سلیمان در اوج افتخار خویش
اصل یهود- ظواهر- زبان- سازمان اداری- داوران و شاهان- شائول- داوود- سلیمان- ثروت او- هیکل- پیدایش مشکل اجتماعی در بنیاسرائیل
تنها چیزی که درباره اصل نژادی یهود میتوان گفت این گفته مبهم است که آن قوم از نژاد سامی بوده، و با سامیان دیگر ساکن آسیای باختری وجه تمایز و اختلاف دقیقی نداشتهاند؛ تاریخ یهود است که سازنده این قوم به شمار میرود، نه اینکه یهودیان تاریخ خود را ساخته باشند. یهودیان، در آغاز ظهور خود، آمیختهای از نژادهای گوناگون بودند؛ حق این است که وجود نژادی «خالص»، که توانسته باشد در میان صدها جریان اختلاط نژادی خاور نزدیک، به همان خلوص اولیه خود باقی بماند، امری است که به معجزه شباهت دارد، . تصور چنین نژادی برای عقل غیر ممکن است. ولی این را باید گفت که، درمیان نژادهای این ناحیه، نژاد یهودیان از همه خالصتر مانده، چه، جز هنگامی که ناچار بودند، با نژادهای دیگر از راه زناشویی آمیزش پیدا نکردهاند؛ به همین جهت است که هر چه بهتر نژاد خود را حفظ کرده و سخت به آن متمسک ماندهاند. صورت اسیران عبرانی، که در نقشهای مصری و آشوری دیده میشود، با وجود آنکه هنرمندان آن زمان در کار خود دقتی نداشتهاند، با صورت یهودیان امروز شباهت فراوان دارد. در آن نقشها، بینی دراز و برگشته حتی و گونههای برجسته و موی شکنجدار سر و ریش قابل توجه است، گرچه از اثر نیش قلم حجاران در نقشهای کاریکاتوری مصری، لاغری اندام آمیخته به استحکام، و روحیه عناد و لجاج و حیلهگریی که از زمان پیروان «ستبر گردن» موسی تا بدویان و بازرگانان اسرارآمیز به فصل یازدهم مراجعه شود.
زمان حاضر وجود دارد، هرگز خوانده نمیشود. یهودیان، در ایام فتوحات نخستین خود، پیراهنهای بلند ساده میپوشیدند و کلاههای کوتاه و سرپوشهایی شبیه عمامه بر سر میگذاشتند و کفشهای راحتی به پا میکردند؛ بتدریج که ثروتمند شدند، به جای کفش راحتی، کفش چرمی پوشیدند و بر روی پیراهنهای خود قباهای حاشیهدار به تن کردند. زنان ایشان – که از زیباترین زنان قدیم به شمار میروند- به گونههای خود غازه میمالیدند و در چشم سرمه میکشیدند و خود را با همه گونه جواهر و زینت میآراستند، و از روشهای تازه آرایش بابل و نینوا و دمشق و صور پیروی می کردند.
زبان عبری در میان زبانهای عالم به پربانگی مجلل شهرت داشت، و با آنکه حروف حلقی در آن وجود داشته، سرشار از موسیقی مردانه بوده است. رنان درباره این زبان میگوید که: «همچون تیردان پر از تیرهای فولادی، و مانند شیپوری برنجی است که در هوا طنین انداخته باشد.» این زبان با زبانی که فنیقیان یا موآبیان با آن تکلم میکردندتفاوت چندان نداشته است. الفبای خطنویسی یهودیان ارتباط نزدیکی با حروف الفبای فنیقی داشت؛ بعضی از دانشمندان معتقدند که این کهنهترین الفبای شناخته شده است. در بند آن نبودند که حرکات را به حروف ضمیمه کنند و آنها را بنویسند؛ این کار را به عهده خواننده میگذاشتند که خود حرکات را از مفهوم عبارت استخراج کند – حتی تا امروز هم حرکت و اعراب در خط عبری همچون علامتی است که برای آراستن حروف بیصدا به کار میرود.
