تبریز از شهرهای باستانی جهان
شهری به قدمت ۳۵۰۰ سال
ایران یکی از مهدهای تمدن خیز جهان باستان محسوب می گردد. این سرزمین به علت قدمت تاریخی و تمدن های موجود آن، اهمیت بسزایی برای فرهنگ بشری دارد. تمدن های ایلام، شهر سوخته، حسنلو،… نمونه ای از تمدن های دیرینه و پربار این منطقه از جهان به شمار می روند که رازهای این تمدن ها به کمک باستان شناسان خارجی و ایرانی تا حدودی برای جهان علم آشکار شده و سعی و کوشش برای شناسایی کامل آنها امروزه نیز ادامه داشته و از مباحث جدی دانشمندان به شمار می رود.
یکی دیگر از این مناطق تاریخی و باستانی ایران، شهر تبریز است که تا این اواخر از قدمت آن اطلاع دقیقی در دست نبود و لذا سخنان ضد و نقیضی در مورد سابقه آن مطرح می شد، اما کشف آثاری از دوران باستان در مرکز این شهر ]اطراف گؤی مچید= مسجد کبود[ توجه باستان شناسان را به این منطقه از آذربایجان معطوف کرده و این شهر را در رده یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان، درآورده است. لازم به تذکر است که قبل از این کشفیات، تاریخ تبریز آن چنان روشن نبود و تنها دلیل بر وجود این شهر در دوره باستان، کتیبه سارگن دوم، پادشاه آشوری ۷۱۴) ق.م( و برخی اطلاعات جسته و گریخته بود، اما یافته های گوی مسجد دنیای پررمز و رازی را در مقابل چشم محققان گشوده است. این حفریات که تاکنون در چند مرحله انجام گرفته، منجر به کشف چندین گور باستانی با ابزارهای مختلف در اطراف این مسجد تاریخی گردیده است. در این زمینه دکتر نوبری استاد دانشگاه تربیت مدرس تهران و سرپرست گروه باستان شناسی مستقر در اطراف ]مسجد کبود[ در پایان مرحله دوم حفریات به خبرنگار روزنامه همشهری )مورخه دوشنبه ۲۵ مهر (۱۳۷۹ می گوید: از سال گذشته [۱۳۷۸] تاکنون ۴۷ قبر متعلق به هزاره اول پیش از میلاد در محوطه ای به وسعت ۲۰۰ متر مربع مورد کاوش قرار گرفته است، از این گورها مواد فرهنگی گوناگون از جمله ظروف سفالی خاکستری و نخودی، اشیائ مفرغی، وسایل تزئینی نظیر سنجاق سر، النگو و… به دست آمده که برخی از آنها در زمره آثار منحصر به فردی می باشد که تاکنون در هیچ کجای ایران یافت نشده است.
در مورد هویت صاحبان این تمدن کهن، یکی از کارشناسان باستان شناسی مستقر در اطراف گوی مسجد در مصاحبه با روزنامه رسالت )مورخه شنبه ۱ خرداد، ۱۳۷۸ ویژه نامه آذربایجان شرقی…( معتقد است که وجود سفال نخودی در کنار اجساد نشان دهنده این نکته است که فرهنگ بومی منطقه و صنعت آن دوران مبتنی بر همین نوع سفال بوده است اما بومیان منطقه چه کسانی بودند؟ این سؤالی است که تاکنون از طرف باستان شناسان بدان پاسخ روشنی داده نشده است و شاید با اطلاعات به دست آمده و با نظر کارشناسان، بعدها این مهم تا حدودی روشن شود. در مورد اقوام و بومیان منطقه در دوران باستان، دکتر زرین کوب در کتاب تاریخ در ترازو ص ۱۷۰ می نویسد: تاریخ ایران نه از عهد کوروش و حتی دیاکو آغاز می شود و نه حتی از عهد ورود آریاها به فلات و یا دوران جدایی ایرانی ها از هندی ها، گذشته از تاریخ خود آریاهای ایران، تاریخ اقوام و نژادهایی هم که قبل از مهاجرت آریاها در این سرزمین فلات گونه می زیسته اند، امروز از پرتو کلنگ معجزه گر باستان شناسان مکشوف است… آنچه در سیلک و حسنلو ]در آذربایجان[ نیز به دست آمده است ادامه این تمدن های بدوی و کهنسال را در زمان های قبل از ورود آریاها نشان می دهد. لازم به ذکر است که در دوران باستان، دولت هایی نظیر اورارتو و مانا در منطقه آذربایجان حضور داشته اند.از مسایل قابل تامل در مورد این بومیان منطقه، باور و اعتقادات این اقوام باستانی است و آن اعتقاد به حیات مجدد پس از مرگ است، زیرا طرز قرار گرفتن اجساد به شکل چمباتمه ای، با نحوه استقرار جنینی در شکم مادر، که در این حفریات به دست آمده، حکایت از آن دارد که ساکنان باستانی تبریز، معتقد به حیات دوباره بعد از مرگ بوده اند که ظروف همراه با غذا در کنار این اجساد، تایید کننده این نظر است.
گفتنی است که در تابستان سال۱۳۸۱ فصل جدید کاوش باستان شناختی در محوطه باستانی گؤی مچید ]مسجد کبود[ تبریز، آغاز و بعد از چند هفته فعالیت، به کار خود پایان داد، در این فصل، باستان شناسان به دنبال پاسخگویی به ابهامات موجود درباره این گورستان باستانی از جمله وابستگی های قومی و ارتباطی اقوام ساکن در ۳۵۰۰ سال پیش و چگونگی شکل گیری فرهنگ منطقه بودند. دکتر نوبری، استاد دانشگاه تربیت مدرس تهران، در این زمینه در مصاحبه با روزنامه آفتاب یزد، سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۱ می گوید: طی سه فصل حفاری در محوطه باستانی مسجد کبود،
باستان شناسان در عمقی نزدیک به ۱۰ متر پائین تر از سطح خیابان به ۸۸ گور باستانی دست یافتند. تمامی اسکلت های این قبور به صورت جنینی با چمباتمه ای در جهت شرق به غرب دفن شده و احتمال می رود تا با بررسی کمیت و کیفیت سفالینه ها و مواد فرهنگی از جمله جنس، فرم و نقوش آنها، بتوان وابستگی های قومی و ارتباطی اقوام ساکن در تبریز ۳۵۰۰ سال پیش را شناسایی کرد و بالاخره این که سرپرست حفاری در مصاحبه با یکی از روزنامه های محلی از پایان یافتن چهارمین فصل کاوش در اطراف این مسجد باستانی خبر داده در مورد کشفیات جدید به مقدار زیادی اشیای مفرغی، استخوانی و نیز سفال که از کاوش قبور به دست آمده، اشاره کرده و اعلام می کند که هنوز آثار زیادی در محوطه مسجد کبود نهفته است که امید می رود در فصل های بعدی کاوش ها، از دل خاک بیرون آورده شود. به هرحال حفریات باستان شناسی مسجد کبود نشان می دهد که تبریز یکی از شهرهای تاریخی جهان است، شهری که به علت عدم کاوش های علمی، تا این اواخر قدمت آن زیاد روشن نبود، لذا راجع به آن افسانه سرایی های زیادی می شد. امید است که با تلاش های بی وقفه مسئولین امر، این حفریات شتاب بیشتری بیابد و در نقاط دیگر این شهر تاریخی نیز، عملیات باستان شناسی انجام گیرد تا قدمت این شهر باستانی و اسرار تمدن آن به طور علمی و دقیق برای جهان علم آشکار شود.
نشریه: همشهری،شماره نشریه: ۲۶/۵/۸۳
مجید رضازاد عموزین الدینی
کشفیات انجام شده در حوالی مسجد کبود نشون دهنده تاریخ بسیار قدیمی این شهر هست ، حتی برخی معتقدند بهشت عدن که آدم و حوا روزی از اون رانده شدند در ناحیه هست که امروز تبریز روی ان بنا شده ، مستند علمی هم برای اثبات این ادعا تهیه و از یکی از شبکه های عملی چخش شده که می شه با جستجو در اینترنت پیداش کرد ، بر اساس ادعای دانشمندی که این نظریه رو ارائه داده ، آدم و حوا پس از رانده شدن از این بهشت به به سمت جنوب حرکت می کنند و به بخش می رسند که سومری ها و … اولین شهرها رو بنا می کنند.و….
