کمک لوطی مشهور به شرط ایجاد شغل برای بچه های محل

در و دیوار رستوران با تابلوهای قدیمی سیاه و سفید مزین گشته است، عکس هایی که گردشگران و مشتریان آن را به سفر زمان می‌برد، مسافرت به دهه ۲۰ تهران و زمانی که یک محله باغ فردوس بود و هفت برادر که اهالی روی سرشان قسم یاد می کردند و سخنشان برای یک محله برش داشت.

کمک لوطی مشهور به شرط ایجاد شغل برای بچه های محل

به گفته«اردشیر آل عوض» محقق فرهنگ عامه، داستان زندگی و کسب و کار این برادران را تعریف می‌کند: «در تهران قدیم استفاده از نام خانوادگی مرسوم نبود، اغلب آدم‌ها را با لقب صدا می‌کردند؛ محمد، عباس، صفر، شعبان، غلامعلی، احمد و امیر عباسی یا هفت‌کچلون پسر حاجی مهدی عباسی بودند، اما به خاطر اینکه در نوجوانی و جوانی برادرها موهای خودشان را از ته می‌زدند و در معرکه‌گیری‌ها شرکت می‌کردند، به هفت‌کچلون معروف شدند و این نام روی آنها باقی ماند. هنوز بعد از گذشت سال‌ها از آن دوران یاد و نامشان از دست به خیری و جوانمردی در محله باغ فردوس زبانزد مردم است.»

کمک لوطی مشهور به شرط ایجاد شغل برای بچه های محل

نام‌های پر اعتبار

هر کسی نام هفت‌کچلون حاجی عباسی را در بازار می‌برد برایش اعتبار می‌شد. آن طور که قدیمی‌ها تعریف می‌کنند یکی از جوانان محله که می‌خواست کار و کاسبی راه بیاندازد به بازار می رود و از یکی از کسبه بازار جنس نسیه می‌خواهد، او ابتدا قبول نمی‌کند، اما  وقتی می‌گوید بچه‌محل هفت‌کچلون است آن بازاری قبول می‌کند.

ولی آن جوان به قولش عمل نمی‌کند و آن کاسب مجبور می‌شود به قهوه خانه هفت کچلون بیاید ماجرا را برای حاج احمد تعریف می‌کند، او جوان را می‌شناسد و می‌گوید : «این فردی که مشخصاتش را دادی بچه‌محله من است. حتما  وقتی اسم من را آورده پناهی نداشته، حساب و کتاب تو الان با من است.»

حاج احمد در گاو صندوق را باز می‌کند و حدود ۷هزار تومان در سال ۱۳۴۹ به آن بازاری می‌دهد. بعد از مدتی حاج احمد آن جوان را می‌بیند، متوجه می شود او هرچه درآورده خرج بیماری مادرش کرده.

بدون اینکه حرفی بزند به آن جوان پول می‌دهد تا کار و کاسبی‌اش را دوباره راه ‌بیاندازد. او در ازای این پول فقط یک خواسته از جوان داشت که اگر صاحب ثروت و اعتبار شد بچه‌محله‌هایش را به کار مشغول کند. آن جوان بعدها یکی از خیران  محله شد.

هر کسی نام هفت‌کچلون حاجی عباسی را در بازار می‌برد برایش اعتبار می‌شد. آن طور که قدیمی‌ها تعریف می‌کنند یکی از جوانان محله که می‌خواست کار و کاسبی راه بیاندازد به بازار می رود و از یکی از کسبه بازار جنس نسیه می‌خواهد، او ابتدا قبول نمی‌کند، اما وقتی می‌گوید بچه‌محل هفت‌کچلون است آن بازاری قبول می‌کند.
منبع فرادید
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها