عیاران از ارشک تا تاجیک

دیدگاهی از دکتر مهدی موسوی

پیشینه تاریخیِ عیاران را باید در ایران پیش از اسـلام جستجو کرد. آنـچه مسلم است مکتب عیاری همانند فتوّت یا جوانمردی ریشه در آیین‌های پهلوانی ایران دارد. مرجع اصلی در همه آیین‌های پهلوانی قهرمانان اساطیری اند که همواره در قالب داستان‌ها و افسانه‌ها اصول خود را سینه به سینه رواج می‌داده‌اند. آئین عیاری و جوانمردی شامل مرّوت، ایثار، فداکاری، یاری مظلومان و بی پناهان، شفقت به خلق، وفای به عهد و بالاخره خودشکنی بود و تمامی این خصوصیّات بعدها در تصوّف به صورت صفات ممتاز انسان کامل درآمد. جوانمردان و عیاران علاوه بر صفات انسانی که داشتند مقیّد به انجام آدابی بودند که معرّف جوانمردی بود. پس از اسـلام که جوانمردان دین اسـلام را پذیرفتند به تدریج اساس مذهب تصوّف بر پایه اسـلام و فتوّت استوار شد و آداب جوانمردی در رسوم خانقاهی میان صوفیان متداول و مرسوم گردید.

آنچه در فرهنگ‌ها دربارهٔ واژه عیار نوشته شده‌است، حاکی از آن است که این واژه در برگیرنده مفهوم چالاکی و شجاعت و جوانمردی است. ملک الشعرای بهار اعتقاد داشته‌است که لفظ عیار همان «ای‌یار» فارسی و «ادییار» پهلوی است.

اوضاع آشفته ایران در زمان اشغال شدنهای بزرگ به دلیل ظلم و ستمی که از طرف دولت اشغالگر اعمال می شده است و همچنین مالیات‌های مضاعفی که از سوی عاملان، علاوه بر مالیات‌های معمول بر گرده فقرا و محرومان جوامع تحمیل می‌شد، سبب شد عیاران علیه اشغالگران به پا خیزند.

اصول و قانونی در میان عیاران راستین وجود داشت که با تکیه بر آن و با صلاحدید و دستور پیر عیار آن هم تحت شرایط خاصی، مالیات‌های مضاعفی که به زور و ناحق توسط عمال حکومتی از فقرا گرفته می‌شد، با نقشه و شگردهای رزمی در عملیاتی که اکثرا شبانه از سوی عیاران صورت می‌گرفت، باز ستانده و بین فقرا تقسیم شود یا مقداری از این اموال که از سوی شحنگان و شبروان حکومتی از کسی به زور گرفته می‌شد، از سوی جوانمردان عیار به مالباختگان باز پس داده می‌شد.

ملک‌الشعرای بهار در این باره می‌نویسد: اساس اجتماعی عیارپیشگان و مملوکان عرب و سالوکان ایرانی که همه از طبقه سوم و مردم فقیر بوده‌اند، در آن بود که حقوق خود را از بیـت‌المال اسـلام دریافت دارند و در غزوه‌ها و جهادها و حفظ شهر از مهاجمات دشمنان و دزدان به وظیفه ملی خود عمل کنند. گاهی که دولت در ادای حق و حقوق آنان به سبب ظالم بودن خلیفه یا عامل، تعلل کند ملوکان و عیاران محقند حق خود را از مردم ثروتمند طلب کنند یا در سر راه‌ها از مال تاجران خمس گرفته، قبض رسید بابت حقوق عقب افتاده ملی خود به آنان بسپارند. این امر موجب فراهم شدن فرصتی برای سوءاستفاده طراران (عیاران به افرادی که به نام آنان مرتکب اعمال خلاف جوانمردان می‌شدند به کنایه و تمسخر طیار هم می‌گفتند) و همچنین تسویه‌حساب شخصی امرا از یکدیگر یا زیر آب کردن اعیان و متنفذان و مخالفان با قتل یا دزدیدن اموال این افراد می‌شد و این اعمال به نام جوانمردان عیار انجام می‌گرفت.

