چرا سقوط هرات، غمی بر غمهای ایران است؟
هرات بالاخره به دست طالبان افتاد، جایی که برخی «ایران کوچک» نام گذاشتهاند و حالا دست تندورهای زبان نافهمی افتاده که حتی میتوانند تمدن ما را خدشهدار کنند، در ساعات گذشته موجی از ناراحتی و حسرت همراه هرات دوستان ایرانی بوده، در این مطلب از وبسایت تاریخ ما اهمیت «هرات» را در کانسپت ایرانی مرور کردهایم.
افغانستان از دیرباز تحت حاکمیت ایران بود و شهر هرات نیز مرکز خراسان و فرهنگ و ادب ایران به شمار میرفت. چنانکه «چهار شهر معروف خراسان یعنی نیشابور، بلخ، مرو و هرات به عنوان چهار ربع خراسان شناخته شدند» هم چنانکه درزمان طاهریان به عنوان یکی از مراکز ضرب سکه بوده است و به دلیل موقعیت خاص خود به عنوان معبری جهت دسترسی رقبای انگلستان به هندوستان، خط قرمز انگلستان محسوب میشد.
هرات با تاریخ طولانی و درخشانش، همواره یکی از مراکز مهم سیاسی، تجارتی و فرهنگی منطقه بوده است. هرچند، حداقل از زمان اسکندر این شهر وجود داشته است، ولی دوران طلایی هرات زمانی است که سلسله تیموریان در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی در این شهر حکومت میکردند. به خصوص، در زمان سلطان حسین بایقرا و وزیر فاضل اش امیر علی شیر نوایی بود که هرات به یکی از اصلیترین مراکز سیاست و علم و هنر در جهان اسلام بدل شد. پس از سقوط صفویان هرات مدتی در اشغال طایفه ابدالی بود و به دست نادر شاه افشار افتاد. پس از مرگ نادر افغانها بر هرات مسلط شدند. در دوران معروف به بازی بزرگ ماموران انگلیسی در هرات فعال بودند و از جدایی هرات از حکومت ایران پشتیبانی میکردند.
محمدشاه قاجار کوشیده بود هرات را به ایران برگرداند، اما در سال ۱۲۵۴ هجری قمری زیر فشار انگلیس تسلیم شد و قول داد کشورش دیگر به هرات فکر نکند. اما پسرش ناصرالدین شاه دوباره به فکر هرات افتاد. انگلیس که نگران هندوستان بود، از این فکر و خیالات جدید راضی نبود. به روایت عباس امانت، صدراعظم نوری به انگلیسیها گفت که ایران نگرانِ ناامنی مرزهای شرقی است که حاصل بیثباتی در رفتار قبایل ترکمن و افغان (پشتون) و ناامن شدن خراسان بود و برای همین در موضوع هرات به دولتهای خارجی اجازۀ مداخله نمیدهد. در اثر این تاخت و تازها، هزاران نفر از رعایای ایرانی اسیر شده بودند. سفیر انگلیس، اما هشدار داد که اولیای دولت ایران «در جستجوی سرابی موهوم» خود را نفریبند و با «خیالات یکسره بیهوده» مزایای کلان دوستی با انگلیس را به مخاطره نیندازند.
از اینرو تمایلات خودمختاری برخی از امیران مناطق افغانستان سـبب شـد که دولت ایران در سال ۱۸۳۶ به هرات لشکر بکشد، و پس از چندماه محاصره، سرانجام در ۲۶ سپتامبر ۱۸۵۶ میلادی هرات توسط قوای ایرانی فتح شد. متعاقب فتح هرات، دولت انگلستان با قطع رابطه سیاسی خود، به دولت ایران اعلان جنگ داد و ۲ ماه بعد بندر بوشهر را تصرف نموده و آماده تصرف جزیره خراک و خوزستان گردید.
دولت ایران که به شدت از اقدامات نظامی انگلستان مرعوب شده بود و بی اطلاع از تحولات اروپا و آسـیای خـاوری و جنوبی، به سرعت با پیشنهاد میانجی گرایانه پادشاه وقت فرانسه– ناپلئون دوم- موافقت نمود و سرانجام در مارس ۱۸۵۷ میلادی با انعقاد معاهده پاریس با انگلستان، از حاکمیت خود بر هرات و بقیه ممالک افغانستان صـرفنظر کرد. هرات در معاهده پاریس از ایران جدا گردید. ولی با همه اینها هیچگاه استقلال آن از طرف ایران به رسمیت شناخته نشد. چرا که پس از معاهده پاریس سردار سلطان احمد خان حکومت هرات را در دست گرفت، و دوباره خطبه به نام شاه ایران خواند. اما پس از مرگ وی فتح هرات توسط دوست محمد خان بود؛ که هرات و افغانستان برای همیشه از تاریخ ایران جدا شده و مستقل اعلام شد.