مهاجمان و جنگاوران یهودی هرگز ملت متحد شدهای را تشکیل ندادند، بلکه تا مدت درازی به صورت دوازده قبیله (اسباط دوازدهگانه) به سر میبردند که هر سبط قبیله، گاهی کمتر و زمانی بیشتر، دارای استقلال بود و حکومت آنها بر اساس دولت نبود، بلکه بر پایه ریاست و فرمانروایی پدر در خانواده تکیه داشت. مسنترین فرد هر خانواده در مجلس مشاورهای از شیوخ نظیر خود شرکت میکرد، که آخرین مرجع قانونگذاری یا دادگستری قبیله به شمار میرفت؛ هر وقت اوضاع و احوال ایجاب میکرد سران همه قبایل، با یکدیگر انجمن میکردند و به همکاری دسته جمعی میپرداختند. خانواده برای کاشتن زمین و چراندن گله شایستهترین واحد اقتصادی بود، و این خود منبع قوت و نفوذ کلمه و قدرت سیاسی آن را تشکیل میداد. در خانواده تا اندازهای جنبه اشتراکی وجود داشت. این، خود، از شدت وحدت سازمان پدرشاهی و تسلط مطلق پدر بر آن میکاست؛ در آن زمان که جنبه فردیت بیشتر غلبه پیدا کرده بود، پیامبران بنیاسرائیل به یاد همان روزهای گذشته میافتادند و بر آن حسرت میخوردند. در زمان سلیمان که صنعت به شهرها راه یافت و، خود، عنوان واحد اقتصادی تولید را پیدا کرد، اقتدار خانواده، مانند آنچه در زمان حاضر دیده میشود، کاهش یافت، و سازمان فطری رجوع کنید به داستان استر، و اوصافی که از رفقه و بتشبع و نظایر آنان در «تورات» آمده. و ابتدایی زندگی قوم یهود متزلزل شد.
«داوران» که همه قبایل یهود گاهگاهی از آنها اطاعت میکردند، قضات رسمی نبودند، بلکه از میان رؤسای عشایر یا سرداران جنگی برمیخاستند، حتی اگر کاهن هم بودند باز چنین بود. «در میان بنیاسرائیل، در آن زمان پادشاهی نبود؛ بلکه هرکس آنچه را به نظر خود حق و درست میدانست انجام میداد.» بعدها ضرورتهای شدید جنگ اوضاع و احوال را دگرگون ساخت؛ خطر تسلط فلسطیان بر یهود عامل مهمی بود که اسباط را به صورت موقت در زیر پرچم واحدی درآورد و آنان را بر آن داشت که برای خود پادشاهی برگزینند. سموئیل نبی، بنی اسرائیل را از پارهای ناراحتیها و خطراتی که از تسلط فرمانروایی یک فرد پیش خواهد آمد آگاه ساخته است.
و سموئیل تمامی سخنان خداوند را به قومی که از او پادشاه خواسته بودند بیان کرد؛ و گفت: رسم پادشاهی که بر شما حکم خواهد نمود این است که پسران شما را گرفته، ایشان را برارابهها و سواران خود خواهد گماشت، و پیش ارابههایش خواهند دوید؛ ایشان را سرداران هزاره و سرداران پنجاهه برای خود خواهد ساخت؛ و بعضی را برای شیار کردن زمینش و درویدن محصولش و ساختن آلات جنگش و اسباب ارابههایش تعیین خواهد نمود؛ و دختران شما را برای عطرکشی و طباخی وخبازی خواهد گرفت؛ و بهترین مزرعهها و تاکستانها و باغات زیتون شمارا گرفته، به خادمان خود خواهد سپرد. و ده یک زراعات و تاکستانهای شما را گرفته، به خواجهسرایان و خادمان خود خواهد داد؛ و غلامان و کنیزان و نیکوترین جوانان شما را و الاغهای شما را گرفته، برای کار خود خواهد گماشت؛ و ده یک گلههای شما را خواهد گرفت، و شما غلام او خواهید بود؛ در آن روز از دست پادشاه خود، که برای خویشتن برگزیدهاید، فریاد خواهید کرد، و خداوند در آن روز شما را اجابت نخواهد نمود؛ اما قوم از شنیدن قول سموئیل ابا نمودند و گفتند: نی، بلکه میباید بر ما پادشاهی باشد تا ما نیز مثل سایر امتها باشیم و پادشاه برما داوری کند و پیش روی ما بیرون رفته، در جنگهای ما برای ما بجنگد.
شاه اول ایشان شائول، با خیر و شرکارهای خویش، بسیار چیزها به قوم بنیاسرائیل آموخت: شجاعانه میجنگید و از درآمد مزرعه خود در جلعاد بسادگی زندگی میکرد و در پییافتن داوود جوان بود تا او را به قتل برساند؛ هنگامی که از برابر فلسطیان فرار میکرد، سر او را بریدند. یهودیان پس از وی بزودی دریافتند که جنگهای جانشینی برتخت سلطنت از لوازم حکومت سلطنتی است. اگر حماسه کوچک شائول و یوناتان و داوود تنها شاهکار ادبی مجعول نباشد (از آن جهت که از این شخصیتها جز در تورات در جای دیگر اسمی برده
این قسمت، از ترجمه فارسی «کتاب مقدس»، که از زبانهای اصل عبرانی و کلدانی و یونانی ترجمه شده و در سال ۱۹۲۵ به نفقه انجمن پادشاهی کتاب مقدس در لندن به چاپ رسیده، نقل شد؛ نیز هرجا که اسامی خاص یا قطعاتی از «کتاب مقدس» در متن آمده، به مأخذ همین ترجمه بوده است.- م.
مانند افسانه زیبای شمشون، که مشعلهایی به دم سیصد روباه بست و آنها را در میان محصولات فلسطیان رها کرد و همه آنها را آتش زد، و با استخوان آرواره خری هزار مرد را کشت نشده)، باید گفت که، پس از انقلابهای خونینی، بعد از نخستین شاه، داوود دلیر، کشنده جالوت، محبوب یوناتان، و معشوق بسیاری ازدختران، که نیمه برهنه با تمام قوت خود به حضور خداوند رقص میکرد و نیکوساز مینواخت و آوازهای شگفتانگیز خود را به بانگ خوش میخواند، پادشاه توانای یهودشد، و مدت چهل سال با تدبیر خود بر آن قوم فرمانروایی کرد. ادبیات آن زمان دور صورت واقعی وی را، با همه تناقضاتی که در احساسات و عواطف روحی او وجود داشته، بخوبی برای ما ترسیم کرده است: داوود از یک طرف مانند زمان و قبیله و خدای خود سخت و درشت بود، و از طرف دیگر آماده آن بود که، مانند قیصر یا مسیح، دشمنان خویش را ببخشد و از خون آنان در گذرد. مانند شاهان آشور، همه اسیرانی را که به دست وی میافتادند میکشت و به فرزند خود سلیمان دستور میداد که «موهای سفید شمعی را با خون به قبر فرود آورد». بیآرزم، زن اوریای حتی را به حرمسرای خود درآورد و شوی او، اوریا، را به صف اول جنگ فرستاد تا از شر او خلاص شود؛ ملامت ناتان را به خواری تحمل میکرد، ولی بتشبع زیبا را در عین حال نزد خود نگاه میداشت؛ هفت بار هفتاد بار از شائول درگذشت و تنها به گرفتن سپر او قناعت کرد، در صورتی که هر دفعه میتوانست جان او را بگیرد؛ مفیبوشث را نجات داد و به کمک او شتافت، در صورتی که وی از کسانی بود که ادعای تاج و تخت داشتند؛ از پسر نافرمان خود ابشالوم، که بر روی وی شمشیر کشیده بود، درگذشت، و چون شنید که در جنگی که با قشون پدرش کرده کشته شده، سخت اندوهناک شد و گفت: «ای پسرم ابشالوم، ای پسرم ابشالوم، کاش من به جای تو مرده بودم، ای بشالوم، ای پسرم.» اینها اوصاف واقعی مردی است که عوامل گوناگون در وجود وی جمع بود و همه آثار بازمانده بربریت و نویدهای تمدن را با خود داشت.
چون تاج و تخت سلطنت به سلیمان رسید، برای آسایش خیال خویش، همه رقیبان و خواستاران قدرت و سلطنت را کشت. این کار وی بر یهوه هرگز گران نیفتاد، بلکه او را دوست داشت و به همین جهت حکمتی به او ارزانی داشت که پیش از وی چنان حکمتی را به کسی نبخشیده بود، و پس از آن نیز نخواهد بخشید. شاید سلیمان سزاوار شهرتی باشد که به آن رسیده است، چه تنها به آن بس نکرد که از زندگی خود بهرهمندی تمام حاصل کند و با تجمل به سر برد و به همه مسئولیتهای شاهی خویش چنانکه باید قیام کند، بلکه ارزش و فضیلت قانون و نظم را به ملت خویش آموخت و آنان را از جنگ واختلاف بازداشت و به صنعت و صلح و آرامش رسانید. وی به نام خود وفادار بود، چه در دوران پادشاهی دراز وی، «و سه هزار مثل گفت و سرودهایش هزار و پنج بود». نام سلیمان از «شالوم» مشتق است که معنی صلح و سلام میدهد.
