یهودیان در زمان هخامنشیان – قسمت اول

یهودیان در منابع خود از هخامنشیان فراوان یاد کرده اند اما جالب آنکه در آثار به جا مانده از هخامنشان، یهودیان بسیار کم رنگ هستند، به طوری که در نقش برجسته‌های پـارسه (تخت جمشید) اثری از یهودیان نیست و در کتیبه‌های شاهنشاهان هخامنشی هم به یهودیان اشاره مستقیم نمی‌شود. حتی در استوانه کوروش بزرگ هم اشاره مستقیمی به یهودیان نمی‌شود و در واقع رفتار کوروش بزرگ با یهودیان همان رفتاری بود که این پادشاه با سایر اقوام داشت؛ باید گفت که احترام به مذاهب در دوران هخامنشیان مختص قوم خاصی نبوده است. یهودیان در سایه روح تسامح و توجه شاهان هخامنشی توانستند به حیات خود در مناطق گوناگون شاهنشاهی بزرگ ایرانیان از جمله در اورشلیم ادامه دهند و به راحتی در کنار سایر مردم به کار و تجارت بپردازند. آنها در این دوران از آزادی‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار بودند.

یهودیان از اقوام و مذاهبی بوده‌اند که همواره با ایرانیان ارتباط داشتند و این ارتباط در دوره‌ی هخامنشیان بسیار مورد توجه پژوهشگران می‌باشد. اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یهودیان در دوره‌ی هخامنشیان به ویژه شاهنشاهانی همچون کوروش بزرگ، کمبوجیه، داریوش بزرگ و به ویژه خشیارشا و همچنین روایاتی که از شاهان هخامنشی و برخورد آنها با یهودیان و در نهایت تاثیرپذیری یهودیان از فرهنگ و آیین ایرانی، همواره مورد بحث و پژوهش بوده است.

پس از تاسیس حکومت هخامنشی توسط کوروش، اقوام زیادی در ارتباط با این حکومت قرار گرفتند که یهودیان از جمله‌ی این اقوام و مذاهب بودند.

یهودیان در منابع خود از هخامنشیان فراوان یاد کرده اند اما جالب آنکه در آثار به جا مانده از هخامنشان، یهودیان بسیار کم رنگ هستند. به طوری که در نقش برجسته‌های پـارسه (تخت جمشید) اثری از یهودیان نیست و در کتیبه‌های شاهنشاهان هخامنشی هم به یهودیان  اشاره مستقیم نمی‌شود. حتی در استوانه کوروش بزرگ هم اشاره مستقیمی به یهودیان نمی‌شود بلکه صرفا به رها سازی و بازگرداندن اقوام به سرزمین خودشان اشاره می‌شود. البته با توجه به منابع یهودیان در می‌یابیم که یهودیان یکی از اقوامی بودند که در زمان کوروش بزرگ به جایگاه‌های خود بازگردانده شدند.

این کمرنگی یهودیان در آثار به جا مانده از هخامنشیان طبیعی است، چرا که آنها به نسبت کل شاهنشاهی، قوم کوچکی بودند.

رسیدگی به اقوام و ملل گوناگون برای همه اقوام ساکن در قلمروی هخامنشی وجود داشت که تسامح و شیوه مردم مدارانه هخامنشیان را آشکار می‌سازد.

یهودیان که از دوران آشور، همواره مورد حمله‌ی قدرت‌های میان رودان از جمله آشور و بابل بودند، به مکان‌های مختلف مثل سرزمین ماد و بابل به اسارت برده شدند و همواره در انتظار منجی بودند که آنها را از اسارت نجات دهد، بر اساس گفته یهودیان، کوروش همان منجی بزرگ بود.

ارتباط فرهنگی یهودیان با ایرانیان، از همان زمان آغاز شده و بعد از آزادی یهودیان از بابل این ارتباط ادامه یافت و در زمان کمبوجیه و داریوش نیز جریان داشت.

در این نوشتار به بررسی اوضاع یهودیان در دوران هخامنشیان تا پایان دوران داریوش بزرگ می‌پردازیم. در بخش‌های دیگر به دوره‌های دیگر و همچنین تأثیر پذیری یهودیان از ایرانیان می‌پردازیم.