این موضوع موجب نوعی تبلیغ برای سرکوب عیاران راستین در اذهان عامه مردم می‌شد تا زمینه را برای تاخت و تاز خود به وسیله این مزدوران طرار فراهم کنند.چون جوانمردی و عیاری، خطری بزرگ برای جامعه ثروتمندان و ظالمان و بخصوص خلفا شده بود، در این بین عده‌ای از طراران، کسوت و نام عیاری را وسیله‌ای برای راهزنی و سوءاستفاده خود قرار دادند. آنان با راهزنی از قافله‌ها و به خدمت در آمدن در دستگاه امرا و حکام به نام عیاران، جنایت و تجاوز و ناامنی فراوان انجام می‌دادند.

حتی پس از اسـلام در پایتخت جهان اسـلام یعنی بغداد این افراد اعمال نفوذ کرده با دسته‌بندی‌ها به انواع تعدی و خیانت دست می‌یازیدند و جان و مال بغدادیان در دست طراران بازیچه‌ای بیش نبود و حکام و امرا توسط این افراد، مردمان معترض و رقبای خود را درآشفته بازاری که با نقشه قبلی خود به وجود آورده بودند، از میان می‌بردند یا از همین افراد در محافظت از خویش به صورت نگهبان یا گارد محافظ استفاده می‌کردند.

صباح ابراهیم سعید الشیخی در کتاب اصناف در عصر عباسی می‌نویسد: از سوی دیگر فتوت میان دنیادوستان و مشتاقان لهو و لذت نیز منتشر شد. در آغاز قرن دوم هجری گروهی از اهل فتوت را می‌بینیم که برای لهو و غنا و شراب گردهم می‌آیند و در پایان همین قرن، فتوت بتدریج مورد اقبال گروهی معروف به شاطران و عیاران قرار می‌گیرد که فعالیت آنها برای نخستین بار هنگام محاصره بغداد (۱۹۷ ـ ۱۹۶ هجری قمری) از طرف لشکری که مأمون گسیل داشته بود، ظاهر شد و بار دیگر در محاصره بغداد (۲۵۱ هجری قمری) به صورت گروه‌های بزرگ مسلح آشکار شد. به نظر می‌رسد جنبش آنها در جهت مقابله با حکام و توانگران بوده و انگیزه آنان در تمایل به افراط کاری وضع شده اقتصادی آنها بود که میل به انتقامجویی از متنعمان را در آنان برمی‌انگیخت. مورخان که اکثرا وابسته به این امرا یا دستگاه عباسی بودند، اعمال و شنایع این طراران را به نام جوانمردان عیار در تواریخ خود ضبط کرده، به این ترتیب مرتکب خیانتی بزرگ به این مردان می‌شده‌اند.

دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی در کتاب یعقوب لیث می‌نویسد: برخلاف آنچه در بعضی تواریخ اشاره شد، این عیاران مردمان خطرناک و راهزن نبوده بلکه تشکیلات دقیق و پنهانی داشته‌اند که با گردآوری جوانان غیور، فداکار و وفادار جلوی بسیاری از مظالم را می‌گرفتند.

از منابع بسیار مهمی که دربارهٔ عیاران آگاهی‌هایی در اختیار ما می‌گذارد، «قابوسنامه امیر عنصرالمعالی» و «سَـمَکِ عیار» فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی می‌باشد. چنان‌که در آن کتاب‌ها و برخی کتب دیگر می‌خوانیم، عیاران با جدیت به اصول خود که اصول جوانمردان بود پایبند بودند و هر کس آن اصول را زیر پا می‌گذاشت کیفر می‌دید. اصل و ریشه جوانمردی از دیدگاه عیاران سه چیز بود: «هر چه گویی بکنی و خلاف راستی نگویی و شکیب را کار بندی».

اصول عملی که عیاران در طول زندگی خود به کار می‌گرفتند، عبارت بود از رازداری، راستگویی، یاریِ درماندگان، عفت، فداکاری، استغنا و بی‌نیازی، دوستِ دوست بودن و دشمنِ دشمن بودن، بی‌باکی و دلیری، دعوی نکردن، بازجست نکردن از کار کسان، پیمان‌داری، سوگند نشکستن، غمازی نکردن، گشاده‌دستی، بی باکی و دلیری و حرمت نان و نمک را نگاه داشتن.

ارشک

اَرَشک را می توان نخستین عیار ایران نامید که برای استقلال ایران علیه سلوکیان (جانشینان اسکندر مقدونی) قیام کرد. بنابرگفته مورخ رومی، امیانوس مارسلینوس از روی غرض ورزی و خصومت نوشته است، «ارشک راهزنی فقیر بود که به پارت حمله کرد و آنجا را فتح کرد و ساتراپ آنجا، آندروگوراس که از سلسله سلوکیان اعلام استقلال کرده بود را می‌کشد.» طبق نظریه استرابون، جغرافی‌دان یونانی: اشک یک سردار سکایی یا باختری بود که رهبر یکی از سه قبائل اتحادیه داهه آسیای میانه، طایفه پارنی، قدرت داهه‌ها کاملاً به سوارکاری متکی بود و بدین ترتیب دارای نیروی بسیار متحرکی بودند که در صورت قرارگرفتن در خطر، قادر به عقب‌نشینی به جنوب دریاچه آرال بودند. به همین دلیل، امپراتوری‌های دیگر در تلاش برای کنترل آنها با مشکل روبرو بودند.

طوایف داهه در ابتدا در قرن ۴ قبل از میلاد بین رود آمودریا زندگی می‌کردند، اما به تدریج به سمت جنوب، احتمالاً در اوایل قرن ۳ قبل از میلاد، مهاجرت کردند. آنها ابتدا در جنوب شرقی، به باختر، مهاجرت کردند اما رانده شدند و در نتیجه مسیر مهاجرت خود را به سمت غرب تغییر دادند. آنها به تدریج در پارت، منطقه‌ای در قسمت جنوب شرقی دریای خزر، که تقریباً مطابق با استان خراسان فعلی ایران و جنوب ترکمنستان است، مستقر می‌شوند. این منطقه سپس تحت تسلط سلوکیان قرار گرفت. تا ۲۸۲ قبل از میلاد، پارت تحت نفوذ قابل توجه پارنی‌ها قرار گرفت. پارنی‌ها تنها کسانی نبودند که به پارت مهاجرت کردند، این منطقه دائماً پذیرای امواج جدید مهاجران ایرانی از شمال بود.

پارتـی‌ها یک قبیله ایرانی شرقی بودند که به آیین‌ کهن ایرانی (میترائی) اعتقاد داشتند. با این حال، آنها در اواسط قرن ۳ قبل از میلاد، به فرهنگ محلی پارت جذب شده بودند. حدود ۲۳۸ سال قبل از میلاد، پارتـی‌ها، تحت فرماندهی ارشک و برادرش تیرداد اول حمله کردند. ارشک کنترل پارت و استوا، منطقه شمالی پارت که مرکز اداری آن قوچان بود را از دست آندراگوراس گرفت.

یعقوب لیث

یعقوب لیث صفاری یکی از پادشاهان ایرانی است که پس از زوال و نابودی سلسله ی ساسانـی،  حکومت صفاری را در سیستان پایه گذاری کرد. یعقوب لیث صفاری در روستایی از سیستان به دنیا آمد. نام اصلی یعقوب لیث در ابتدا رادمان پسر ماهک بود. پدر او در حرفه مسگری فعالیت می کرد، به همین دلیل خانواده او را با عنوان لیث صفار می شناختند. خصوصیات و از خود گذشتگی های منحصر به فرد یعقوب لیث موجب شد تا یاران او را به عنوان سردار جنگ منتخب کنند. یعقوب لیث صفاری با پیروزی که در جنگ ها به دست آورد ترفیع قدرت یافت. یکی از خصوصیات بسیار حائز اهمیت یعقوب لیث که موجب محبوب بودن او در میان عامه مردم و درباریان شد، مشورت کردن درخصوص انجام کار ها بود.

لیث پدر یعقوب شبی نقبی زد و به خزانه حاکم رفت و زر و جواهر بی شمار به هم بست به وقت بیرون آمدن پایش به چیزی خورد پنداشت گوهری است برداشته و جهت امتحان به زبان زد و آن خود نمک نیشابور بود آنگاه او را رعایت حق نمک بر گرفتن اموال غالب آمد ، آن چه در هم بسته بود گذاشته و به منزل رفت . روز بعد خزانه دار متوجه شد که خزانه دستبرد یافته ولی چیزی برده نشده است. در شهر منادی کردند که آن کس که چنین کرده ایمن است،به ملازمت بشتابد لیث به دربار رفت و زمانی که خزانه دار از وی سبب را پرسید، در جواب گفت: رعایت حق نمک مرا از تصرف در آن مانع آمد.

سید اسماعیل موسوی

اسماعیل در ۲۵ رجب سال ۸۹۲ در اردبیل متولد شد. جد پدری اسماعیل، شیخ صفی‌الدین اردبیلی از نوادگان فیروزشاه زرین کلاه است. به نقل از کتاب سلسله النسب صفویه نوشته ابدال زاهدی و کشف کتیبۀ شرف در دهۀ هشتاد شمسی، نسب صفی‌الدین اردبیلی به موسی کاظم هفتمین پیشوای شیعیان و نهایتاً به علی بن ابی‌طالب می‌رسد. اسماعیل در یک سالگی (رجب ۸۹۳) پدرش را از دست داد. وی به همراه مادر و دو برادرش در استخر، فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر اش به لاهیجان انتقال داده شد و نزد امیر آن جا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی فرمان‌روای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سید و دوستدار خاندان موسوی صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵ (قمری) با مراقبت‌های شمس الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را آموخت.

بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر در گیلان با آموزه‌های ایران باسـتان و تشیع آشنا شده و مجموعه این آموزه‌ها او را برای تبدیل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخت.

وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که اغلب از تبار شاملو (قریه ای در نزدیکی تبریز) و سخت به او معتقد بودند شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی‌الدین، «صفویه» نامید که در تاریخ ایـران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد:

اول این که این سلسله اولین سلسله کاملاً مستقل ایرانی و ملی بعد از حمله اعراب به ایران بوده‌است.

دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد.

نادرقلی اُوشَر

نادر در دَستجِرد، از آبادی‌های نزدیکِ اَبیوَرد زاده شد. وی از پادشاهان بزرگ ایرانیست که توانست از آب و خاک و آبروی ایرانیان دفاع کند و ایران را در آن زمان به یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان برساند. او یک وطن پرست واقعی بود. نادرقلی اوشر ملقب به نادر شاه افشار از ایل افشار از ۱۱۱۴ تا ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از معروف ترین پادشاهان ایران، پس از اسـلام است و تعداد زیادی از مورخین وی را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد اسـلام می‌دانند. سرکوب شورشیان افغان و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح دهلی و ترکستان و جنگ‌های پیروزمندانهٔ او سبب شهرت بسیارش شد. او را ناپلئونِ آسیایی یا ناپلئونِ ایرانی و آخرین فاتحِ بزرگِ آسیای میانه می‌دانند و اکنون اغلب ناپِلئون «نادرشاهِ اروپا» نامیده می‌شود. گفتنی است که وی دوبار تاج و تخت پادشاهی را در شورای مغان پس داد اما هر بار با اصرار و حتی التماس بزرگان شورای مغان از روی اکراه مجددا شاه شد.

