زمینههای سقوط حکومت ساسانی از نگاه شاهنامه
در ریشهیابی رویداد شگرف فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، دلایل تاریخی بسیاری یادکردنی است؛ اما پژوهش پیش روی موجبات این فروپاشی را از دریچهٔ نگاه خداوندگار حماسهٔ ملی میجوید.
جنگ قدرت
هرچند پادشاهان همیشه با خونریزی و آدمکشی کار فرمانروایی خویش را پیش بردهاند و پیش از این نیز گاه و بیگاه، همالان تاج از سر یکدیگر ربوده یا تخت را به خون آلودهاند، اما آیین پدرکشی و تاجربایی از عهد خسروپرویز است که به جامهٔ کژآیینی اهریمنی درمیآید.
خسرو به دست هواخواهان شیرویه و از آن جمله عیسویان دستگاه، برکنار و سپس زندانی شد و شیرویه، فرمانروایی خود را آشکار کرد.
بدین قرار، کژآیینِ دیگری پایهگذاری شد و آن درازدستی درباریان و سرداران در نشانیدن و فروکشیدن شاهان بود. در این شاهنشانی، بایستههایی چون با شرم و بیگفتوگوی بودن هم شایستهٔ باریکبینی است.
نقش وحدت آفرین دین
ساسانیان با سوء استفاده از مذهبِ زرتشت آن را پوک و منحرف کردند تا جایی که نهضتهای تازهٔ مانی و مزدک علیه مذهب زرتشت با استقبالِ گرم روبهرو میشوند و در نهایت بنای سست حکومت شاه–موبدی با اولین ضربهٔ اسلام فرو میریزد. اگر اسلام هم نمیآمد، ایرانیان به آیینهای مزدک و مانی پناه میجستند. حکومتی که مشروعیت خود را از آسمان گرفته، دیگر وامی به مردم ندارد که بگذارد.
مرا تاج یزدان به سر برنهاد
پذیرفتم و بودم از تاج شاد
به یزدان سپردیم، چون بازخواست
ندانم زبان در دهانت چراست
(فردوسی)
نبود هویت ملی
حکومتها بر اساس نام بنیانگذاران خود نامیده میشدند؛ اشکانیان، ساسانیان، طاهریان و…نه بر اساس قلمرو جغرافیایی مثلاً حکومت ایران، حکومت خراسان یا مانند آنها و این خود نشانهای از نبود هویت ملی است. بنابراین پافشاری فردوسی بر ایران و ایرانی در جنگ با تازیان ساخته و پرداختهٔ خود اوست که آن را از مفاهیم پیشروتری که در عهد خودش به وجود آمده گرفته است. تردیدی که پژوهندگان در درستی انتساب ابیاتی چون:
«چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد»
به وی روا داشتهاند، میتوان بر آن بود که مفهوم هویت ملی در زمان خود او نیز شکل نگرفته بوده است، تا چه رسد به روزگار ساسانیان
کشته شدن رستم
از دیگر عواملی که در سرنوشت جنگ موثر افتاد، کشتهشدن سپاهسالار ایران بود. اهمیت نقش رستم در پاسداشت کیان ساسانیان و بازیچه بودن یزدگرد در دست او به خوبی آشکار است. کشته شدنش ستون فقرات سپاه ایران را شکست.
همی جست مر پهلوان را سپاه
برفتند تا پیشِ آوردگاه
بدیدندش از دور پر خون و خاک
سراپای کرده به شمشیر چاک
هزیمت گرفتند ایرانیان
بسی نامور کشته شد در میان
تجمل و تکبر ساسانیان
تجملِ بیش از حد ساسانیان خود از دلایل شکست آنان است. چنانکه مورخان اشاره کردهاند این تجمل نشان رفاهزدگی و تنآسانی سپاهیان ایران بود. امری که در تاریخ، بسیاری بیابانگردان سختکوش را هم که به آهنگ آب و نان و علف به ایران میتاختند پیروزی بخشیده بود. و این سبب شگفتی بسیار رستم میشود که چگونه تیغ او بر تازیان کارساز نیست و این کندی شمشیرِ آهنگذار او نه از سختپوستیِ تازیان، که از تبخترِ برآمده از تجمل ایرانیان سرچشمه گرفته بوده است.
هراس یزدگرد از سپاه اعراب
در این گیرودار شاه ایران که باید پشت و پناه ملت و لشکر باشد، چنان از تازیان ترسان میشود که تاج بر گرفته و تختگاه به دشمن وامینهد و به هر شهر کـه میرسد، تخم دلهره در دل اهل دیار میپراکند، درست همچنانکه قرنها بعد محمد خوارزمشاه، شهر به شهر مردمان را به گریز میخواند و از رویارویی با تتاران پرهیز میداد. دربارهٔ شکست امپراتوری ساسانی در برابر سپاه اندکشمار و بیبرگ مسلمانان، فردوسی به ریشههای ژرف قضیه توجه میدهد، آنچنانکه برخی از آنها با پیروزی حکومت ساسانی به دست اردشیر بنیان نهاده شده است؛ از جمله سپرده شدن قدرت سیاسی به دست موبدان و سوء استفاده آنان از این قدرت.