هرات یگانه شهر افغانستان است که هم تاریخ بلندی دارد و هم آثار مکتوب زیادی درباره تاریخ این شهر در دسترس است. به خاطر موقعیت استثنایی اش به عنوان نقطه یی که خاورمیانه را به هند و آسیای میانه وصل میکند، سیاحان، مورخین و جغرافیه دانان زیادی از این شهر دیدن کرده اند و درباره آن نوشته اند. به خصوص تاریخ هرات از قرن ۱۸ میلادی که پای غربیها به این شهر باز شد، به وجه خوبی مستند شده است.
از نگاه شکل شناسی (مورفولوژی) شهری، شهر قدیم هرات، مانند دیگر شهرهای کلاسیک، بر مبنای سه محور اصلی شکل گرفته است: سیاست، مذهب و اقتصاد. نه تنها جغرافیای شهر، بلکه زندگی شهری نیز در محور این سه حوزه اصلی استوار بوده است. محور سیاسی شهر ارگ هرات است، که در گذشته دارالسلطنه این شهر بوده است و در قسمت شمال غربی شهر کهنه موقعیت دارد. محور مذهبی شهر، مسجد جامع بزرگ هرات است که در قسمت شرقی شهر موقعیت دارد؛ و محور اقتصادی شهر هرات، بازار چهارسوق است که تقریباً در مرکز شهر واقع است. در اطراف این سه محور اصلی، محلات مسکونی شهر ساخته شده اند که هر کدام توسط کوچههای تنگ و باریک به جادههای اصلی شهر راه دارند.
باسلام از زحمات شما متشکرم
افغانستان یا خراسان زیر سلطه ایران نبوده. بلکه ایران چندین قرن زیر سلطه حکام خراسانی بوده.
لطفا تاریخ را بدون تعصب بیان کنید
طبق شاهنامه که سند و شناسنامه ی هویت تاریخ فرهنگ و زبان ما ایرانیان می باشد شهرهای افغانستان کنونی غرچگان طالقان بست هرات قندهار بلخ بدخشان نیمروز زابل بامیان کابل و….شهرهای ایران هستند و افغانستان هم بخشی از سرزمین های ایرانی می باشند و افغانستانی ها بخاطر هویت و فرهنگ و اسطوره ها و تاریخ و آیین های مشترک با دیگر ایرانیان،ایرانی می باشند پس گفتن حاکمیت ایران بر افغانستان دوست عزیز اشکال دارد چون افغانستان نامی ساختگی و جعلی برای جدا کردن ایرانیان از همدیگر می باشند و ما همه از کرد و بلوچ و پشتون و تاجیک و ارمنی و آذری و آرانی و کروات همه و همه شاخه های قوم ایرانی هستیم و ایرانی.
موافقم کاملا با شما!
افغانستان اصلی متشکل از چند دهکده در دامنه های کوه سلیمان در حاشیه شرقی ایران در مرز هند در پاکستان کنونی بود و بعد از طرف انگلیس بر دیگر مناطق جداشده از ایران بزرگ گذاشته شد.
بااحترام
از کابل
افغانستان تحت سلطه ایران بوده است 😃
پس باید بگویم آقای بابک خان تاریخ افغانستان و ایران یک بار دیگر دوره کن تا متوجه شوی کجا تحت سلطه کجا بوده است
سلام تشکر خیلی جالب بود
تشکر
قراداد یا ننگ نامه ی پاریس که باعث جدایی ولایت هرات از ایران شد ولایت هرات دربرگیرنده ی نیمه ی غربی سرزمین آریانا یا خراسان آن روز بود که استان های بادغیس و غور فراه نیمروز زابل را در بر میگرفت .اکنون هم در افغانستان کنونی به نیمه ی غربی کشورشان را ایرانی میگویند و لهجه ی آنها با مردم تربت جام و حیدریه یکی می باشند.ننگ نامه ی پاریس که در زمان ناصرالدین شاه قاجار بسته شد از دید هر ایرانی میهن پرستی مردود و باطل می باشد.