مهدی تاجیک

مهدی توسلی ملقب به تاجیک در ۱۳۳۱ در آبکوه مشهد زاده شد. از نوجوانی کمک به ضعفا و مظلومان، دفاع از ستمدیدگان و ناموس داری را پیشۀ خویش ساخت و همواره کمک به فرودستان را سرلوحۀ عمل خویش داشت. تا زمان مرگش در سی و هشت سالگی کمتر کسی از خیرات و نیکوکاری های وی اطلاع داشت، در هنگام تشییع جنازه اش یکی از بزرگترین تشییع جنازه های تاریخ ایران رقم خورد و تا چهلمش مردمان از سیستان، تهران، کردستان، خوزستان، شیراز و اقصی نقاط ایران (حتی برخی نقاط اروپا) به مشهد آمده و برایش عزا داری نمودند. وی چندین خانه در مشهد و دهها مغازه در آبکوه را به ضعفا هبه کرده بود و خود به همراه خانواده اش در جادۀ قدیم قوچان در خانه ای ساده، سکنی گزیده بود. حتی امروزه نیز پس از گذشت چند دهه از وفات وی هرکس که مدعی عیاری و بزرگ منشی است وی را می شناسد و سعی بر تشبه رفتار و منش خود با وی دارد. وی هرگز در زمرۀ اشرار و اراذل طبقه بندی نمی شود و اعمال وی هرگز برای نفع شخصی خود یا خانواده اش نبودند. هر بار اقدامی می کرد برای شرف و عزت و ناموس دیگران علی الخصوص ضعفا و سادات مستحق بود. وی بارها برای به زنده کردن مال افراد مالباخته و مظلوم اقدام نمود و این اقدامات هرگز با ضعیف کشی و منفعت طلبی شخصی انجام نشدند. خیرات فراوانی به صورت هفتگی و گمنام انجام می داد که تنها شماری اندک از آنها پس از مرگش هویدا شدند. در تاریخ ایران بارها پیش آمده است عده‌ای از ناجوانمردان که از سیر و سلوک و سیرت و صفات جوانمردان عیار بی‌خبر و بی‌بهره بودند، به اتکای زور بازو و فراگیری مقدار اندکی از شیوه‌ها و فنون رزمی عیاران و کاربرد سلاح به روش آنان در کسوت عیاران و به نام جوانمردان دست به اعمال شنیع و خلاف جوانمردان راستین می‌زدند. تاجیک اما چنین نبود و گواه این مدعا هجوم و حضور مردم در تشییع جنازۀ وی از اقصی نقاط ایران است. زمانیکه خبر فوتش در ایران گسترش یافت مجالس عزاداری برای وی درنقاط دوری از مشهد در جغرافیای ایران منعقد گردید. وی در زمان حیاتش چند ده خانه و مغازه به ضعفا بخشید لکن همواره برای این بخششها بهایی بسیار ناچیز طلب می کرد تا آن فرد فقیر تحقیر نشود، فی المثل خانۀ شخصی خود در آبکوه را در ازای دریافت یک کیلوگرم سیب زمینی به دستفروشی بی بضاعت هبه می کند. وی گرچه بارها برای نزاع به محبس افتاد اما هیچ یک از این نزاعها برای نفع شخصی خود یا خانواده اش نبود و یکی از بزرگترین اعمال تاریخی وی در همین زمان رخ می دهد، هنگامیکه زندان آتش می گیرد و اشرار افغان فراوانی در زندان به سمت بند نسوان حمله ور می شوند، وی دوازده ساعت در ورودی بند نسوان برای جلوگیری از ورود زندانیان مرد به بند نسوان درگیر می شود و نمی گذارد احدی توان و مجال تجاوز به زندانیان زن داشته باشد. همین مبارزۀ وی منجر به بروز لطمات جسمانی زیادی به وی می گردد و البته وی به همین سبب از زندان خلاصی یافته و حکم عفو می گیرد.

تاجیک به دلایل فراوانی آخرین عیار ایران بود و آوردن نام وی در زمرۀ اراذل و اشرار اشتباه است:

اول: هرگز برای منفعت شخصی خود اقدامی نکرد (پس شرور و لات نبوده است)

دوم: همواره برای دفاع از مالبختگان مظلوم اقدام کرد و منفعت شخصی خویش را در این زمینه منظور نمی داشت (پس شرور و شرخر نبود چراکه شرخر منفعت خودش را می خواهد)

سوم: محبوبیت وی در کل جغرافیای ایران بود و دشمن نداشت (پس شرور و دعواگر نبود زیرا اشرار و دعواگران دشمن دارند)

چهارم: برای دفاع از شرف و ناموس مظلومان خودرا به سختی های فراوان می افکند (پس شرور و جاهل نبود چرا که جاهلان منفعت شخصی خود را در نظر می گیرند)

پنجم: هرگز برای خود مال و اموالی انباشته نکرد و هر آنچه داشت و به دست می آورد برای فقرا و بیچارگان خیرات می کرد (پس از اراذل و زورگیرها نبود)

عیاران راستین خدمات بی‌شماری به این مرز و بوم نموده و بزرگان علم، فلسفه، حکمت، شعر و عرفان نیز از عیاران راستین به نیکی یاد کرده و تا حدودی حقیقت این جوانمردان را در آثار قلمی خود حفظ و حراست کرده‌اند.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