شهر اورشلیم، که داوود آن را پایتخت قرار داده بود، از صلح و آرامشی که پیش از آن مانندش را ندیده بود برخوردار شد و ثروت و شکوه آن افزایش پیدا کرد. در آغاز کار، این شهر بر کنار چاهی ساخته شده بود و، چون بر بالای بلندی مسلط بر جلگه اطراف خود قرار داشت، رفته رفته به صورت دژی درآمد؛ اگر چه در کنار راههای بزرگ بازرگانی واقع نبود، در زمان سلیمان، به صورت یکی از پرکارترین بازارهای خاور نزدیک درآمد. روابط نزدیکی را که داوود با حیرام، شاه صور، برقرار کرده بود، پسرش سلیمان تقویت کرد و بازرگانان فنیقی را تشویق کرد که کاروانهای بازرگانی خود را از اراضی فلسطین عبور دهند؛ در زمان وی، تجارت پرسودی از مبادله محصولات کشاورزی فلسطین با مصنوعات صور و صیدا برای مردم آن سرزمین فراهم آمد. ناوگان بازرگانی در دریای سرخ به راه انداخت و حیرام را متقاعد ساخت که در بازرگانی با بلاد عرب و افریقا، به جای مصر، از این راه دریایی استفاده کند. محتمل است که سلیمان از جزیرهالعرب استخراج طلا کرده باشد؛ سرزمین اوفیر، که از آن سنگهای گرانبها بیرون میآورده، در همین ناحیه بوده است؛ از همین سرزمین اعراب است که ملکه سبا نزد او آمده و خواستار دوستی او شده- و شاید برای کمک خواستن نزد وی آمده باشد. گفته شده است که: «وزن طلایی که در یک سال نزد سلیمان رسید ششصد و شصت و شش وزنه ]تالنت[ طلا بود »؛ اگر چه این درآمد را نمیتوان با درآمدهای بابل و نینوا و صور مقایسه کرد، همین اندازه سلیمان را از ثروتمندترین شاهان زمان خود ساخته بود.
پارهای از این ثروت را به مصرف خوشگذرانیهای شخصی خویش میرسانید؛ مخصوصاً ولع فراوانی در جمعآوری کنیزکان و همخوابگان داشت- گرچه مورخان، برای آنکه از درجه شگفتانگیزی مطلب بکاهند، شماره هفتصد زن و سیصد کنیزک وی را بترتیب به شصت و هشتاد تقلیل دادهاند. احتمال دارد که سلیمان با بعضی از این مواصلتها میخواسته است دوستی خود را با مصر و فنیقیه استوارتر کند؛ و شاید محرک وی نیز، مانند رامسس دوم، نیروی تولید مثل فراوان بوده، و به آن وسیله میخواسته است این قابلیت جنسی را در فرزندان در نامههای تلالعمارنه اسم این شهر به دو صورت اورسلیمو و اورسلیم آمده است.
درباره ارزش تالنت، در زمانهای باستانی خاور نزدیک، به آنچه در صفحه ۲۷۰ آوردیم مراجعه شود. البته بهای یک تالنت طلا بر حسب زمان تغییر میکرده است، ولی اگر بگوییم قدرت خرید یک تالنت طلا در زمان سلیمان ۰۰۰،۱۰ دلار کنونی بوده، سخنی به گزاف نگفتهایم. محتمل است که نویسنده عبری به صورت ادبی این مطلب را نوشته باشد؛ به همین جهت نباید ارقامی را که ذکر کرده جدی تلقی کنیم. هر کس بخواهد در خصوص نوسانات ارزش پول عبری در آن زمانهای دور اطلاع حاصل کند، باید به دو مقاله «سکهها» و «شاقل» در «دایرهالمعارف یهودی» مراجعه کند. سکههایی واقعی، که به صورت حلقهها و شمشهای سیم و زر نباشد، تا سال ۶۵۰قم در فلسطین روی کار نیامده بود.