اسامی رودها در کتب باستانی ، کوهها و حتی گذرگاه شرقی که قابیل از اون طریق اخراج شد ، رنگ قرمز کوه عون این علی ، دهکده باستانی کندوان که ساکنان اولیه اون خانه هاشون رو درون سنگ ها و صخره ها کندند ، موقعیت دریاچه ارومیه و … سایر مشخصات با هم تطبیق دارند.
پیشنهاد می کنم این مستند رو پیدا کنید و ببینید
آدم و حوا، بر پایه ساعت مولکولی و سنگواره شناسی گونه های انسان بخرد و دیگر گونه های نخستیان از آفریقا سرچشمه گرفته اند و سپس به دیگر قاره ها مهاجرت کرده اند. با Human and evolution جستجو نمایید و از دیدن نقشه ها و خواندن مقالات در این باره خوش باشید.
ey val aaliye
matlabetoon jaleb bood
باسلام.خیلی داریم تبریز رو بزرگ جلوه میدیم.تاریخ ۳۵۰۰ساله وچه وچه فکرمیکنم روستاهای اطراف تبربز مخصوصا اهر وکلیبر ورزقان قدمت شون از تبریز خیلی بیشتر پس خواهشن واقعیت رو بگید.شاه های قاجار به اندازه ابروی ترک ها رو بردن زیاد از قدمت حرف نزنید
قاجاریان مشهدی بودن قوم قاجار مال استرآباد مشهد بود و که بعد ها به تهران رفتند و اونجا رو پایتخت کردند تهرانیای اصیل همون قاجار هستند پس به تبریز ربطش نده
همون قاجار هم ازربایجان رو تکه تکه کردو به روسیه فروخت و بعد اینکه ارتش تبریز ۵ سال مقاومت کرد و بی غیرتای پارس تو خونشون قایم شده بودند و دست آخر برای اینکه تهران نیفته دست روسیه آزربایجان تکه تکه شد
آبروی شماست قاجار نه ما
دوست گرامی، من درباره این که ریشه قاجار به کجا می رسد، دانشی ندارم، با این همه آنان به زبان تورکی سخن می گفتند. باید این را هم بگویم که زبان راستین خود مردم آدورپایگان (آذربایجان) زبان تورکی نبوده است و زبان پارسی پهلوی بوده است و ایز (حتّی) زبان مردم ترکیه هم تورکی نبود، و ترکیه بخشی از آن ایران باستان و بخشی از آن روم باستان و باج گذار آن بوده است. شما اگر به نخشگ (نقشه) ترکیه نگاه بفرمایید، به درستی این سخن من پی خواهید برد. نه دربار قاجار و نه مردم آدورپایگان کوتاهی نکردند، که کوتاهی نبود. جنگ ایران و روسیه خواسته انگلیسی ها بود و شکست ایران از روس ها و سپس جدایی افغانستان از ایران نیز به دست بیگانه پرستان و کارگزاران همیشگی و شناخته شده انگلیسی ها در ایران انجام گرفت. این سخنان پارس و تورک هم پیامد نادانی ما از داستان (تاریخ) و کیستی خودمان است. دشمن از نادانی و ناآگاهی ما سودها برده و می برد و برای همین نیز نمی خواهد دانا شویم که توانا بود هر که دانا بود.
KHOB BOD FAGHAT AKS NADASHT
تبریز شهری به قدمت تاریخ. آقای حسن خفه شو و زر اضافی نزن در مورد قاجار و تبریز حرف نزن. ایران کجا بود که آبروش کجا باشه
تا تاریخ یادشه غزنویان.سلجوقیان.خوارزمشاهیان.آق و قره قویونلوها. صفویه
افشاریه.قاجاریه همه ترک بودن و تو تاریخشون خبری از نام ایران نیست. این نام بعد رضا شاه ملعون به وجود اومد. و تاریخ قلابی شما با توهماتتون مشغول باشین و ایران ایران کنین. یاشاسین آذربایجان یاشاسین ترک دونیاسی
ایران همان نام خاکی است که آرامشگاه نیاکان من و تو است، همان زادگاه توست، زادگاه بابک خررمدین و مازیار، زادگاه عمرخیام و فردوسی و سعدی، زادگاه بزرگمهر و انوشیروان و بهرام و خسرو، زادگاه خسرو و شیرین و پروین، زادگاه آریوبرزن و ماهک و یوتاب، زادگاه زرتوخشت، زادگاه ستارخان و باقرخان، زادگاه میرزاخانی و هشترودی، مولوی و بوعلی سینا و فارابی و رازی و جوزجانی، زادگاه کوروش و داریوش، زادگاه مانی و مزدک، و و و. تو ایرانی نیستی؟ ایرانی کویری که درازای کاریزهای آن می گویند چند برابر پیرامون کره زمین است و این کاریزها را ایرانیان برای آبادانی و دسترسی به آب کنده بوده اند. ایران زادگاه همه آن دلیران بی نام و نشانی است که برای زندگی تو و من از زندگی خود و جان شیرینشان گذشتند، جان و تن خود را از دست دادند تا دگرباره رخداد خونین گلولا و قادسیه این بار به دست صدام و صدامیان رخ ندهد. ایران بود و هست و تا خون در رگ مردان و زنان ایراندوست روانست، جاوید خواهد بود.
تبریز شهری به قدمت تاریخ. آقای حسن خفه شو و زر اضافی نزن در مورد قاجار و تبریز حرف نزن. ایران کجا بود که آبروش کجا باشه
تا تاریخ یادشه غزنویان.سلجوقیان.خوارزمشاهیان.آق و قره قویونلوها. صفویه
افشاریه.قاجاریه همه ترک بودن و تو تاریخشون خبری از نام ایران نیست. این نام بعد رضا شاه ملعون به وجود اومد. و تاریخ قلابی شما با توهماتتون مشغول باشین و ایران ایران کنین. یاشاسین آذربایجان یاشاسین ترک دونیاسی.
صفویان اردبیلی بودندنه تبریزی.