پارهای عوامل دیگر از این قرارند:
جنگهای درازدامن و بیسرانجام با رومیان، جنگِ قدرت همیشگی میان سرداران و بزرگان و شاهزادگان و گروههای حکومتگر نیرومند، ترک شیوهٔ پسندیدهٔ پیشینیان در تربیت جانشینان و برعکس خوگر کردن آنان به عیش و نوش در حرمسرا، نبودن هویت فراگیر ملی که همگان پاسداشت آن را بر خود واجب بدانند و بیکفایتی واپسین شاه ساسانی در مقابل ایمان راسخ و سستیناپذیر مسلمانان به هدف خویش در گستردن آیین نوبنیاد پیامبرشان در پهنهٔ گیتی و البته طمع آنان در ثروت بیکران ساسانیان.
این شطحیات چی هست ؟! در زمانی که مانی ظهور کرد مگه کلا چقدر از حکومت ساسانی گذشته بود که به اصطلاح زرتشتیت قدرت اقناع خودشو از دست داده باشه ؟! مانی تحت حمایت شاپور گسترش پیدا کرد نه اینکه مردم از آن استقبال کنند..
مورد مزدک هم باز هم قباد از این تفکر برای درهم شکستن قدرت خاندان های منتفذ بطور ویژه کارنهای اشکانی استفاده کرد و خسرو انوشیروان متاسفانه این رویکرد رو ادامه نداد و دوباره فئودالی و عدم تمرکز در صدر قرار گرفت ..
و جالب اینجاست که در دوره آخر ساسانی پس از خسرو انوشیروان ما حتی موبدان موبد هم نداشتیم. اتفاقا یکی از عوامل اصلی سقوط ایران نبود دین وحدت بخش و برانگیزاننده بود که میتوانست در بزنگاه موجب اتحاد و یکپارچگی مردم در مقابل دشمن خارجی بشه مثل روم در مقابل خود ایران..
دروغ آشکار دیگر در مورد نبود هویت ملی هست.. اولا مگر آن زمان ناسیونالیسم وجود داشته. گویا فراموش شده که ناسیونالیسم و دولت ملی پدیدهای نوین با قدمتی کمتر از دو سده هست.. نکند آن زمان بقیه و بطور مشخص اعراب هویت ملی داشتن ؟!
ضمنن این تعریف کشور براساس نام سلسله کار مورخین امروزی هست وگرنه پس خلق داستانها و حماسههای ملی خداینامه در زمان اشکانیان چه معنی داره یا نامیدن آشکار قلمرو به نام ارانشهر یا اریانشهر در زمان ساسانیان ؟!
ترس یزدگرد از سپاه اعراب ؟!
اولا آنکه یزدگرد نوجوانی بیش نبود و کاملا تحت تاثیر و سلطه سرداران و به ویژه رستم فرخزاد که خود از عوامل بحران ساز هست بود. آن زمان هم بعید قدرت یزدگرد از بینالنهرین فراتر میرفت…
این نوشته پر از غلط و اشتباه هست.
سقوط ساسانیان مشمول همان قانون طبیعی سقوط امپراتوری هاست و این که عامل اصلی در این فاجعه تعصبات قبیلهای و رقابت های درونی و اختلافات خانوادگی بود که دودمان کشور رو بر باد داد.
بهتره هرچیزی رو نتراوید.
از شما فارسها سوالی دارم…برای شما چه فرقی داره که کشورتون بدست ماتورکان خارزمشاه ترکستانی تصرف شود یا که بدست مغولها تصرف شود…اینقد از حمله مغول میگید انگار خبر ندارید ما تورکها بدتر از مغول بر سرتان اوردیم! ضمنن تفاوت چهره ما با شما عیان است شما پوست سبزه و ما پوست روشن .و اکثر مردم اسیای میانه یفید پوستن و بخشی در هجوم مغول دورگه شدن .مغول بر تورک حمله کرد ولی شما فارسها چرا می نالید!؟؟؟؟؟ اگر عدالت داری کامنتمو پخش کن
شما یک قوم وحشی بودین که به دزدی روزگار میگذراندین وقتی اومدین بسمت امپراطوری ایران بلایی بر سرتان آوردیم که به بیابانها پناه بردین وفقط درزمان شاه اسماعیل صفوی ایران شکست خورد ولی درزمان شاه عباس کبیر بلایی سر عثمانی آوردیم که تاریخ گواه آنست ولی درزمان شاه طهماسب عثمانی عهدنامه راشکسنن وبه ایران حمله کردن ولی خبر نداشتن یک شیر اومد روی تخت نشست نادرشاه بزرگ… نادرشاه بلایی سر عثمانی آورد که عثمانیها گفتن غلط کردیم وهرخواسته ای نادرشاه گفت عثمانی گفت چشم.
.. ایران یک ملت هست بنام ملت ایران و یک زبان دارد بنام زبان فارسی تمام.
.. حالا پان ترکها بخوان جیک جیک کنن آذری های با غیرت نابودشان میکنن