اثرات حمله ی مغول بر ادبیات ایران

عامل اصلی تغییر سبک و تحولات سیاسی اقتصادی اجتماعی است که باعث تغییر نوع زندگی می شود که به نوبه ی خود در نحوه ی نگرش و تفکر اثر می گذارد و آن نگرش ها و تفکرهای خاص به نحوی در زبان از جمله زبان ادبی بروز می کند.

هر چند قبل از حمله ی مغول، فتنه ی غزان در زمان سلجوقیان در خراسان رخ داده بود اما در مقابل حمله ی فراگیر مغولان امر مهمی محسوب نمی شود. حمله ی مغولان بسیار گسترده بود و در همه شئون زندگی ایرانیان از کشاورزی و صنعت گرفته تا مسائل فرهنگی و اخلاقی تاثیر گذاشت به طوری که قرن ها اثرات آن در زندگی و تاریخ ایرانیان قابل ردیابی است.

مغولان چندین بار و نخست در پاییز سال ۶۱۶ هجری قمری به خراسان و سپس سایر بلاد ایران حمله کردند و مخصوصاً خراسان را که کانون فرهنگ ایران بود با همه ی مدرسه ها و کتابخانه ها با خاک یکسان ساختند و فضلا و شعرا و هنرمندان را از دم تیغ بی امان گذراندند و بازماندگان اهل علم و هنر به آسیای صغیر و هند و ندرتا به نواحی جنوبی ایران گریختند.

بدین ترتیب اولا ارتباط اهل علم با کتب قدیم قطع می شود، چنان که از بسیاری کتب قبل حمله ی مغولان چون دیوان رودکی نشانی نمانده است یا از کتب لغت فقط لغت فرس اسدی بجای مانده است. و ثانیاً رابطه ی استاد و شاگردی گسیخته می گردد و از استادان قدیم کسانی باقی نمی ماند تا شاگردانی تربیت کنند.

بعدها هلاکو به بغداد حمله می کند و المستعصم بالله آخرین خلیفه ی بغداد را می کشد و از این رو مرکز حکومت اسلامی را نابود می کند. و بدین ترتیب اهمیت زبان عربی را از بین می برد و دیگر لازم نیست که دبیران عربی نویسی برای مکاتبه با مرکز خلافت تربیت شوند.

از دیگر علائق مغولان توجه آنان به ساده نویسی و مختصر گویی بود که درست عکس شیوه ی رایج در میان دبیران ایران بود. این عادت مربوط به اقوام بدوی است که باعث شد نثر بطور کلی به طرف سادگی میل کند و نثر فنی بعد از مدتی از میان برود.

شیخ احمد نتوی در تاریخ الفی می نویسد که روزی چنگیز خان به یکی از دبیران سابق خوارزمشاه که اکنون در دستگاه او کار می کرد گفت نامه یی به بدرالدین والی موصل بنویس که: خدای بزرگ روی زمین را به من ارزانی داشته اگر بدرالدین ایل شود سر و مال زن و فرزندان او بماند اگر تمرد و عصیان نماید آن را خدای جاوید داند…. چون لشکرهای بزرگ به آنجا رسند خدای قدیم داند که ملک و مال موصل به کجا رود.
منشی به عادت منشیان ایران نامه را با آب و تاب نوشت و با القاب پسندیده از بدرالدین یاد کرد. هنگامی که نامه را برای چنگیز خواندند بسیار عصبانی شد و به منشی گفت که این آن مطالبی نیست که من گفتم: دل تو با ما یاغی است چیزی نوشته ای که چون یاغی بر خواند در یاغی گری مجدتر شود. بعد از آن فرمود منشی احمق را به یاسا رسانیدند.

دیگر از مسائل فرهنگی زمان مغولان که در سبک شناسی اهمیت دارد توجه آنان به تاریخ نویسی است که باعث رواج تاریخ نویسی در قرن هفتم و هشتم و نهم شد. برخی از این تواریخ به نثر فنی و بقیه به نثر ساده است.
جالب است که نویسندگان این تواریخ هرجا فرصتی یافته اند به ذکر مصائب مغولان و قساوت آنان پرداخته و ایشان را کافر و ملعون خوانده اند. و این را می رساند که مغولان بی فرهنگ نظارت خاصی بر کتب نداشته اند و نویسندگان نیز از این بابت چندان هراسی نداشته اند.

مورد دیگر پریشانی اوضاع و احوال بود که به فضلای باقی مانده امکان تالیف و تصنیف نمی داد. وانگهی شاه و وزیر فرهنگ پروری نبود تا نویسندگان به تالیف و تصنیف تشویق شوند و فقط تاریخ نویسی مرسوم بود. کتب عرفانی مانند مرصاد العباد یا ادبی مانند المعجم فی معابیر، لباب الاباب که از آن دوره مانده است همه کتبی است که نویسندگان آنها از حوزه ی تسلط مغول گریخته و به دربارهای کوچک و دور و نزدیک پناه بردند. در مقدمه ی این گونه کتب معمولاً پریشانی اوضاع و تعویق کار خود را شرح داده اند.

کشته شدن بزرگانی چون نجم الدین کبری و عطار نیشابوری در فتنه ی مغول معروف است. کمال الدین اسماعیل مداح جلال الدین منکبرنی که خود در سال ۶۳۵ هجری قمری به دست مغولان در اصفهان کشته شد درباره ی قتل عام سال ۶۳۳ هجری قمری مغولان در اصفهان می گوید:

کس نیست که تا بر وطن خود گرید
بر حال تباه مردم بد گرید.
دی بر سر مرده یی دو صد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید

تاثیرات

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