آتیلای گرامی که به گمان می رسد نامتان را خودتان برگزیده باشید، این که نوشته اید که پادشاهان غزنوی، سلجوقی، خوارزمی، و قویونلوها و صفوی ترک بودند، درست است. چون آنان پیش از تاخت اعراب به ایران کوچیدند و یا پس از تاخت اعراب برای آنان کارگزاری کردند. تا این جا درست است. با این همه، مردم آدورپایگان (آذربایجان) بر پایه هشت چیم (دلیل) که نوشته ام و در زیر آمده است، به زبان پارسی پهلوی سخن می گفته و می نوشته اند و می سروده اند و آریایی و تورک و مغول نبوده اند. شاید بهتر باشد بیشتر بررسی و اندیشه بفرمایید و ایز (حتّی) به دیگری نیز ناسزا ننویسید که همه مردم هستند، شاید همان نانوایی است که دوست ماست و همان بنّایی است که دوست ماست، شاید همان پزشکی است که درمانگر درد جانکاهتان است و شاید همان دشمنی است که با آگاه شدن دوست شما خواهد بود. داستان ایران زمین به ویژه داستان ایران پیش از اسلام و تاخت اعراب نیز تا زمان رضا شاه چندان روشن نبوده است و نخستین کند و کاو ها درباره داستان ایران زمین و بررسی ها نیز در زمان رضاشاه به انجام رسیدند و روشن است که از زمان یابش (کشف) تا پی بردن به راز نشانگان زبان پارسی هخامنشی و کیش (خطّ) میخی در پاسارگاد و آپادانا و زبان و کیش پارسی پهلوی اشکانی و ساسانی زمان بسیاری به درازا انجامید که از زمان پادشاهی رضاشاه نیز بیشتر بود. ایران نام کهن این سرزمین بوده است و نام پرشیا نامی است که بیگانگان تا زمان رضاشاه به میهن ما می گفتند. مردمی که داستان خود و میهن و کیستی خود را ندانند، دستمایه ارزان آرزوهای آزمندانه بیگانگان خواهند بود. همان آذربایجان عربی شده آدورپایگان است. خوب، ناسزا نگو و شمشیر آتیلایی بیرون نکش، تنها بسنده است که نوشته های مرا که در زیر آمده است، یافته و بخوانید و نیک بیندیشید. مردم آدورپایگان چند سده گرفتار اعراب بودند که همه نیبیگ ها (کتب) را سوزاندند و پارسی گفتن و نوشتن را ناروا شمردند و پاپک ها و خررمدینان را، مازیارها، سندبادها و سیاه جامگان و بسیار از دلیرمردان و شیرزنان ایرانی را به خاک و خون کشیدند و سپس از دست آنان نه رها شدند که به دست مغول های چنگیزی و تیموری افتادند که به درنده خویی از سرها پشته ها ساختند و به گربه هم دل نسوزاندند. و سپس، همان فرمانروایان تورکی زبان که از مغولان و زمان دربار اعراب به جای مانده بودند و سپس صفویان علوی و شیعی و سپس عثمانیان تورکی گوی (نه تورک) بر آدورپایگان فرمان راندند. زبان پارسی پهلوی سده ها آسیب دید. با این همه، نگاهی به نام ها و واژگان به جای مانده از این زبان در جای و جای ایران برای پی بردن به راستی (حقیقت) داستان ایران می بسندد. شمشیرت را در نیام بنه و به نوشته های من در این تارنما بنگر و خوب بخوان و بیندیش تا درستی سخنان مرا دریابی و اگر درست یافتی، نخست از هم میهنانت دلجویی کن و سپس به دیگر دوستانت نیز راه درست را نشان بده. پیوسته شاد و تندرست و پیروز باشید آتیلایی که بهتر بود خودتان را آریوبرزن، پاپک، مازیار، بهرام، سندباد، رستم، سورنا، انوشه روان، و … می نامیدید. دوست من، مگر هیتلر، موسولینی، تیمورلنگ، چنگیزخان، آتیلا، و یا هر آدمکش دیگری بودن، پسندیده است که چنین نامی را برای خود برگزینید.
تو درست صحبت کن و درست حرف بزن وقتی هم میخوای اسم رضا شاه رو بیاری دهنت رو آب بکش بعد اسمش رو بیار اکثر پادشاهان بعد از اسلام تورک بودن که وسط اینها یه سلسله به نام زندیه هست که مثله یه گوهر میدرخشه که مردم تونستند طعم آزادی و راحتی رو بچشن اما بعد از اون باز هم سلسله قاجار که تورک بودن که ایران رو به ویرونه ای تبدبل کرد و اگر بزرگ مردی مثله رضا شاه نمیومد ما الان از کشورهایی مثله مغولستان و افغانستان هم پایینتر بودیم و بعد از پهلوی باز هم تورک ها ایران رو به دست گرفتن که دارن ادامه افکار دوره صفویه رو ادامه میدن که وضعیت داغون امروز مردم ما از سلسله صفویه شروع شد و در مورد نادر شاه افشار که تونست تمام مناطق از دست رفته ایران رو پس بگیره این رو بدون که از طرف مادربزرگش یک رگه لر داشت و خودش میدونست که فقط با لرها میتونه تمام اون نواحی رو پس بگیره و وزیرش رو هم از لرها انتخاب کرد و تمام فتوحاتش هم با لشگر قدرتمند لر بدست آورد و یک دلیل اینکه لرها تونستند بعد از نادرشاه تخت پادشاهی رو به دست بیارن همون قدرتی بود که نادرشاه به لرها دادند با اینکه آذریها و تورک ها برادران ما هستند اما پادشاهان تورک بعد از اسلام ایران رو به نابودی کشیدند پس اینقدر متعصبانه حرف نزن
بچه فارس مادر به خطا رفته .تو از قدمت چی حالیته .
آی که این چنین زشت با هم میهنت سخن می نویسی، من همنام تو هستم و هم میهنت. هیچ می دانی که بابک معرّب پاپک است و نام پارسی پهلوی است با چیم (معنی) پدر کوچک، و نام سردار ساسانی پاپک خررمدین است که با زن و بچه و نوزاد بیست و سه سال برای پاسداری از تاخت و بیدادگری اعراب در گرمای تابستان و برف و کوران زمستان در بالای دژها ماند تا ایران و ایرانی را پاس بدارد؟ پس از چه روی بدی می کنی؟ کو پندار؟ کو گفتار؟ و گو کردار نیکت؟ که با هم میهنت و با مادر او چنین زشت سخن می رانی؟ گیرم که او نادان است (از نگاهت)، تو که فرزانه ای! این است شیوه رفتارت؟ بابک، سخن بد مگوی و منویس! و سخنان مرا را که در زیر و در چند جا نوشته ام، بخوان و نیک بیندیش.
بنظر من زیاد نباید در مورد گذشته و قومیت تعصب نشان داد با گذشت سالهای زیاد وادغام و قاطی شدن قومیتها در همدیگر فقط ازمایش geneticمشخص میکند که واقعا اجداد ما از چه قوم و زبانی بوده اند. همین که میدانیم یک ترک هستیم کافیست و باید بفکر اعتلای فرهنگی ومفید بودن جامعه خود باشیم با حفظ و گسترش اداب رسوم خود بشکل صحیح
خانم فریبا نام زیبایی دارید که پارسی پهلوی است و همان فریباگ آی (یعنی) فریبنده و دلربا است. سخنتان نیز تا اندازه ای درست است. دشواری آن جا است که خودتان را ترک می دانید، نه هم میهن گرامی زبان مادری داستانیگ (تاریخی) ما زبان پارسی پهلوی بوده است و اگر خودمان را نشناسیم، بیگانه و بیگانه پرست از ناآگاهیمان بهره ها خواهد برد. پس، خواهش می کنم چند نوشته ای را که من در این تارنما نوشته ام، به ویژه پیشترین نوشته ام را بخوانید و برای دوستانتان نیز بفرستید تا همه آگاه باشیم که دانایی توانایی است، و توانا بود هر که دانا بود. سرفراز و پیروز و تندرست و شاد و کامور باشید.
بیایم ایران را بسازیم
مصطفی گرامی، ساختن ایران بی شناخت کیستی خودمان اگر هم شدنی باشد، دشوار است. دشمنان ایران زمین بویژه روس و انگلیس پیوسته چشم آز بر جای جای میهنمان داشته اند: هوراسان (خراسان)، گیلان و مازندران، گرگان، آدورپایگان (آذربایجان)، گُردستان (کردستان)، خوزستان، سیستان و بلوچستان. گواه درستی این سخن این است که زمینی بزرگتر از پهنه کیشوَر (قاره) ووروبَرشت (اروپا) را از مام میهن پاکمان جدا کردند که شدنی نبود مگر با فریبکاری انگلستان و کوشش بیگانه پرستان درون میهنمان، و آزمندی روسها. اکنون هم از ترس یکپارچگی مردم ایران زمین و کامیابی آنان در شناخت بیگانه پرستان و بیگانگان، در میان مردمان ایران زمین گماشتگانی گمارده اند تا از زبان زوری بیگانگان در میان مردمی سخن بگویند که دستکم از سده هفتم روزگار و زندگی گرانمایه آنان برای به گیر آوردن خوراک تابستان و پوشاک زمستان سپری شده است. اگر ندانیم که زبان مادری راستین و داستانیگ (تاریخی) مردم آدورپایگان (آذربایجان) زبان پارسی پهلوی یا همان زبان پهلوی بوده است، ما را ترک و مغول تبار خواهند شناساند و ایرانی را بر ایرانی خواهند واداشت. از این، خواهش می کنم نوشته مرا با فرنام (عنوان) هشت چیم که در همین تارنما افزوده ام (در زیر) بیابید و چنان که درست یافتید، به دیگر دوستان و آشنایان خود در آدورپایگان نیز بفرستید که دانایی توانایی است. پیروز و سربلند باشید.