.

یهودیان پیش از هخامنشیان

 

نگاه کلی به تاریخ یهودیان

یهودیان از اسباط حضرت ابراهیم (ع) و یعقوب (ع) هستند که توانستند حکومتی برای خود در کنعان تشکیل دهند اما به دلیل اختلاف دچار هرج و مرج شدند و در نتیجه مورد حمله‌ی آشوریان قرار گرفتند و عده‌ی زیادی از آنها به اسیری رفتند و در مناطق مختلف از جمله ایران پراکنده شدند. در دوره‌ی ماد یهودیانی که در ایران زندگی می‌کردند توانستند موقعیت پر ارزشی برای خود پیدا کنند.

نخستین شخصیت تاریخی یهود، حضرت ابراهیم بن تارح می‌باشد. وی در شهر اور که یکی از شهرهای جنوبی کلده و نزدیک به شهر بصره کنونی و خلیج فارس است متولد شد (لوی، ۱۳۳۴: ص ۱۱). یهودیان معتقدند که حضرت ابراهیم چون افکارش با محیط آن سامان سازگار نبود، از آنجا مهاجرت کرده و با پدر و پسر برادر خود لوط، در حوالی ۲۲۰۰ ق.م و هزار سال قبل از موسی (ع) در فلسطین مستقر شده اند (دورانت، ۱۳۷۰: ج۱، ص ۳۵۲).

حضرت اسحاق (ع) فرزند دوم حضرت ابراهیم و پدر حضرت یعقوب (اسرائیل) می‌باشد و حضرت یعقوب پدر دوازده اسباط اسرائیل است (لوی، ۱۳۳۴: ص ۱۴). اسرائیل لقب حضرت یعقوب (ع) می‌باشد و چون یهودیان از اولاد وی هستند، به آنها بنی اسرائیل می‌گویند.

یهودیان فرمانروایی کم گسترده‌ای را در کنعان بنیان نهادند و در جنگ‌هایی که با پادشاهی‌های غرب فلات ایران (میان رودان) داشتند، بارها به اسیری رفتند و گاهی نیز به شهرهای ایران کوچانده می‌شدند (عطایی، ۱۳۸۴: ص ۲۴۶).

.

اولین روایت تاریخی از حضور قوم یهود در ایران

پس از مرگ سلیمان نبی (ع)، پسر داوود (ع) کشور اسرائیل به دو بخش اسرائیل و یهودا تقسیم شد. یکی از پادشاهان کشور اسرائیل «فقح بن رملیا» (Pekah-Romaliah) بود که نزدیک بیست سال پادشاهی کرد. در سال هفدهم پادشاهی او «آحازبن یوتام» (Ahaz the Son Jotham) در کشور یهودا فرمانروا بود، این پادشاه از پیشرفت کشور اسرائیل به نگرانی افتاد و چون از هجوم شاهان آرام نیز بیمناک بود، از این رو با تغلت فلاسر پادشاه آشور که در ۷۴۶ ق.م به حکومت رسیده بود پیمان دوستی بست و خود را مطیع او معرفی کرد و از او خواست تا فقح و رمین پادشاه آرام را شکست دهد. پس از آن تغلت فلاسر پادشاه آرام را کشت، سپس به کشور اسرائیل تاخت و شهرهای این کشور را گرفت و مردمانش را به اسیری برد (قائمی، ۱۳۴۹: صص ۳۷-۳۹).

در واقع اولین اسارت یک دسته از بنی اسرائیل در ایران بین سال‌های ۷۴۱ تا ۷۴۹ یا ۷۳۹ ق.م می‌باشد که در حدود ۶۰ هزار اسیر به حدود گیلعاد (جلعاد) دماوند کوچانیده شد. این نخستین روایت از حضور قوم یهود در عرصه جغرافیایی ایران است (لوی، ۱۳۳۴: ص ۸۹).

.