نام افغانستان نامی دروغین و جعلی و ساختگی توسط انگلستان در سال ۱۲۸۴خورشیدی توسط انگلستان بر سرزمین آریانا یا ایران خاوری نهاده شد تا ایرانیان را از هم دور و جدا سازند و با جعل تاریخ سازی جداگانه برای مردم ایرانی تبار پشتون نه تنها باعث جدایی این مردم ایرانی از مام میهن شدند بلکه آنها را با دیگر ایرانیان دشمن ساختند.مردم پشتون همان مردم پارت یا پرثو می باشند که با مردم پارسی از یک تبار و ریشه ی مشترک هستند که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند که شوربختانه ایران هیچ گونه روشنگری فرهنگی برای آشتی آنها با مام میهن انجام نداده است
سلام خسته نباشید این را بیگم که شاید یک روزی هرات یا بخشی از افغانستان تحت تصرف ایرانی ها بوده پادشاهان زیادی از تبار افغانستان و ایران به قدرت رسیده و هر پادشاه تصروفات از این دو کشور و بقیه کشور ها داشت است ولی مشخصا نمی توان گفت جوز ایران و جوز افغانستان خواند بخاطرکه در صابق مرزی سیاسی بین المللی نبوده است شما خود گفتین که هرات تصرف شده بود چگونه باید استقلال میگرفت هتا مشهد یا طوس قدیم هم جوز خاک افغانستان بود در آن زمان که توسط بی اعتنایی شاه محمود ابدالی از افغانستان جدا شد هتا ایران توسط شاه هان هوتکی کاملا تصرف شد توسط شاهان زیادی افغانی غزنویان یا سلطان محمود غزنوی شاهان غوریان خوارزم شاهان و این نادرست است که ما بگیم ایران از افغانستان بوده اگر اشتباه نکرده باشم این شاهان افغان بودند که بیشترین تصروفات را داشتند تا ایرانی ها.
و خواهش من این است که به تاریخ به سود خود سی نکنیم درست که فعلا افغانستان وضعتش خیلی خراب اسفبار است ولی تاریخ بسیار قوی داره و باید واقعیت را گفت جوز این تاریخ ما را نخواهد بخشید ایرانی افغانی ندارد همه انسانیم
عزیز برادر سلطان محمود غزنوی و بقیه سلسلسه غزنوی ترک بودند آنها چه ربطی به افغان (پشتون) دارند. در زمان سلطان محمود این منطقه همه ایران و خراسان بود و اسم افغانستان (سرزمین پشتون ها) فقط کمتر از ۱۲۰ سال پیش از طرف انگلیس ها بر خراسان/ایران شرقی نهاده شد محترم!
سلام. آنقدر که من می دانم یکی از مهمترین دلائل انتقال پایتخت ایران از اصفهان به مشهد در دوره نادرشاه افشار، آن بود که مشهد در منطقۀ مرکز کشور ایران قرار داشت. می گفتند پایتخت را باید ببریم به وسط ایران. این یعنی چه؟ یعنی شما یک نقشه جغرافیائی جهان یا حد اقل یک نقشه قاره آسیا را جلوی تان باز کنید، حالا روی این نقشه از خوزستان، کردستان و سرزمین های قفقاز (که آنزمان جزو خاک ایران بود) حساب کنید مسافت شان تا شهر کنونی مشهد را. حالا به همین اندازه از مشهد به سمت شمالشرق و شرق بروید. به کجاها می رسید؟ یعنی شما از آبادان خرمشهر بگیر بیا به تهران و از تهران هم بگیر برو تا شهر کنونی مشهد. با اتوبوس جاده چند ساعت راه است؟ حالا از مشهد به همین اندازه و مسافت، برو به سمت شمالشرق و شرق. به کجاها می رسی؟ به آن سوی کابل- بدخشان- سمرقند- تاشکند- خوارزم. مگر نه؟ یعنی از یکسو به فلات پامیر و از سویی به دریاچه آرال. تا آنجاها تابع کشور ایران بود طوریکه شهر مشهد در میانه این نقشه قرار داشت. این را من ادعا نمیکنم. این تاریخ و شرح وقایع تاریخی است که اینطوری به ما می گوید. هر که اگر این را قبول نداشته باشد، مشکل خودش است. مشکل ما نیست که.