عصر جاهلیت تموم شده همه میدونن تبریز چیه و کجاست لازم نیست با جاهای دیگه مقایسه بشه یاشاسن آذربایجان
مسعود گرامی، نوشته های مرا و بویژه پیشترین نوشته مرا بخوانید. سپاسدارم.
با سلام انقدر درباره قدمت تبریز مبالغه نکنید کهن ترین شهر جهان شهر سوخته است.قابل توجه تبریزیان محترم:قدمت ارسباران و اهر و ورزقان خیلی خیلی بیشتر از تبریز است قدمت قوشا داش ورزقان به بیش از ۱۲۰۰۰هزار سال میرسد. روستایی است در ورزقان بخش خاروانا (بنام سقای )که جد اعلای علامه جعفری هم اهل روستای سقای بوده اند.قدمت روستای سقای حدود ۱۲۰۰۰الی ۱۵۰۰۰ هزار سال است .شما تبریزیان متعصب کور چشمان خود را باز کرده و تاریخ سراسر عزت ارسباران و قره داغ را مشاهده کنید.در ضمن هر کسی که به درجه ای از مقام رسیده لطفا به خودتان نچسبانید(علامه جعفری .علامه طباطبایی.علامه امینی .)همگی روستا زاده بودند نه تبریزی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام به همه انسانهای با مرام. من که خودم یک ترک هستم نمی دونم از کجا شروع کنم فقط اینو میدونم که ایران یا اذربایجان از پایه مشکل دارند. چون بنده خودم از روستاهای اطراف تبریز هستم وقتی به تبریز میریم می گن دهاتیه وقتی به تهران میریم میگن ترک فلان پس به این نتیجه میرسیم که تاریخ ایران و یا اذر بایجان چند هزار ساله به درد لای درز میخوره. قضاوت با شما
/
ممنونم بابت مطالب مفیدی که قرار میدید!
بسیار عالی!
سپاسگزارم بابت زحماتی که میکشید و مطالبی که در سایت قرار میدید.
تبریزبعدازحمله مغول ابادوبزرگ شدچون مغولان راپذیراشد.
قبل ازحمله مغول مرکزایالت اذربایجان توزمان ساسانیان ازساوه تاارمنستان شهراردبیل بوده که بوسیله مغولهاباخاک یکسان شدوبعدهازلزله۲۷۲شمسی شهراردبیبل ۱۵۰هزارکشته داده”موسسات بین الملی لرزه نگاری تاییدکردند.تبریزاونزمان بی اهمیت بوده منبع تاریخ البلدان”اصطخری.
آقا و یا خانم حیدری، تبریز پذیرای مغول نشد، که مغول با تیر و شمشیر و خونریزی و درنده خویی جایی برای پدیریفتن (پذیرفتن) نداشت. نام های بیشتر روستاگ های (شهرهای) آدورپایگان (آذربایجان) نیز پارسی پهلوی هستند و اردویل و تاوریز/ تاوریژ/تابریز/ تبریز هر دو نام پارسی پهلوی دارند. همه مردم ایران در هر استان و روستاگی که باشند، هم میهن، دوست و همیار و مهرورز همدیگر هستند. مگر در زمین لرزه کرمانشاه، همه آشفته و اندوهگین نشدند و به یاری نشتافتند؟ در زمین لرزه بم؟ گیلان؟ ورزگان؟ در جنگ هشت ساله؟
ماتورکهاخودمان میدانیم که دونامداراذربایجان شهریاراصالتااهل روستاهای بستان ابادوستارخان ازاهالی روستاهای ورزقان بوده نه تبریزی
هشت چیم (دلیل) برای پارسی پهلوی بودن زبان مادری راستین مردم آدورپایگان (آذربایجان)
این هشت چیم در زیر آورده می¬شوند:
1. نخست به خودمان خوب بنگریم: ما آدورپایگانیان نه مانند مغول¬ها از نژاد زرد و زردپوستیم، و نه چشمان باریک و کشیده ای مانند آنان داریم و گیسوان مردم آدورپایگان نیز مانند گیسوان نژاد مغول بلند و باریک نیست. زبان مغول ها زبان ترکی است و پایتخت مغولستان نیز نامی ترکی دارد اولان باتور/ باتیر با شنزار بودن زمین های آن بخش و فرو رفتن در شنزار در پیوند است. به نَخشَگ (نقشه) نگاه کنید، جای سم اسبان مغول ها را از مغولستان تا بالای دریای خزر و بالای کوه های قفقاز خواهید دید که با نام های مغولی و ترکی یافتنی و روشن هستند.
2. به نام این کوست (منطقه) بنگرید: آدور، آدَر یا آذَر پس از یورش تازیان مسلمان همان واژه پارسی پهلوی با چیم (معنی) آتش است و پایگان با چیم پایَگ ها دارای چیم جایگاه ها است. چون در این سرزمین آتشکده های بسیار بوده است از این رو نام این جا نیز آدورپایگان گذاشته شده است که به سخنی نامی، شاید زادگاه زرتشت سپیناگ (مقدّس) نیز بوده است و آتشکده آذرگُشَسپ نیز در همین کوست ساخته شده و فروزان بود.
3. به نام کوه ها و رودخانه ها بنگرید:
کوهستان سَگَند/ سَهَند- که پس از یورش تازیان سَهَند نامیده می شود دارای چیم (معنی) نستوه و استوار است که گویی جانی چون سگ دارد که اندر آن جای گرفته است. سگ نماد هفت جان داشتن و نستوهی و پایداری است که پسوند -َند با چیم اندر در نامگذاری این کوه به کار گرفته شده است.
کوهستان ساوالان- نیز نامی پارسی پهلوی دارد: ساو همان باج و خراج است که در ایران بزرگ که بخشی از کازاگستان (قزاقستان)، تاجیکستان، گرجستان، ارمنستان، چین، افغانستان، پاکستان، بخشی از روسیه (مانند شهر دربند “دربند”)، بخشی از ترکیه، بخشی از آراگ (عراق)، کویت، امارات متحده، عمان، و بحرین را در بر می گرفت بسیار انباشته می شد و پشته می گشت. ساوال نامی با همین چیم آی (یعنی) پشته است و “ان” برای نشان دادن هستی چندین پشته بزرگ و بلند در این کوهستان به کار برده شده است.
رود اَراز/ اَرَس: نیز نامی پارسی پهلوی دارد. راز چیزی پنهان است و پیشوند “اَ” با چیم “نَه” به آن افزوده شده است که آشکار و نمایان بودن این رودخانه همیشگی و پاینده و پُرآب را در ماه های سرد و گرم سال در دشت مُغان نشان بدهد.
دشت مُغان- نیز نامی پارسی پهلوی دارد. مُغ دارای چیم مُخ، و دانشمند است و به دانایان زرتشتی گفته می شد.
4. نام های شهرهای کهن و داستانیگ (تاریخی) آدورپایگان نیز به پارسی پهلوی هستند:
تاوریژ/ تاوریز/ تابریز/ تبریز- در میان کوه ها در دره ای جای دارد که دسترسی به آن دشوار بود و تاب و تاو می ستاند و چون دژی چیهریگ (طبیعی) بود که در نزدیکی آن روستای اَمَند نیز اردوگاه ارتش بوده است. واژه “اَم” چیم “نیرو و توان” را دارد و در واژه اَماوَند آی (یعنی) “توانمند و نیرومند” نیز کاربرد دارد، که به پسوند -َند چسبیده است.
اَرداویل/ اردبیل- نیز از دو واژه “اَردا” و “ویل” ساخته شده است. “اَردا” در نام اردشیر پاپکان پادشاه توانمند ساسانی نیز به کار رفته است. اَرد دارای چیم “به راستی” بوده و نام الهه¬ای در ایران کهن بوده است. “ویل” همان روستاگ و شهر است. شهر راستین، و شاید شهر شیر، جانوری نماد دلاوری و توانمندی.
هِرومیا/ ارومیا/ارومیه: هرومیا نزدیک به امپراتوری روم شرقی بوده است و هنوز بازمانده های داستانیگ (تاریخی) آن در ترکیه و سوریه یافته می شوند. از این رو شاید به نام دروازه ایران به آن جا نامگذاری شده است.