ارتباط قوم یهود با ایرانیان در دوره‌ی ماد

مردم ماد در قبیله‌های معدود جداگانه می‌زیستند. دیااکو (دیوکس) که در ناحیه‌ی خود مردی برجسته بود، درصدد گسترش عدل و داد افتاد و مردم اختلافات خود را نزد او می‌بردند، اما پس از مدتی به بهانه‌ی مراجعات بسیار مردم از قضاوت دست کشید. هنگامی که بر اثر کناره‌گیری دیااکو دزدی و اغتشاش قوت گرفت مردم به فکر انتخاب فردی به عنوان حاکم خود افتادند، در نتیجه دیااکو را به عنوان حاکم انتخاب کردند (۶۵۵ ق.م ) و وی نیز همگتانه را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرد (هرودت، ۱۳۶۸: صص ۵۸-۵۹).

دیااکو توانست همه ی قبایل ماد را متحد کند، اما نتوانست بر دولت آشور غلبه کند و نوه‌ی وی هووخشتر موفق به انجام این کار شد (پیرنیا، ۱۳۷۰: صص ۱۷۹-۱۸۰).

شلمانصر پنجم مجددا به خاک اسرائیل لشکر کشید و مردم را به اسیری برد. از این اسیران، یهودیانی که به ایران آورده شدند و در شهرهای ماد مستقر گشتند، دارای موقعیتی پرارزش شدند و از نظر وضع سیاسی و اجتماعی بر دیگران برتری یافتند، چنانکه همزمان با روی کارآمدن هخامنشیان، یهودیان ایران پیشوایی یهودیان را داشتند. درباره‌ی جایگاه اسیرانی که به گیلعاد (جلعاد) دماوند که تا امروز هم به همین نام خوانده می‌شود، نیز می‌توان گفت که شاید مردمان گیلعاد کشور اسرائیل باعث شدند که این مکان به این نام خوانده شود. گیلعاد بزرگترین جایگاه اسرائیل نشین ایران در دوره‌ی هخامنشی بود و مردمان آن نسبتاً ثروتمند بودند (قائمی، ۱۳۴۹: صص ۳۹-۴۴).

.

اسارت یهودیان در بابل

پس از فتح آشور توسط دولت ماد (۶۰۸ ق.م) کشور یهودا باجگذار مصر گردید و در سال ۵۹۷ ق.م نبوکدنصر (بخت‌نصر) پادشاه بابل به اورشلیم لشکر کشید و مردمان زیادی را به اسیری گرفت. کمی بعد نیز به دلیل سرکشی حاکم یهودا، نبوکدنصر مجددا به اورشلیم تاخت و نزدیک به ده هزار اسیر یهودی را به بابل برد. پس از برانداختن پادشاهی یهود و اسیر نمودن مردمان آن در ۵۸۶ ق.م. کلدانیان به فکر خرابی پرستشگاه سلیمان و شهر اورشلیم افتادند و به همین دلیل اورشلیم و معبد آن خراب و به آتش کشیده شد و بازمانده‌ی مردم شهر یا به اسارت درآمدند یا کشته شدند (قائمی، ۱۳۴۹: صص ۵۱-۵۵). در مدت اقامت اسرای یهود در بابل، عده‌ی کثیری از یهودیان، داخل امور صنعتی و تجاری کلده شده و حتی یهودانی وجود داشتند که دارای بانک و صرافی بودند (لوی، ۱۳۳۴: ص۲۲۲). اسنادی که از حفریات بابل به دست آمده می‌رساند که از یهودیان اسیر، دو نفر صاحب دو بانک معتبر بودند؛ یکی را بانک «اجی بی [اگیبی] و پسران» می‌نامیدند، دیگری را پسران «موراشو از نیب پور»، که اولی خیلی معتبر بود به گونه‌ای که کمبوجیه پسر کوروش از آن وام گرفت (همان).

با این حال چنین می‌نماید که اکثر یهودیان در بابل اوضاع خوبی نداشتند و از نوشته‌های یهودیان بر می‌آید که اکثر آنها در رنج و سختی به سر می‌بردند.

.