سلام. دوستان، لطفاً کمی واقع بین باشیم. کمی با انصاف باشیم و به خود مان تلنگری بزنیم. آقا، این ایران کنونی ما امثال هرات، مرو، ابیورد، گنجه، باکو، لنکران، نخجوان، سمرقند، بخارا و… را اصلاً میخواهد چه کار؟ ما با همین شهرهای تاریخ و فرهنگی که الآن برای ما در این ایران گربه شکل کنونی باقی مانده است داریم چه کار می کنیم، که حالا آنها هم بیایند به ما اضافه شوند؟ اصفهان را می گوییم خسیس! رشت را میگوییم بی بخار! قزوین را میگوییم بچه باز! زنجان را میگوییم چاقوکش! اردبیل را میگوییم دسته بیل! تبریز را میگوییم ترک خر! همدان را میگوییم بخیل! کرمان را میگوییم مافنگی! و الی آخر. آنوقت شما می گویی آن هرات و گنجه و لنکران و بخارا و سمرقند را هم بیاوریم به این نکبت مان اضافه کنیم؟ اصلاً ما در حال حاضر داریم توی سر این شهرهای تاریخی که در نقشه کنونی ایران ما افتاده اند می زنیم. توسری می زنیم. مشت و لگد به آنها می زنیم. این شهرهای بینوا که پس از آن معاهدات قاجاری در این نقشه ایران گربه شکل کنونی باقی مانده اند را داریم به آنها جفا میکنیم. می پرسی چطور؟ آقا، ما هی شهرهای جدید مثل پردیس و هشتگرد، پردیسان و کوفت و زهرمار می سازیم و به مردم میگوییم آن شهرها و محله های تاریخی خود را رها کنند و بیایند توی این شهرهای جدید بی هویت در آن طبقات بالای آپارتمانها ساکن شوند و زندگی کنند. هی کنار سواحل دریای شمال ما زمینها را تصرف می کنیم و برای ساختن آپارتمانها و مجتمع های جدید به خورد خلق الله می دهیم و در مقابلش از شهرهای کهنه و باهویت مان احساس انزجار میکنیم. منازل چندصد متری ما که بیش از ده نفر جمعیت داشت و توالت هم آن ته حیاط بود و احترام بزرگترها رعایت میشد و اصلاً واجب بود، تبدیل شده است به آپارتمان ۵۰ متری که توالتش داخل اتاق است! بچه هایی که می رفتند در فضاها و محیطهای باز بازی و کار می کردند شدند لم داده روی مبل و موبایل به دست! بابا، ما همین الآنش هم داریم تیشه به ریشه خودمان می زنیم. آنوقت شما آیا توقع دارید آن شهرهای تاریخی که صد و دویست سال پیش از دست داده ایم بیایند به ما اقبال کنند و به ایران ما اضافه شوند و آنوقت ما هم بزنیم توی سر شان همانطوری که الآن توی سر اصفهان و تبریز و نیشابور و سبزوار و رشت و قزوین و قم می زنیم؟ اصلاً کدام گردشگر ایرانی دلش میخواهد به هرات، گنجه، بخارا یا سمرقند برود؟ آنوقت چقدر ایرانی همینطور فله ای سفر میکنند به ایتالیا و آنتالیا و کوفت و زهرمارهای اروپایی و امریکایی؟ ایرانی شهرهای کانادا و ینگه دنیا را بیشتر می شناسد تا آذربایجان و خراسان خود ما را! خنده ام می گیرد. لبخند دردناک و گزنده. خدایا، لازم نیست بروی دشمنان ما را به راه راست هدایت کنی. اول بیا ما را به راه راست هدایت کن. بقیه پیشکش. دوستدار ایران بزرگ- حسین زاده.
با سلام. نشستم به دل آمده است این برات- که اینک کجایند مرو و هرات؟ چه شد تنگ دربند و طبلشکران؟ چه شد گنجه و باکو و لنکران؟ چه شد دشت ارّان و کورای او؟ کجا رفت جیحون و پهنای او؟ سراپرده ملک دارا چه شد؟ سمرقند و بلخ و بخارا چه شد؟ باز هم بسرایم؟ حالم گرفت از این همه طامات و مُهملات- که از وطن سخن نگو و این خزعبلات. ایران ولایتی است ز کشمیر تا دمشق- حال این چه کشوری است ز بوشهر تا کلات؟ باز هم: نویسید یاران به خط طلا- که بر ملک ایران رسیده بلا- دلا مرز ایران سمرقند بود- چه شد پس کشیدیم تا آق قلا؟ باز هم؟ کو آن کسی که حاجت ما را روا کند؟ ما را ز دام جلوه پرستی سوا کند؟ با بازگشت آنچه که از دست داده ایم- زخم دویست ساله ما را دوا کند؟ باز هم؟ ز صحرای چین تا به دریای روم- بوَد بهر ایران زمین مرز و بوم. باز هم از این حرفها بزنم و از این شعرها بنویسم؟ حوصله اش را آیا دارید؟ فعلاً خدا حافظ تا بعد.