خوی- واژه پارسی پهلوی با چیم آب بیرون آمده از پیکر است یا همان عرََق، که با آبهوای گرمسیری آن نیز سازگاری دارد.
خ اُو/ خی اَو/ خیاو/ مشکین شهر- خی اُ در زبان پارسی پهلوی دارای چیم “خوش آب” یا “دارای آب خوب و گوارا” است. خیاو نیز دارای چیم “چادر” است که شاید به جایگاه تابستان گذرانی مردمان دامپرور و کوچنده برمی گردد. مشکین شهر نیز نام نوین این شهر است.
بوناب/بُناب/بِناب- نام پارسی پهلوی است با چیم جایگاهی که آب زیرزمینی دارد. بِن/ بُن/ بون در واژه پارسی پهلوی به چیم ته و ریشه و بیخ است و به گونه بِن نیز ایز (حتّی) در شوشتر در استان خوزستان گفته می¬شود، همچنان که در آدورپایگان نیز همین گونه نیز خوانده می¬شود. آب که همان آب است و چنان روشن است که دیگر جایی برای سخن بیشتر ندارد.
مَرَند- نام پارسی پهلوی دارد: مَر در زبان پارسی پهلوی چیم¬های بسیاری دارد. مَر با چیم “آدم بد و جانی” و نیز “محاسبه” در نامگذاری این شهر به کار رفته است. شاید با رخداد زمین لرزه¬ای آدمی جانی در آن جا فرو رفته و زیر آوار و خاک مانده و مرده است، و شاید این شهر پس از این زمین لرزه با محاسبات مهندسی آن زمان از نو بنیاد نهاده شده است. واژه “مَر” و پسوند “-َند: اندر، در، درون” در این نام به کار برده شده¬اند.
مَراگاگ/ مَراگَگ/ ماراغا/ مراغه- ماراگاگ بر پایه دستور زبان پارسی پهلوی دارای چیم “حسّاس کننده و باهوش کننده” است و مَراگَگ نیز “ابزاری برای حسّاس و باهوش کردن” می باشد. چنین بر می آید که این شهر مانند پاسگاه و جایگاه پاسبانی و آگاهی رسانی بوده است که با هستی دژهای بسیار در آن جا نیز درستی این رای روشن می شود.
گولپا/ گُلپا/ جولفا/ جُلفا- این شهر کهن نیز که در دامنه کوه جای گرفته است نامی پارسی پهلوی دارد که پس از یورش تازیان به ریخت جولفا/ جُلفا درآمده است. گلپا که در زبان پارسی پهلوی گولپا هم خوانده می¬شود شهری مانند “گلپا”یگان نام داشته است که “پایگان” آن در آدورپایگان نیز جای گرفته است.
سراو/ سراب- نام این روستاگ (شهر) کهن نیز به زبان پارسی پهلوی بوده و از دو واژه سَر و او/ آب ساخته شده است.
هشترود/ سَراسکند/ آذَران- نامهایی چون آذران نیز در سالهای ۱۳۵۵ الی ۱۳۵۷ بر این شهر گذاشتهاند اما شهر هشترود از دیرینه و قبل و اصالتاً حدود یک قرن پیش بنام سراسکانرود شناخته شده که در لغت به معنای سر و کان، رود میباشند. هشترود از ریشه کلمات فارسی پهلوی (اشتا رود) به معنی رود مقدس است و نام قدیمش سراسکند حکایت همان رود با آب زندگی بخشی است که اسکندر معروف در پی آن بود و محل اصلاحا قلعه ضحاک یک نیایشگاه میترایی میباشد.
دهخوارَگان/ توفارگان/ آذرشهر- همه این نام ها نیز پارسی پهلوی هستند، خوارَگ در زبان پارسی پهلوی دارای چیم “آشامیدنی” است که با هستی رود و بونخان های (منابع) آب در این شهر همخوانی دارد.
میانگ/ میانه/ میانا/ میاناگ- واژه ای پارسی پهلوی است که در نامیدن شهر میانه نیز به کار گرفته شده است. با خوانش میانا نیز باز واژه پارسی پهلوی است که دارای چیم “نیم کننده” است.
سراو/ سراب- از دو واژه سَر و او/ آب ساخته شده که هر دو واژه پارسی پهلوی هستند. نام همانندی نیز در سیستان و بلوچستان هست، نام روستاگ (شهر) سَراوان که از سَر و اوان با چیم آبان (گرد شده واژه آب) ساخته شده است که هر دو واژگانی پارسی پهلوی هستند.
هوراند- نام این کوست (منطقه) نیز نامی پارسی پهلوی ساخته شده از هور (خورشید) و اند (-َند، کوتاه شده¬ی اَندَر: در) است که شاید به چیم (معنی) سرزمین خورشید باشد. باید دانست که نام خُراسان نیز در ایران کهن هوراسان بوده است که هور به چیم خورشید و آسان به چیم آینده است و هوراسان رویهمرفته دارای چیم خاوَر (به زبان عربی: شرق، مشرق) می¬باشد.
5. به فرهنگ و جشن های آدورپایگان بنگرید: جشن نوروز، جشن های ماهیانه مهرگان و …، شب یلدا، چهارشنبه سوری (واژه پارسی پهلوی) همه جشن های آیینی همه ما ایرانیان هستند که از زمان پیشدادیان تا به امروز در رویایی با برخی دشواری ها در برخی زمان ها همچنان بر پا شده و می شوند. این جشن ها نشانه ایرانشهری بودن هستند و در دیگر سرزمین های جدا کرده شده نیز هنوز ارج خود را دارند و برپا می شوند، گو این که برخی کشورداران بیگانه از نادانی می کوشند برپایی آن ها بازداری کنند.
6. به بزرگان آدورپایگان و زندگی آنان بنگرید: پاپک (بابک) خُررَمدین جان خود را برای پاسداری از ناموس مام میهن از دست داد و خود نامی پارسی پهلوی دارد. اگر با نام پاپک یا بابک نیز بازی ها شود و “بایبیک” بخوانند، با واژگان پارسی خررم و دین چه کار می شود کرد که هر دو پارسی پهلوی هستند. خررم واژه است که در نام شهر پارسی خررم آباد هم به کار گرفته شده است و دین واژه ای از بُن “دادن” است که به زبان عربی نیزاه یافته است. پاپک و افشین از هوراسان (خراسان) به تنهایی در آتشکده¬ای با هم سخن گفتند، زبان پاپک که فرزند دلیر یک روغن¬فروش کور و نابینا بود، اگر پارسی پهلوی نبود، چه بود؟ که توانست با افشین میهن فروش سخن بگوید و سخن بشنود؟ نام افشین نیز واژه¬ای پارسی پهلوی از بن “افشاندن” است که زبان او را به خوبی نشان می دهد. ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی خیزش مشروطه خواهی نیز نه برای تنها آدورپایگان که برای ایران و ایرانخواهی جان خود را پیشکش مردم کشورشان نمودند. به نوشته ها و چکامگان (اشعار) چکامگ سرایان بزرگ آدورپایگان، سنایی، نسیمی، نظامی گنجوی، شروانی خاقانی، پروین اعتصامی و شهریار بنگرید که از گذشته تا این زمان به فارسی مهر ورزیده و چکامگ سروده اند. اگر آنان ترک بودند به زبان مادری خود می سرودند. سخن درست این است که این چکامه سرایان کوشیده¬اند که داستان (تاریخ) راستین مردم آدورپایگان و شکوه و بزرگی ایران آریایی کهن را در یاد مردم آدورپایگان زنده نگه دارند. این مُخ¬های زنده، هُشیار و بیدار که در آن زمان هَنایَگان (تاثیرات) یورش بیگانگان تازی و مغول و عثمانی و روسی و انگلیسی را دیده بودند، نه به دنبال زر و سیم درباریان زمان خود و که در پی آگاه کردن مردم از گذشته، زبان و داستان (تاریخ) سرزمینشان بودند.