ظهور کوروش بزرگ و پایان اسارت بابلی

کوروش بزرگ فرزند کمبوجیه، پادشاه انشان بود. مادر کوروش، ماندانه (Mandane) دختر آستیاگ پادشاه حکومت ماد بود. هرودت نقل می‌کند که آستیاگ سقوط حکومتش را در خواب دید و به همین دلیل قصد کشتن نوه‌ی خود را در نوزادی داشت، ولی کوروش توسط یک چوپان به نام مهرداد بزرگ شد. تاریخ تولد کوروش را ۵۹۸ ق.م حدس زده‌اند (پیرنیا، ۱۳۷۰: ص ۲۴۵). کوروش پس از شکست دادن آستیاگ قلمروی بزرگی را در اختیار گرفت و پس از آن در ۵۳۹ ق.م. بابل را فتح کرد.

هنگامی که کوروش در بابل بود، از سوی او فرمانی صادر شد که به منزله‌ی نخستین «اعلامیه‌ی حقوق بشر» می‌باشد.

در استوانه کوروش بزرگ اشاره مستقیمی به یهودیان نیست بلکه به صورت کلی به رها سازی و بازگرداندن اقوام به سرزمین خودشان اشاره می‌شود. در استوانه کوروش بزرگ اینچنین آمده است:

(و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه‌های خویش بازگردانیم» (استوانه کوروش، بند ۳۲).

در این استوانه پیش از این به سرزمین‌های اکد و سومر و … اشاره می‌شود اما اشاره مستقیمی به یهودیان نیست. البته با توجه به منابع یهودیان در می‌یابیم که یهودیان یکی از اقوامی بودند که به جایگاه‌های خود بازگردانده شدند.

فرمان کوروش در عهد عتیق به این صورت مطرح شده است:

کوروش ملک فارس چنین می‌فرماید که خداوند، خدای آسمان‌ها (یهوه)، تمامی ممالک زمین را به من داده است و او مرا مامور ساخته که خانه را به اورشلیم که در یهودا است بنا نمایم (عزرا، باب ۱، آیه۲، ترجمه همدانی، ۱۳۸۳: ص ۸۸۴).

یهودیان در دوره‌ی کوروش بزرگ

در سال های پس از فرمان آزادی کوروش، بیش از ۴۰ هزار یهودی، تحت سرپرستی «زروبابل» بابل را به مقصد اورشلیم ترک گفتند. یکی از مقامات عالی رتبه‌ی پارسی مامور مراقبت، جهت اجرای قوانین سلطنتی، همراه آنان حرکت کرد (دانش راد، ۱۳۸۰: ص ۲۱۴).

بنابر کتاب عزرا ۴۲۳۶۰ نفر، به جز زنان و مردان کارگر، به اورشلیم رفتند. «تمامی جمعیت جمعا ۴۲۳۶۰ نفر، سوای بندگان و کنیزکان که هفت هزار وسیصدو سی و هفت۷۳۳۷ نفر بودند، که در میانشان از زن و مرد ۲۰۰ نفر مغنیان بودند» (عزرا، باب۲، آیه ۱۰، ترجمه همدانی، ۱۳۸۳: صص ۱۸۴).

یهودیان چون دیگر تندیس و نگاره ی یزدانی نداشتند، معقول بود که آوندها و افزارهای پرستشگاهی را که نبوکدنصر از اورشلیم به تاراج برده بود، با خود به اورشلیم بازگردانند (امستد، ۱۳۵۷: ص ۷۱ ).

و ملک کوروش ظروف خانه‌ی خدا را که بنوکدنصر از اورشلیم آورده، در خانه‌ی خدایان خود گذاشته، بیرون آورد و اینها را کوروش به دست متردات خزانه دارش داد و بشیش بصر سرور یهودا آنها را شمرد (عزرا باب اول، آیه ۱۰، ترجمه همدانی، ۱۳۸۳: صص ۸۸۵).

کوروش علاوه بر آزادی یهودیان و کمک به بازگشت آنان به اورشلیم، دستور ساخت معبد اورشلیم و چگونگی ویژگی‌های آن و حتی تهیه‌ی مواد ساختمانی آن را نیز صادر نمود و هزینه‌ی آن را دولت تقبل کرد (عزرا. باب۳٫ آیه ۷).