فراوانی پس از خود برجای گذارد. ولی بیشتر درآمد مملکت به مصرف تحکیم اصول حکومت و زیبا ساختن پایتخت میرسید. ارگی را که شهر برگرد آن ساخته شده بود مرمت کرد؛ در جاهای مهم کشور قلعهها ساخت و پادگانهای نظامی برقرار کرد، تا خیال فتنه و آشوب را از سر مهاجمان خارجی و آشوبگران داخلی، هردو، دور کند؛ از لحاظ اداری، مملکت خود را به دوازده ناحیه قسمت کرد، و مخصوصاً تعهد داشت که این تقسیمبندی با محل سکونت اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل مطابق نباشد؛ امید داشت که به این وسیله اندیشه تجزیهطلبی قبیلهای را در میان آن اسباط خاموش کند و همه را به صورت ملت واحدی درآورد. ولی سلیمان در این کار موفقیتی به دست نیاورد؛ چون وی سقوط کرد، دولت یهود هم از میان رفت. یکی از وسایلی که برای ازدیاد درآمد به کار میبرد آن بود که هیئتهایی را برای استخراج معادن گرانبها، و وارد کردن کالاهای تجملی و نادر از قبیل «عاج و میمون و طاووس»، اعزام میداشت، و این گونه چیزها را به کسانی که تازه ثروتهای هنگفت به چنگ آورده بودند به بهای سنگین میفروخت. از کاروانهایی که از سرزمین فلسطین میگذشت باج میگرفت؛ بر همه رعایای خود مالیات سرانه قرار داده بود؛ از هریک از نواحی کشور، جز ناحیهای که خاص خود او بود، مالیات معینی میگرفت؛ تجارت ریسمان و اسب و ارابه در انحصار دولت بود. یوسفوس این نکته را با تأکید بیان می کند که سلیمان «نقره را به اندازهای در اورشلیم فراوان کرده بود که حکم سنگ کوچه را داشت.» در آخر کار، بر آن شد که، با ساختن هیکل تازهای برای یهوه و کاخ جدیدی برای خویش، بر زینت و تجمل شهر بیفزاید.
پریشانی زندگی یهودیان در آن زمان تا حدی از اینجا دستگیر میشود که ظاهراً تا زمان سلیمان، در تمام سرزمین یهود، حتی در اورشلیم، اصلا هیکلی وجود نداشته است. یهودیان یا در مذبحهای خصوصی، یا بر معبدهای کوچک بالای تپهها قربانیهای خود را به یهوه تقدیم میکردند. سلیمان ثروتمندان شهرها را جمع کرد و فکر خود را برای ساختن هیکلی اعلام داشت، و از خزانه خاص خود مقادیر زیادی سیم و زر و مفرغ و آهن و چوب و سنگهای قیمتی به آن اختصاص داد و از روی مهربانی اظهار داشت که اعانههای همه هموطنان برای آن پذیرفته میشود. اگر بتوانیم گفته نقلکننده روایت را بپذیریم، باید بگوییم که مردم پنج هزار تالنت زر، و دو برابر آن سیم، و آن اندازه آهن و مفرغ که برای ساختن هیکل لازم بود، تقدیم کردند «و هرکس که سنگهای گرانبها نزد او یافت میشد، آنها را به خانه خداوند داد.» برای بنای هیکل، محلی بر بالای تپهای انتخاب شد؛ پایه دیوارهای آن را، مانند دیوارهای پارتنون، بر روی سنگهای آن تپه گذاشتند. سبک ساختمان، همان سبکی بود که بازسازی فرضی هیکل سلیمان ظاهراً محل این هیکل در همان جا قرار داشته که بعدها مسلمانان بر روی آن مسجد موسوم به الحرمالشریف را ساختهاند، ولی از آن بنای قدیمی تا کنون هیچ اثری به دست نیامده.