7. به پول ها و دیگر نشانه های داستانیگ به جای مانده بنگرید: به موزه های داستان (تاریخ) ایران بروید، پول های کهن پیدا شده از آدورپایگان دارای کیش (خطّ) پارسی پهلوی هستند. زبان پارسی پهلوی چیزی بی ریشه و بی پایه نیست، هنوز با هزار زخم در جان از یورش و چیرگی چند سده ای بیگانگان تازی و مغول تیموری و چنگیزی و عثمانی و روسی و انگلیسی، زنده است و چشم به ما ایرانیان میهن دوست و با فرهنگ دوخته است که به یاریش بشتابیم. به روش ساخت دژهایی چون دژ پاپک و معماری آن ها در آدورپایگان بنگرید که نه تنها در آدورپایگان هر دو سوی رود اراز، که در شهر “دربند” دربندِ روس ها در روسیه امروزی نیز از زمان ساسانیان به جای مانده اند و معماری ساسانی دارند.
8. به فراسوی مرزهای کنونی ایران گرامیمان بنگرید: شهرهای ایرانی با نام های پارسی پهلوی هنوز نمایان هستند و ققنوس خفته ایران زمین بزرگ را نشان می دهند که چشم به همه ما ایرانشهریان دانا و آگاه و دلیر دوخته است که به یاری مام میهنمان بشتابیم. شهرهایی چون افشین (از بن پارسی پهلوی افشاندن، با چیم افشاندنی}، اَرژَنگان (نامی پارسی پهلوی که اکنون پس از یورش تازیان، ارزنجان نامیده می شود)، وان (با چیم پیروزی در زبان پارسی پهلوی) و هوراسان (با چیم خاور/ خراسان در زبان پارسی پهلوی)، خیزان، سرای، و ویران¬شهر در ترکیه، خانَگین (پس از یورش تازیان: خانقین، با چیم درخور خانه داشتن)، بَغداد (به زبان پارسی پهلوی چیم خُداداد را دارد)، تیسفون (پایتخت ایران اشکانی و ساسانی برای چند سده) در آراگ (واژه پارسی پهلوی با چیم آسیاب که امروزه پس از یورش تازیان عراق شناخته می شود که خاستگاه گندم در میان رودان در این بخش از ایران بزرگ بوده است)، آستانه در کازاگستان، باکو، شیروان، شوشا و گنجه در اَران (آدورپایگان فرای رود اَراز)، دربند در روسیه، و کُردستان (به زبان پارسی پهلوی: گُردستان یا سرزمین دلیران) پاره پاره شده در ترکیه، آراگ، و سوریه، شهرهای بالکان¬آباد، دروازه، هَزار، آوازه، میانه، مَرو، فاراب و رود آمودریا را در ترکمنستان را ببینید.
چرا باید زبان پارسی پهلوی را آموخت و برای پاسداشت و گسترش آن کوشید؟
بدین نامه می¬خواهم درباره اَرزیگی (اهمّیّت) و بایَندگی (لزوم) فراگیری و کاربرد زبان پارسی پهلوی چند نکته را واگویی نمایم که انگیزه من در کاربرد واژگان این زبان مادری راستین بوده¬اند:
1. به کار نگرفتن واژگان پارسی پهلوی (زبان راستین ما ایرانیان) به بیگانگی ما از گذشته و گذشتگان ما انجامیده است، آنچنان که داستان (تاریخ) کشور خود و ایز (حتّی) کیستی خود را از یاد برده¬ایم. درخت پرباری که ریشه نداشته باشد، ناگزیر پژمرده و نابود خواهد شد.
2. زبان پارسی پهلوی همانند ریسمانی است که نه تنها بخش¬های گوناگون میهن گرامی ما را به هم می¬پیوندد، که مردمان دیگر بخش¬های جدا شده از مام میهن را نیز با مردم ایران کنونی آشتی می¬دهد. زبان داستانیگ (تاریخی) و مادری راستین آدورپایگان (آذربایجان)، تاجیکستان، بخشی از ترکیه، افغانستان و پاکستان و بخشی از آسیای میانه و هندوستان و بخش بزرگی از آراگ (عراق) پارسی پهلوی و گاهی گُردی (کُردی؛ شاخه¬ای بسیار نزدیک به پارسی پهلوی) است.
3. فراموشی کیستی (هویّت) و زبان مادری راستین، به تَرمِنِش (سوء استفاده) بیگانگان ومیهن¬فروشان بیگانه¬پرستی انجامیده است که بی آگاهانیدن مردم، در پی کاربرد زبان¬های زوریگ (تحمیلی) یورشگران بیگانه (زبان ترکی مغولان چنگیزی و تیموری و عثمانی¬های زبان باخته، و زبان¬های دیگر چون روس تزاری) برای فریب دادن و جدایی افکندن در میان مردمی هستند که از زمان چکامه¬سرای نامی ایران، سعدی گرفتار خوراک تابستان و پوشاک زمستان بوده¬اند. گاهی این خودباختگی چنان است که شوربختانه واژه پارسی را ناتوان و یا خنده¬دار می¬انگاریم و از کاربرد آن می¬پرهیزیم و به جای آن واژگان تازی با همان چیم (معنا) یا هر زبان بیگانه دیگری را به کار می¬بریم که خود به چیم آن چندان نیز آگاهی نداریم.
4. خودباختگی و بیگانگی از زبان راستین و داستانیگ و ناآگاهی از هستی واژگان ارزشمندی که با چگونگی زندگی پیشینیان ما، و فرهنگ آنان در پیوند هستند، گاهی به بداندیشی نادرست و بی¬جای برخی ناآگاهان و بداندیشان می-انجامد که نیاکان ما را که به پندار، گفتار و کردار نیک و ایزد یکتا باور داشتند و از خود یادگارهایی با شکوه و با ریزه-کاری¬هایی بسیار هنرمندانه چون تخت جمشید را با آن گستردگی و بزرگی بر جای نهاده¬اند، ددمنش و بی¬فرهنگ می-خوانند. ناآگاهی از گذشته و زبان و فرهنگ میهن به خودباختگی، ناتوانی، از میان رفتن خواست (اراده) و نیروی کاری و نومیدی فرهنگیان و دانشگران این مرز و بوم انجامیده و سرانجام به نابودی همه چیز ایران خواهد انجامید.
5. پاسداری از کیان زبان و فرهنگ و دانش این مرز و بوم در گامَگ (مرحله) نخست بر دوش فرهنگیان و دانشگاهیان است که باید با زبان راستین میهن خویش آشتی کنند و در پاسداشت و بزرگداشت آن بکوشند. فراگیری زبان¬های دانشیگ (علمی) و دیگر زبان¬های گیهان (جهان) کاری ارزنده است ولی نباید که با ناتوان کردن زبان راستین این کشور همراه باشد.
6. فراگرفتن زبان پارسی پهلوی، با کیش (خطّ)، آیین نگارش و شیوه نگارش آن، ما ایرانیان را با گذشتگان خود ¬پیوند خواهد داد و به ما کیستی خواهد ¬بخشید، به گونه¬ای که بتوانیم با خواندن نوشته¬ها و نیبیگ¬ها به اندیشه¬ها و فرهنگ آنان، به داشته¬ها و ناداشته¬های خود پی ببریم. همچنین، فراگیری کیش (خطّ) پارسی پهلوی در یکپارچگی و رویش و گوالش کیستی فرهنگی کشورهای ایرانشهری بسیار یاری خواهد داد که هم اکنون از نشانه¬های واگ¬های تازی، روسی، انگلیسی و … بهره می¬گیرند.