اما دیری نپایید که میان آنها و مردمی که در فلسطین جایگزین شده بودند و به گفته‌ی تورات دشمنان یهودا، دودستگی شد و ساخت اورشلیم به تاخیر افتاد (پیرنیا، ۱۳۷۰: صص ۴۰۲-۴۰۳).

راجع به توجه کوروش نسبت به یهودیان، عقاید مختلفی وجود دارد:

۱- برخی بر این عقیده‌اند چون یهودیان در فتح بابل به وی کمک کرده‌اند، کوروش نیز درصدد تلافی برآمده است.

۲- عده ای نزدیک بودن مذهب ایرانیان و یهودیان را علت می‌دانند.

۳- عده ای نیز موقعیت سیاسی اورشلیم را دلیل اهمیت کوروش به یهودیان دانسته اند (لوی، ۱۳۳۴: ص ۲۲۱).

اما باید توجه داشت که رفتار کوروش با یهودیان، چندان رفتار ویژه و منحصر به فردی نبوده است. رفتار کوروش با یهودیان همان رفتاری بود که با سایر مردم و ملل دیگر داشته است، وی هنگام فتح بابل نسبت به خدایان و مردم بابل با عطوفت برخورد کرد به گونه‌ای که مردم وی را به راحتی پذیرفتند (پیرنیا، ۱۳۷۰: ص ۳۷۷).

البته از تحلیل‌های قابل تأمل می‌توان به ایجاد پایگاه در اورشلیم به دلیل نزدیکی آن به مصر اشاره کرد. شاید این سیاست کوروش برای ایجاد پایگاهی در اورشلیم برای نظارت بر مصر بود، زیرا اورشلیم راه ورود به مصر بود و به همین دلیل نیز حملات مختلفی به این سرزمین شده است (لوی، ۱۳۳۴: صص ۲۲۱-۲۲۲).

ولی این تحلیل در حالی مطرح می‌شود که کوروش فرصت کافی برای فتح مصر را داشت اما هیچگاه آن را فتح نکرد و شاید کوروش بزرگ اصلا برنامه‌ای برای فتح مصر نداشت و پسرش در طبق برنامه هایی که خودش تدوین کرده بود، مصر را فتح کرد. از این روی چنین تحلیل هایی را به طور قطع نمی‌توان پذیرفت.

به هر حال مسلم است که یهودیان در آثار به جا مانده از هخامنشیان کم رنگ هستند و اگر نگاه ویژه ای به آنها بود، همانند بابل در آثار هخامنشیان از آنها یاد می‌شد.

پس از فتح بابل، عده ی زیادی از یهودیان در بابل ماندند و به اورشلیم بازنگشتند، عده ای از محققین، عدم تقید یهودیان به سرزمین خود و اولویت و اهمیت منافع مادی نسبت به عقاید مذهبی را مهم ترین دلیل این رفتار در تاریخ می‌دانند و همین زیاده خواهی پای آنها را به ایران باز کرد (سلطانشاهی، ۱۳۸۴: ص ۳۱۸).

تعدادی از یهودیان به اطراف کارون، به ویژه شوش و سپس استخر و پاسارگاد و اصفهان گسترده شدند (قائمی، ۱۳۴۹: ص ۵۷). با توجه به حضور یهودیانی از اسرائیل از دوره‌های قبل، به راحتی توانستند در ایران اسکان یابند.

از جمله افرادی که توانستند وارد دربار کوروش هخامنشی گردند یکی زروبابل بن شلتئیل بود که ماموریت هدایت اسرای یهودی به اورشلیم را نیز داشت و دیگری حضرت دانیال نبی (ع) بود که نسبش به حضرت یعقوب (ع) می‌رسید. وی در نوجوانی به همراه تعدادی از یهودیان اورشلیم، توسط نبوکدنصر اسیر و به بابل برده شد و پیش از کوروش هم در دستگاه بابل حضور داشت.

.

یهودیان در دوره‌ی کمبوجیه

پس از کوروش بزرگ، کمبوجیه فرزند او جانشین پدر شد. مدتی کمبوجیه در زمان کوروش به عنوان حاکم بابل خود را برای شاهنشاهی آماده می‌کرد.