فنیقیان از مصر گرفته و تزیینات آشوری و بابلی را بر آن افزوده بودند. این هیکل همچون کلیسایی به تمام معنای کلمه نبود، بلکه به صورت یک چهاردیواریی بود که در میان آن چندین بنا ساخته بودند. ساختمان اصلی آن حجم متوسطی داشت به طول تقریبی سی و هشت، و عرض هفده، و ارتفاع شانزده متر، که درازای آن در حدود نصف پارتنون و ربع کلیسای شارتر میشود. عبرانیانی که از همه جای سرزمین یهودیه در کار ساختن معبد شرکت کردند و سپس در آن به عبادت پرداختند، این بنا را یکی از عجایب عالم میشمردند؛ و جای سرزنشی برایشان نیست، چه معابد بسیار بزرگتر طیوه و بابل و نینوا را ندیده بودند. در داخل هیکل، سردر مرتفعی، به بلندی چهل و چهارمتر، ساخته و روی آن را با طلا پوشانیده بودند. اگر بنا باشد روایت تنها سندی را که در این خصوص موجود است باور کنیم، در همه جای هیکل طلا به مقدار زیاد به کار رفته بود؛ روی تیرهای سقف اصلی ساختمان، روی ستونها، درها، دیوارها، شمعدانها، چهلچراغها، گلگیرهای فتیلهها، قاشقهای روغن کردن درچراغ، و عود سوزها، همه، با طلا پوشیده شده بود، و «یکصد حوضچه زرین» در آنجا وجود داشت. سنگها و گوهرهای گرانبها جاهای مختلف هیکل را تزیین میداد؛ مجسمههای دو فرشته را، که صفحات طلا بر روی آنها نصب شده بود، به عنوان نگاهبانی در کنار «تابوت عهد» قرار داده بودند. دیوارها را با سنگهای بزرگ چهارگوش، و سقف و ستونها و درها را با چوب زیتون و ارز ساختند. بیشتر مصالح ساختمانی را از فنیقیه آوردند، و کارهای فنی عمده به دست صنعتگران صوری و صیدایی صورت گرفت. کارهایی که مهارت فنی لازم نداشت برعهده ۰۰۰،۱۵۰ نفر کارگر بود، که مطابق عادت معمول آن زمان، بدون رحم و شفقت، آنان را به بیگاری گرفته بودند.
هفت سال وقت به مصرف ساختمان هیکلی رسید که مدت چهار قرن جایگاه باشکوه یهوه بود. پس از آن، صنعتگران کارآمد سیزده سال دیگر به کار پرداختند تا کاخی بزرگتر از هیکل بسازند، که سلیمان و زنانش در آن منزل کنند. تنها یکی از قسمتهای این کاخ، به نام «خانه جنگل لبنان»، چهار برابر هیکل وسعت داشت. دیوارهای ساختمان اصلی کاخ را با پارهسنگهایی به طول چهار مترونیم ساخته و آنها را با مجسمهها و نقش برجستهها و نقاشیهایی به سبک آشوری آراسته بودند. در آن کاخ تالارهایی وجود داشت که شاه مهمانان بزرگ را به حضور خود میپذیرفت، و قسمتهایی برای محل سکونت خصوصی شاه، و قسمتهای جداگانهای برای زنان سوگلی حرم در آن ساخته بودند؛ نیز اسلحهخانهای در آن کاخ بود که آخرین پایه دستگاه حکومت به شمار میرفت. از آن بنای عظیم یک پاره سنگ هم برجای نمانده، و حتی جای ساختمان معلوم نیست که کجا بوده است!
سلیمان، پس از آنکه پایههای مملکت خویش را مستقر ساخت، بر آن شد که ازنعمتی که نصیب وی شده هرچه بیشتربرخوردار شود. هر چه ایام سلطنت وی درازتر میشد، از توجه او به دین میکاست و آمد و شد وی در حرامخانه بر رفتن به هیکل افزونی مییافت. وقایعنگاران تورات، از اینکه سلیمان، بنابر زندوستی، قربانگاههایی برای خدایان بیگانه ساخته و زنان خارجی وی در آنجاها به عبادت پرداختهاند، بسیار وی را ملامت کرده و هرگز بیطرفی فلسفی- و شاید سیاسی- وی را، در برابر خدایان مختلف، قابل بخشیدن ندانستهاند. ملت اسرائیل به حکمت سلیمان به چشم احترام مینگریست، ولی در اینکه او خود را مرکز همه کارها قرار داده بود نسبت به وی حالت شک و تردیدی داشت. در ساختن هیکل و کاخ، جان و مال فراوان صرف شده بود؛ سازندگان این بناها به همان چشمی به آنها نظر میکردند که کارگران اهرام مصر بهآن اهرام مینگریستند. نگاهداری آن بناها مستلزم این بود که مالیات فراوان از مردم گرفته شود، و تا کنون هیچ حکومتی نتوانسته است کاری کند که مردم پرداختن مالیات را دوست داشته باشند. در آن هنگام که سلیمان از دنیا رفت، شیره قوم اسرائیل کشیده شد و طبقهای از کارگران فقیر و بیکار و ناراضی برجای مانده بود که کاری نداشتند؛ رنج فراوانی که این طبقه را میآزرد سبب آن شد که دین جنگی یهوه به صورت دین سوسیالیستی انبیای بنیاسرائیل درآید.
منبع : تاریخ تمدن , جلد اول : مشرق زمین
نویسنده : ویل دورانت
نشر الکترونیکی سایت تاریخ ما