهای از آسیای صغیر فرمان میراندند، این منطقه را از مغولان مصون داشتند. بر موصل و نواحی آن، بدرالدین لؤلؤ نخست از سوی ایوبیان و بعد به استقلال حکم میراند و شهر موصل در نیمهٔ نخست سدهٔ هفتم از مراکز پر رونق علوم و معارف اسلامی بود. اتابکان فارس نیز که با دوراندیشی به تحتالحمایگی خوارزمشاهیان و ایلی چنگیزیان تن در دادند، توانستند منطقهٔ نسبتاً آرامی در منطقهٔ فارس و سواحل جنوب ایجاد کنند که پناه فراریان، بخصوص دانشمندانی شد که از دم تیغ مغولان میگریختند.
بخشهای عمدهای از دره سند و شبه قاره هند نیز چنین سرنوشتی داشت و سلاطین مملوک که از ۶۰۲ تا ۶۸۹ ه ق بر مناطق گستردهای از این دیار حکمرانی داشتند، نگاهبانان فرهنگ و ادب ایران بودند. هر چند مهاجرت ادیبان فارسیزبان به هند از دورهٔ غزنویان آغاز شده بود اما مهمترین سبب مهاجرت آنان حمله مغول به مناطق فارسی زبان بود. در طی این حمله شاعران، ادیبان، هنرمندان، شاهزادگان و غیره برای نجات جان از ماوراءالنهر و ایران خارج شده و به شبه قاره هند روی آوردند. نه تنها در این دوره بر تعداد مهاجرین ادیب افزوده شد بلکه از نظر علم و فضل و هنر، مهاجرین این دوره برجستهتر از دورانهای پیش بودند، از جمله این مهاجرین میتوان از محمد عوفی و منهاج سراج نام برد.
رونق روابط تجارتی
قوم مغول از قبل از حمله در بازگذاشتن راههای تجارتی سعی بسیاری داشتند و بعد از مغلوب ساختن کشورهای آسیای مرکزی و غربی این سیاست دیرینه را بیشتر تقویت کردند. در آمدن قسمت بزرگی از آسیا در زیر استیلای مغول و ادارهٔ آن تحت یک اداره و حکومت و محترم شدن یاسای چنگیز باعث برافتادن عموم سدهای بزرگی گردید که سابقاً به علت اختلاف طرز حکومت و وجود سرحدهای سیاسی و آداب و اخلاقی مانع آمیزش مستقیم ملتها بود. بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راهها نه تنها رفتوآمد بین دو مملکت متمدن قدیم چین و ایران دایر گردید بلکه بر اثر سیاست بینالمللی ایلخانان ایران، روابط با پاپها و سلاطین عیسوی اروپا و همچنین ارتباط با شام و مصر نیز برقرار گردید.
پایان دادن به نفوذ سیاسی-مذهبی خلافت در ایران
با تشکیل حکومت ایلخانان مغول پساز قرنها یک دولت منسجم در فلات ایران برپا شد که بساط دستگاه خلافت عباسی را برچیده، تمام شهرها و استانها را زیر یک پرچم واحد آورده و حکومتهای محلی و ملوک الطوایفی را-که دلیل پارهپاره شدن ایران بودند- به همراه دولتهای مذهبیِ تفرقهانداز چون اسماعیلیان، از میان برداشت و با بها دادن به وزرای اندیشمند ایرانی، نهتنها پیشرفت علمی و فرهنگی ایران را دوباره احیا کرد، که زمینهای نیز فراهم شد تا بعدها صفویان از دل آن برخواسته و با استفاده از این موقعیت، فصل تازهای از تاریخ این سرزمین را رقم زنند.
خلفای عباسی که پساز قرنها با بهرهگیری از نام اسلام بسانِ بت مقدسی درآمده و بزرگترین دلیل عدماستقلالِدائمیِ ایران و ملل پیرامون در سدههای پیشین بودند، بهطور کامل منهدم گشته و سایه برتری عرب بر سرزمینهای آسیای غربی از میان برداشته شد. دیگر نه خلیفهای در بغداد وجود داشت که با نام اسلام و شرع، سایه بر استقلال ایران بیفکند و نه اسماعیلیانی درون دژهای مخفی بودند که اعتقادات دینی و مذهبی مردم را تحریک کنند. وجود مغولان و نابودی این قشرها بهانهای بود تا ایرانزمین آماده حرکت به سوی تاریخی نوین و مدرن شود که در آن چون هزارههای پیشین، بدون دخالت بیگانگان در مسیر استقلال و پیشرفت حرکت کند. با رها شدن ایران از زیر یوغ عرب سرانجام بستری فراهمشد تا روزگارِ تازهای به وسیله شاه اسماعیل صفوی آغاز شده و ایرانِنوین براساس یک سیستم سیاسی و مذهبی مستقل، پایهگذاری شود.