در این زمان تعداد زیادی از یهودیان بابل که بیشتر اهل ثروت و تجارت بودند و فلسطین را سرزمینی آسوده نمی‌یافتند، همگی راه ایران را در پیش گرفتند. مهاجرین از جنوب بابل به طرف اهواز و شوش و جنوب ایران، پاسارگاد و بالاخره تعداد کمی نیز بطرف اکباتان حرکت کردند و تقسیم شدند و به کار و تجارت پرداختند (قائمی، ۱۳۴۹: ص۱۵۱).

این مهاجرت از سال ۵۳۵ تا ۵۳۴ ق.م که کمبوجیه حاکم بابل شد شروع و تا سال ۵۲۱ ق.م زمان داریوش بزرگ به مدت ۱۴ سال ادامه داشت و شکی نیست که بعدها نیز ادامه داشته است. در زمان خشیارشا، جامعه‌ی بزرگی از یهودیان را در شوش می‌بینیم و در همه‌ی این دوران ارتباط محکم و مستقیمی با مردم ایران داشته اند (لوی، ۱۳۳۴: ص۲۳۷).

متاسفانه در کتب عهد عتیق نام کمبوچیه ذکر نشده است. لوی اینچنین تحلیل می‌کند که کمبوجیه نسبت به پدرش کوروش در رابطه با یهودیان تغییر و انحراف سیاست داشت. از طرفی ساکنین قدیمی اورشلیم نسبت به اسرای بازگشته روی خوش نشان نمی‌دادند و با نوشتن نامه و تحریک کمبوجیه سعی در تاخیر انداختن در ساخت معبد اورشلیم و بر هم زدن روابط بین شاه پارس و یهودیان را داشتند. با وجود آنکه پیشوایان یهود برای اصلاح روابط خود با کمبوجیه اقدامات مختلفی نمودند نتیجه حاصل نشد، زیرا افکار کمبوجیه متوجه مسائل دیگری بود. او می‌خواست مصر را به تصرف درآورد (لوی، ۱۳۳۴: ص۲۲۹). لوی همچنین می‌نویسد، مخالفت کمبوجیه نسبت به یهودیان و توقف ساخت اورشلیم در آن عصر تجسمی محسوس است که برخی از مورخین شرق، چون عمل تبعید وی را نظیر نبوکدنصر دیده اند، به اشتباه وی را نبوکدنصر تصور نموده‌اند (همان: ص ۲۳۵).

باید توجه داشت که این تحلیل‌ها و این قضاوت‌ها درباره کمبوجیه به صورت قطعی نمی‌تواند درست باشد چرا که کمبوجیه در منابع یهودی بسیار کم رنگ است و از طرفی یونانیان درباره کمبوجیه افسانه سازی‌های فراوانی کرده اند. با این وجود اسنادی در دست داریم که نشان می‌دهد، کمبوجیه به معابد یهودی احترام گذاشته است. در کاغذهای حصیری آرامی که از الفانتین (Elephantine، جزیره ای در مصر که بهودی نشین بود) به دست آمده و مربوط به یک قرن پس از لشکرکشی کمبوجیه است اینچنین آمده است: وقتی کمبوجیه مصر را گشود «تمامی معابد خدایان مصری را خراب کرد، ولی معترض پرستشگاه یهودیان نشد. شاید بتوان گفت این نوشته احترام کمبوجیه را نسبت به یهودیان می‌رساند (پیرنیا، ۱۳۷۰: ص۵۰۶).