آیا از میان رفتن زبان یک کشور با یورش بیگانگان انجام¬پذیر است؟
پاسخ نگارنده “آری” است. فرنود (دلیل) واسپوهر (اصلی) ناتوان گشتن و زخمی شدن زبان پارسی پهلوی در میهن ما ایران این است که زمانی که تازیان مسلمان بر ایران تاختند و چیره شدند، نیبیگ¬ها سوزاندند و تنها به قرآن بسنده کردند و تنها آن را پسندیدند تا این که با گذشت زمان به ارزیگی دانش برای آسایش و زندگی پی بردند و در آن زمان نیز زبان پارسی نایی نداشت و دانشمندان ایرانی چون ابوریحان بیرونی، زکریای رازی، ابوالنصر فارابی، و ابوعلی سینا نیز باید به زبان عربی می¬نوشتند. تاخت و تاز فرهنگی تازیان چنان سخت بود که نام ایرانیان نیز به زبان تازی گذاشته می¬شد که با نگرش به نام دانشمندان بالا به خوبی روشن می¬شود. به درستی می¬توان گفت که اگر پشتکار و کوشش فردوسی و از جان گذشتگی یعقوب لیث صفار نبود، زبان فارسی کنونی نیز نمانده بود. فرمانروایی چند سد ساله تازیان با یورش مغولان چنگیزی ترک¬زبان از میان رفت که خود با خوی ددمنشانه سال¬های بسیاری فرمانروایی نمودند و بدینسان، زبان پارسی پهلوی با چیرگی زبان ترکی بیشتر نزار شد. سپس، ترکان تیمورلنگ گورکانی بر میهنمان تاختند و زبان پارسی بیشتر و بیشتر نزار و ناتوان شد. ایران بزرگ در سده¬های پسین دستخوش یورش عثمانیان ترک¬زبان و روس¬ها شد و روس¬ها با دسیسه انگلیسی¬ها و سرسپردگان درونی آنان در میهنمان بخش بسیار بزرگی از مام میهن را جدا کردند که در ننگنامه¬های گلستان و ترکمانچای نام برده شده¬اند. انگلیسی¬ها نیز افغانستان و بحرین را از ایران جدا کردند. داستان زبان پارسی پهلوی چنین بوده است. زبان مصر باستان نیز با یورش تازیان مسلمان به خاموشی گرایید و آنان نیز امروزه خود را عرب می¬شمارند و به زبان عربی می¬نویسند و سخن می¬گویند. زبان مردمان آمریکای رَپیهوینیگ (جنوبی) نیز پرتغالی یا اسپانیایی نبوده است و با یورش و چیرگی آنان، زبان بیگانگان نیز چیرگی یافت. چندی (میزان) زنده ماندن یک زبان به فرهنگ و اندیشه بیگانه یورشگر نیز بستگی دارد. شوربختانه، داستان زبان مصریان و زبان پارسی پهلوی نشانگر سختی این یورش فرهنگی است. خوشبختانه، ما وامدار فردوسی پاکزاد و یعقوب لیث صفار دلاوری هستیم که زبان پارسی را تا اندازه¬ای که در توان داشتند پاسداری کردند، چیزی که شاید مصریان کم داشتند، و این داشته فرهنگی از یورش مغولان جان به درد برد و به ما ایرانیان رسید و بر ما است که در پاسداری از زبان خود بکوشیم و زبان¬های بیگانه را زبان مادری راستین خود ندانیم. زبان زور شمشیر و توپ و تفنگ زبان مادر ما نیست و نبوده است.
سخن واپسین
شوربختانه داستان (تاریخ) ایران کهن تنها اندک زمانی است که بررسی شده است و بیشتر نیز با نامهربانی با آن برخورد شده، و از آن چشم پوشی شده است و گاه گاهی نیز به آن تاخته¬اند. از سویی، داستان هر کشور، بخشی از کیستی مردم آن کشور و داشته-های آن¬ها است. مردم ناآگاه از کیستی خود بسیار آسیب¬پذیر خواهند بود. راه¬های بسیاری برای از میان بردن این دشواری هستند:
1. دگرگون کردن نیبیگ¬های داستان کشور با پافشاری بر داستان خود میهنمان،
2. دگرگون کردن ساختار کارگزاری¬های فرهنگی با به کارگیری نیروهای دانشمند و ایران¬دوست برای بررسی واژگان پارسی پهلوی، و یافتن و ساخت واژگان برابر برای واژگان بیگانه بر پایه دستور زبان و ساختار زبان پارسی پهلوی،
3. کاربرد واگ¬های (حروف) پارسی پهلوی و کیش (خطّ) دریگ (درباری و رسمی) به جای واگ¬های عربی (هر زبانی با روش گویش ویژه خود ناگزیر باید با کیش خود نوشته بشود تا به درستی نیز خوانده بشود) و با پاسداشت دستور زبان پارسی پهلوی کهن (این کار به توانمندی در خواندن نوشته¬های کهن خواهد شد و آوادگان (نسل¬ها) کهن و کنونی را با هم پیوند خواهد داد)
4. پالایش نیبیگ¬ها (کتاب¬ها) و نوشته¬های فارسی به زبان سره و پارسی پهلوی،
5. پدید آوردن کارگروه¬های گوناگون و کانون زبان با تارنمای رایانه¬ای برای واژه¬یابی در پیشه¬ها و کارهای گوناگون،
6. نمایش بخش¬های گوناگون داستان ایران برای آگاهی دادن به مردم بخش¬های گوناگون میهنمان درباره کیستی و زبان مادری راستین آنان،
7. گسترش گردشگری درون کشور برای مردم و به ویژه دانشجویان، کارگران، کشاورزان، و پیشه¬وران گوناگون و آگاهاندن آنان از گنجینه¬های موزه¬ها، گویش¬های پارسی گوناگون در جای جای ایران،
8. کاربرد نمادها و نام¬های ایرانی
9. همکاری با نهادهای فرهنگی ایرانشهری برای گسترش بیشتر زبان پارسی پهلوی و پیوند با آنان
چیم (خواسته) من تنها این است که با آگاه شدن از داستان (تاریخ) تلخ خود و با بازگشت به گذشته سرفرازمان از راه نیکو و دوستی بکوشیم تا اگر در توانمان بود، با کشورهایی که از ما جدا کردند، دوباره یکپارچه شویم و ایران بزرگ باستان (ماندگار و جاوید) را بسازیم. چیم من دوستی و مهرورزی و یکپارچگی با مردمانی است که ما را از آنان و آنان را از ما جدا کردند. این کاری سخت و نیازمند بررسی و هماهنگی بسیار است. زبان پارسی پهلوی زبانی وارُمیگ (ذهنی) نیست، که یک راستی در گیهان پیرامون ما و در داستان (تاریخ) و در زندگی ما است. در زمانی که کشورهای ووروبَرشتیگ (اروپایی) با ناهمگونی¬های نژادیگ، دینیگ، داستانیگ و نیز دشمنی¬های بسیار جنگ¬های گیتیگ نخست و دوم با هم دست آشتی داده و آگِنینَگ (اتّحادیّه) ووروبَرشتیگ (اروپایی) را پدید می¬آورند و پول همگون با ارزش افزون را می¬شناسانند، چرا ما مردم بخش¬های ایران زمین باید خود را جدای از مردم دیگر بخش¬های آن بپنداریم؟ آیا مردم ایران همدیگر را در کوره سوزانده¬اند؟ یا با هم جنگیده¬اند؟ آیا چنان از هم گسسته¬اند و از هم بد دیده¬اند که باید آگِنینَگ (فدراسیون) پدید آورند؟ پاسخ نگارنده به همه این پرسش¬ها “نه” است. ما همه ایرانی بوده و همواره هم¬میهنان خود را دوست داشته¬ایم. دشواری¬ها از سستی پیوندهای میان مردمان بخش¬های گوناگون ایران نیستند که فرهنگ و آیین همگون دارند. پس به جای اندیشیدن و کوشیدن برای جدا کردن مردم ایران، ایز (حتّی) در اندیشه و مغز آنان، باید بر پاسداشت این مهرورزی و دوستی ایرانیان و ایز مردم ایران بزرگ کوشید. کسانی که دانسته و یا ندانسته برای جدا جدا بودن مردم ایران سخن می¬رانند، یا هنوز کیستی و داستان میهن خود را نمی¬دانند (که بیشتر نیز چنین است)، یا خدای ناکرده نادانسته ناموس میهن را به بیگانگان پیشکش می¬کنند (چون اگر ارزش خود و میهن و مردم ایران را بدانند، از این کار رویگردان خواهند بود). امید است که همه ایرانیان در جای جای میهن بدانند که این خانه و کاشانه پدری و مادری ماست و آب و خاک و زبان آن نیز از نیاکانمان به ما رسیده است و ما نیز باید در پاسداری از آن¬ها کوشاتر باشیم و برای آبادانی میهنمان بکوشیم.