گرچه درباره نوشته این متن درباره رفتار کمبوجیه در مصر باید کمی تردید کرد، چرا که اسناد به دست آمده از مصر نشان می‌دهد که کمبوجیه همانند کوروش باتسامح مذهبی رفتار می‌کرد و در مصر هم رفتار خوبی داشت (برای دانش بیشتر نگاه کنید به: محمدپناه، ۱۳۸۴)  اما این سند درباره احترام کمبوجیه به یهودیان قابل تأمل است. شاید افسانه‌هایی که بعدها به نوشته‌های هرودوت هم راه پیدا کرد در آن زمان باعث شده بود که روایات نادرستی درباره رفتار کمبوجیه با مصر رواج پیدا کند، باعث به وجود آمدن چنین دیدگاهی شده بود ولی حداقل یهودیان از شرایط معابد خود آگاه بودند. با توجه به کتیبه بیستون و همچنین منابع یونانی می‌توان نتیجه گرفت که کمبوجیه در اواخر عمرش کمی منفور شده بود (ن.ک: کتیبه بیستون، بند ۱۱) دلیل قطعی این موضوع را نمی‌توان به یقین گفت ولی به نظر می‌رسد همین موضوع باعث به وجود آمدن روایاتی علیه کمبویجه و در نتیجه تحلیل‌ها و قضاوت‌هایی علیه او می‌شود.

.

یهودیان در دوره‌ی داریوش بزرگ

کمبوجیه در راه بازگشت به ایران درگذشت. در این هنگام در پارس فردی به نام گئوماتا (بردیای دروغین) حکومت می‌کرد (امستد، ۱۳۵۷: ص ۱۴۵). داریوش به تخت نشستن خود را اینگونه معرفی می‌کند:

آنگاه اهورهمزدا را به یاری طلبیدم، اهورهمزدا مرا پایید؛ ۱۰ روز از ماه باگیادی گذشته بود، آنگاه من، با تعداد اندکی از مردان، گئوماته مغ را کشتم، و کسانی که وفاداران اصلی به او بودند، دژی به نام سیکَیَهُووَتی مردمی به نام نیاسیه (یک دهیو احتمالا نام قبیله‌ای)، در سرزمین ماد آنجا من او را کشتم؛ شهریاری را از او پس گرفتم؛ به خواست اهوره‌مزدا، من شاه شدم (کتیبه بیستون، بند ۱۳، ترجمه لوکوک، ۱۳۸۹: ص ۲۲۲).

خانواده‌های پرنفوذ یهودی در دوران داریوش بزرگ هم به فعالیت‌های خود ادامه دادند. برجسته ترین خانواده‌ی بانکدار بابل، خانواده ی اگیبی، در اصل یهودی بوده و نام بنیانگذار آن در زبان خودش یعقوب بوده است. در زمان داریوش بزرگ این خانواده به نام مردوک نصیراپال شناخته می‌شد، که یک نام خوب بابلی است و نشان می‌دهد که آنها دین خود را ترک کرده بودند. یک خانواده‌ی بانفوذ دیگر نیز بود که نیایش بیل ایائو بود؛ این نام دین بابل را به مبارزه می‌خواند و به عبارت دیگر معنایش این است «خدای ما یاهوه (یهوه) خدای راستین است (و نه مردوک که شما خدایش می‌دانید) (امستد، ۱۳۵۷: ص۲۶۱-۲۶۰).

در زمان داریوش باز هم سیاست تسامح مذهبی و رسیدگی به معابد از جمله برای یهودیان دنبال شد اما اسناد مهم دیگری هم وجود دارند که نشان می‌دهند که احترام به مذاهب برای اقوام دیگر هم وجود داشته و چیزی مختص یهودیان نبوده است.

داریوش فرمان محکمی برای بنای معبد اورشلیم و برج و باروی آن داد (لوی، ۱۳۳۴: ص۲۵۴). داریوش به زروبابل، که از شاهزادگان یهودی بود اجازه داد که بنای هیکل اورشلیم را تجدید کند، و با وجود تعداد کم مهاجرین و برخی کارشکنی‌ها، بیست و دو سال از بازگشت یهود گذشت، بنای هیکل به پایان رسید و رفته رفته اورشلیم به صورت یک شهر یهودی نشین درآمد (دورانت، ۱۳۷۰: ص۳۸۱).

در مصر، در شهر الفانتین که در زمان تسلط ایران بر مصر، مقر یهودی‌ها بود، نوشته‌ای به زبان آرامی پیدا کرده اند که موضوع آن، دستور صادره از داریوش در سال ۴۹۱ ق.م می‌باشد و عید «پسح» (همچنین معروف به فطیر، عید آزادی قوم یهود از قید برده داری فرعون‌های مصر) را به همان تاریخی که در تورات معین شده مقرر می‌کند (دانش راد، ۱۳۸۰: ص۲۱۷).

درباره رفتار نیک داریوش با یهودیان هم تحلیل‌های گوناگونی صورت گرفته است. برخی می‌گویند با توجه به آنکه داریوش در آغاز حکومت خود با شورش‌های بسیاری در سراسر شاهنشاهی رو به رو بود، نه تنها برای پیشرفت کار خود در فرونشاندن شورش بابل به یهودیان توجه می‌کرد، بلکه برای استوار داشتن سنگری در برابر آشوبگری مصریان نیز یهودیه را از نظر دور نمی‌داشت و به مردمان آن مهری خاص نمودار می‌ساخت (قائمی، ۱۳۴۹: ص ۱۵۶).

لوی معتقد است داریوش برای تعادل سیاست ایران در مصر به یهودیان اهمیت می‌داد، زیرا اورشلیم نیز از متصرفات ایران بود روابط حسنه کامل بین ایران و کشور یهودا، در آن عصر برقرار گردید؛ به طوریکه در تمام دنیا، یهودی به دوستی با ایران معروف و هر موقع در گوشه‌ای از عالم دشمنان ایران قوی می‌شدند نسبت به یهودیان تجاوز می‌نمودند (لوی، ۱۳۳۴: ص ۲۵۵).

قائمی عقیده دارد که کوروش به آزادی یهودیان و آسایش آنان ابراز علاقه کرد، در صورتیکه داریوش از یهودیه دولتی می‌خواست آباد و آسوده که خود بر آن فرمان براند (قائمی، همان، ص۱۵۶).

اما باز هم چنین تحلیل‌هایی قابل نقد هستند و به نظر می‌رسد بیش از حد یهودیان را بزرگ کرده اند، چرا که سیاست تسامح و تساهل مذهبی در دوران داریوش بزرگ در سراسر شاهنشاهی جریان داشت و چیزی مختص یهودیان نبوده است. از جمله می‌توان به آثار فراوان مرتبط با داریوش در مصر اشاره کرد که باورهای مصریان محترم شمرده شدند. داریوش در مصر دست به آبادانی‌های فراوان زد که درنوع خود بی مانند بود از جمله به پایان رساندن کانالی که دریای سرخ را از راه رود نیل به دریای مدیترانه متصل می‌ساخته و باز کردن این راه مهم دریایی یکی از کارهای مهم داریوش بزرگ بود (سامی، ۱۳۹۲: ص۱۸۰). احترام به خدایان مصری در کتیبه‌های داریوش در مصر به صورت آشکار دیده می‌شود (ن.ک: همان، ص ۱۸۴).

همچنین کتیبه ای به زبان یونانی به دست آمده است که باز هم نشان دهنده احترام داریوش بزرگ به ادیان گوناگون است. این کتیبه یونانی در مگنزی مناندر کشف و در ۱۸۸۹ م منتشر شد. این کتیبه متعلق به پیش از ۴۸۶ قبل از میلاد مسیح است و داریوش آن را به گاتاداس، احتمالا ساتراپ یونیه که شناخته شده نیست فرستاده است (لوکوک، ۱۳۸۹: ص ۳۳۱). در این کتیبه آشکارا احترام به آپولون دیده می‌شود:

شاه شاهان داریوش، پسر ویشتاسپ به بنده اش گاتاداست چنین می‌گوید: من دریافتم که تو فرمانهای مرا دقیقا رعایت نمی‌کنیم؛ … از باغبان‌های مقدس آپولون مالیات طلب کردی… بدون در نظر گرفتن احساسات اجداد من نسبت به خدایی که حقیقت را به پارسیان و {…} گفت (نامه داریوش به گاداتاس؛ لوکوک، ۱۳۸۹: ص ۳۳۱).

از این بابت باید گفت که این احترام به مذاهب مختص قوم خاصی نبوده است و یهودیان امتیازات خاصی نسبت به سایر اقوام در دوران داریوش بزرگ نداشتند.

ادامه در بخش دوم این نوشتار: یهودیان در زمان هخامنشیان – بخش ۲

منبع سایت خردگان

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