با درود بر همه شما هم میهنان گرامی، خواهشمند است تنها به دشنام دادن و ناسزا گفتن و یا پافشاری بر رای خود نپردازید. همه شما در گام نخست مردم (انسان) هستید، پس به همدیگر ارج بنهید. خواهش می کنم نوشته های مرا بخوانید و نیک بیندیشید که آیا سخن من نادرست است یا درست؟ روشن است که در زمان های پیشتر نیز مردمانی در ایران و در آدورپایگان (آذربایجان پس از تاخت اعراب) نیز می زیسته اند، با این همه نام های روستاگ های (شهرهای) داستانیگ (تاریخی) آدورپایگان، ایز (حتّی) نام های پیشینی که ما می شناسیم، نیز بیشتر به زبان پارسیگ پهلَویگ (پارسی پهلوی) هستند که پیشتر برایتان نوشته ام. یادتان باشد که ووروبرشتیگان (اروپاییان) با آن که دین و زبان و نژادهای گوناگون و جنگ های گیهانیگ (جهانی) نیز داشته اند، ایز (حتّی) پیش از همبستگی کشورهای ووروبرشتیگ (اروپایی) نیز با هم به دوستی و یکپارچگی رسیده بودند، به گونه ای که شما می توانستید در آلمان بسر ببرید و از آن سوی خیابان (هلند) پنیر بخرید و از آن سوی دیگر نامه خود را بَرید (پُست) نمایید. چرا ما ایرانیان این چنین نادان باشیم و به هم ناسزا بگوییم؟!!! یادتان باشد بیگانگان بدخواه ایران و ایرانیان دوست دارند با داستان سازی (تاریخ سازی) و نا آگاهی ما ایرانیان را از یکپارچگی و مهرورزی به همدیگر بازدارند، به جان هم بیندازند، و ایرانیان ایرانخواه و میهن دوست را با مهره هایی که بیشتر بر مردمان جایی از ایران زمین ارج می نهند، ناتوان نمایند. مردم آدورپایگان و دیگر جاهای ایران بزرگ بیدار باشند که فریفته تک رنگ ها و تک زبان ها (آن هم زبان ها و رنگ های به یادگار مانده از یورش ترکان مغول و عثمان و اعراب) نشوند و با مهرورزی و نیک خواهی به ایران و آینده خود و فرزندانشان در جای جای ایران بیندیشند. ما در درازای سَدَگ (قرن) پیش، بخشی به اندازه شاید بزرگ تر از کیشور (قارّه) ووروبرشت (اروپا) را از خاک میهنمان را دست دادیم و بیگانگان پیوسته از درون و از ناآگاهی مردمان بهره ها جستند و بردند. آستانگ (آستانه) در کازاگستان (قزاقستان)، دربند (در روسیه)، اَران (آذربایجان؟) فرای رود ارس، گرجستان، ترکمنستان، بخش هایی از ترکیه (روستاگ هایی چون ویرانشهر، افشین، و …) و کویت، بخش میان رودان آراگ/ ایرَک (عراق کنونی) که تیسپون پایتخت اشکانیان و ساسانیان، بغداد، گلولا (جلولا) و خانگین (خانقین) در آن هستند، بخشی از پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، بحرین، و ارمنستان را از مام میهن جدا کرده اند. بیگانگان هنوز به جدا کردن سیستان و بلوچستان، آدورپایگان، خوزستان، گردستان (کردستان پس از تاخت اعراب)، گیلان، مازندران، گرگان، و هوراسان (خراسان: مشرق) می اندیشند و می خواهند چون اعراب افشین را بر پاپک بشورانند و امیرکبیر را به تیغ و دست ایرانی از پای دربیاورند و خون ستارخان و باقرخان ایرانخواه را به دست ایرانی دگرباره بر خاک ایران بریزند. ایرانیان و مردمان گرامی به هوش باشید، هر آن کس که ما را خوش آواز و خوش رنگ و بال خواند و بر دیگری برتری داد و یا از دیگری جدا خواند و یا جدا خواست و این زبان و آن زبان کرد، شاید همان روباهی باشد که چشم آز (طمع) بر تکه پنیر ناچیزی دوخته است که پس از این همه دزدی و چپاول بر دهانمان داریم، و باید نیک بیندیشیم که دهان را نابهنگام باز کردن و چشم را نابهنگام بستن سزاوار ما ایرانیان در جای جای میهنمان نیست که خروس نیستیم که فریب خورده روباه انگلیس و روسیه شویم، و نادان نیستیم که به دنبال کسانی باشیم که یا پدرانشان گل کاشتند و جوانان مام میهن را فریفتند و به نابودی کشاندند، و یا خودشان هنوز بی هیچ شرمساری، گل جدایی می کارند، چون می دانند که از نگاه یک مردم میهن دوست فریبکاری بیش نیستند، پس به ناچار چون روباهی زبان چرب بر ستایش زبان مادری و قومیت/ ملّیّت دروغین/ نادانسته ای می گشایند تا شاید مردمی را بفریبند و خود را راهبر و روشن نشان دهند و سوار دوش (نه جان و داشته های) جوانان کنند. این گونه می خواهند که ما ایرانیان را جدا جدا کنند و از فدراسیون و فدرال و قومیت و ملیت و زبان سخن می رانند. مگر ما ایرانیان داستان و فرهنگ جدا جدایی داریم؟ نه! پس به هم ارج بنهیم و خوب بیندیشیم و به هم مهر بورزیم، و به هم دشنام ندهیم و ناسزا نگوییم. شاد و تندرست و پیروز باشید.
دانستن داستان (تاریخ) و کیستی (هویّت) خود یک کار بایسته است، و مردمی که به درستی خود را نشناسند و داستان خود را ندانند، چون رستم و سهراب به جان خود خواهند افتاد و سرانجام انگشت پشیمانی بر دهان خواهند نهاد که چه کردند؟ مردم باید زبان و فرهنگ و داستان و کیستی خود را بدانند. هیچ چیزی را بی اندیشه و بی چیم (دلیل) نپدیرند (نپذیرند) و پندار، گفتار و کردار نیک داشته باشند. مردمی که گرفتار نان شب بشوند و تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا، اندیشیدن نتوانند کرد و دستمایه بیگانگان و بیگانه پرستان خواهند بود و یا جان هم میهنان خود را به نادانی خواهند گرفت، و یا خود را جانسپار آز و بهره کشی بیگانگان و بیگانه پرستان خواهند کرد، که هر دو مایه رنجش است که ما همه مردمانیم و پیوسته باید نیکخواه هم باشیم. ما نه مغول هستیم، نه تورک! و آنان ایز (حتّی) اگر هم پیشرفته بودند و یا باشند، ما زبانمان پارسی پهلوی بوده است و زبان و نژادمان نه تورکی و نه مغولی است، ما آریایی هستیم و زبانمان پارسی پهلوی بوده است. خواهش می کنم پیش از زبان به ناسزا گشودن، سخنان و چیم های (دلایل) مرا بخوانید و بیندیشید و اگر نادرست یافتید، مرا نیز روشن فرمایید. اگر بیگانگان تاختند و کشتند و سوزاندند و جا خوش کردند و سال ها و سده ها ماندند، زبان مادری ما را به زور دگرگون کردند و به عربی، و تورکی (مغولی) سخن گفتیم، ما بیگانه نشدیم، ما گرفتار بیگانه شدیم (چون زبان های اسپانیایی، پرتغالی، فرانسوی و انگلیسی در آمریکای جنوبی و شمالی و استرالیا و آفریقا). سخن دیگر این که، ایز (حتّی) اگر به پندار نادرست، ما مغول بودیم، جای سرفرازی ندارد که کاری دیگر از کشتن و سوزاندن و ددخویی با مردمان گیتی از چین تا لهستان نکردند. باید خود را شناخت وگرنه دستمایه نه تنها بیگانگان و بیگانه پرستان، که دستخوش این گونه اندیشه های ناپخته و نامردمی نیز خواهیم شد.