چگونگی اوج گیری سلسله سامانیان در سیاست

در بین سلسله های ایرانی که در قرن سوم هجری قمری پا به عرصه وجود نهادند، سامانیان از حیث احیاء فرهنگ و هویت ایرانی از اهمیت قابل توجهی برخوردار هستند. ایام حکومت زمامداران این سلسله را از نقطه‌ نظر تحولات سیاسی می توان به سه دوره تقسیم و بررسی نمود که به شرح ذیل می باشد:

 دوره ی اول: تلاشی برای کسب قدرت سیاسی – این دوره از آغاز قرن سوم هجری قمری پس از آن که مأمون خلیفه وقت عباسی مناطقی از خراسان و ماوراءالنهر را در اختیار خاندان سامانی قرار داد آغاز می شود و تا سال ۲۸۷ ه-ق ادامه می یابد.

 دوره ی دوم:  اوج قدرت سامانیان – این دوره به دنبال پیروزی های درخشان اسماعیل بن احمد سامانی در سال ۲۸۷ ه-ق در نبرد با صفاریان و علویان طبرستان آغاز می شود و تا پایان روزگار فرمانروایی نصر بن احمد سامانی در سال ۳۳۱ ه-ق به طول می انجامد.

 دوره ی سوم: ضعف و انحطاط سامانیان – این دوره با قدرت یافتن نصر بن نوح در سال ۳۳۱ ه-ق آغاز می شود. مهمترین ویژگی این دوره تسلط غلام سپهسالاران ترک بر دربار سامانی و زد و خوردهای پایان‌ناپذیر آنان برای حکومت خراسان و مقام سپهسالاری می باشد. این دوره با تصرف بخارا توسط قراخانیان  در سال ۳۸۹ ه-ق و اسارت عبدالملک دوم به پایان می‌رسد.

تلاش برای کسب قدرت سیاسی

سامانیان منتسب به شخصی به نام سامان خدات بانی و کدخدای ده سامان در ناحیه بلخ و یا سمرقند بودند. اینان از خاندان های دهقان ایرانی بودند که از دیرباز در آن ناحیه قدرت داشتند. با ورود اسلام به آن نواحی در اواخر قرن اول هجری قمری زمینه ی گرایش تدریجی توده مردم به اسلام فراهم آمد در دوره ی امارت اسد بن عبدالله القسری بر خراسان، سامان خدات حکم بلخ از ترس دشمنانش به مرو گریخت و از وی درخواست کمک نمود‌.

اسد بن عبدالله به حمایت از وی برخاست و با سرکوب مخالفان موجبات به قدرت رسیدن مجدد سامان خداداد را در بلخ فراهم آورد. این امر سبب ایمان آوردن سامان خدات به اسلام گردید و از آنجایی که روابط سامان خدات و حاکم خراسان بسیار نزدیک به دوستان گشت، سامان خدات نام پسرش را نیز اسد گذاشت. (تاریخ بخارا، صص ۱۰۴ و ۸۲ – ۵۲؛ زین الاخبار، ۳۲۲ – ۳۱۹؛ احسن التقاسیم، ج ۲، ص ۴۹۴).

منابع از ایام زندگانی اسد بن سامان خدات اطلاعی به دست نمی دهند. اما اطلاعات ما در مورد چهار پسر اسد به نام های نوح، احمد، یحیی و الیاس نسبتاً مناسب است. این اطلاعات به واسطه ی نقشی است که آنان در اواخر قرن دوم هجری قمری در تحولات سیاسی خراسان ایفا نمودند. اوضاع خراسان در اواخر قرن دوم هجری قمری بسیار بحرانی بود، زیرا نصر بن سیار با شورش علیه عباسیان و تصرف سمرقند مشکل بزرگی به وجود آورده بود.

به همین دلیل هارون الرشید شخصاً برای پایان دادن به مسئله خراسان متوجه شرق گردید. در موفقیت این لشکرکشی مأمون که پدر را همراهی می کرد نقش مهمی داشت. او طی نامه ای به فرزندان اسد از آنها خواست تا هرثمه بن اعین حاکم خراسان را در مقابل رافع یاری دهند. همکاری فرزندان اسد در این ماجرا آغاز ورود آنان به صحنه ی منازعات مشرق ایران بود. فرزندان اسد که گویا از نفوذ کلام قابل توجهی برخوردار بودند طی نامه‌هایی رافع را تشویق به صلح با هرثمه نمودند.

نقشه آسیا و محدوده سامانیان و صفاریان در حدود ۹۰۰ میلادی
نقشه آسیا و محدوده سامانیان و صفاریان در حدود ۹۰۰ میلادی

این اقدام آنان مورد توجه خاص مأمون قرار گرفت به گونه‌ای که پس از دستیابی به خلافت به غسان بن عباد که توسط وی به امارات خراسان منصوب شده بود،دستور داد تا به هر یک از فرزندان اسد حکومت یکی از شهرهای خراسان را ارزانی دارد. به این ترتیب بود که در سال ۲۰۲ه-ق نوح به حکومت سمرقند، احمد به حکومت فرغانه، یحیی به حکومت چاچ (شاش) و اسرو شنه و الیاس به حکومت هرات منصوب گردیدند. (تاریخ بخارا، صص ۱۰۵ – ۱۰۴؛ زین الاخبار، صص ۳۲۲، ۲۹۳ -۲۹۲؛ الکامل ج  دوازدهم. ص ۱۳۳ – ۱۳۲).

بنابراین از ابتدای قرن سوم حکومت برخی از نواحی خراسان و ماوراءالنهر به واسطه همکاری سامانیان با خلفا به آنان واگذار گردید. با عزل غسان بن عباد و به قدرت رسیدن طاهر بن الحسین (۲۰۷ – ۲۰۵ ق) موسس سلسله طاهری در ناحیه خراسان حکومت  فرزندان اسد بر مناطق تحت امرشان به رسمیت شناخته شد و حتی طاهر بن الحسین به نوح بن اسد که عضو ارشد خاندان سامانی بود، خلعت داد. (تاریخ بخارا. ص ۱۰۵؛ زین الاخبار. ص ۳۲۲؛ الکامل. ج ۱۲، ص ۱۳۳).

نوح بن اسد تا زمان وفاتش حکومت  سمرقند را برعهده داشت و پس از وی برادرش احمد به جانشینی وی حاکم سمرقند شد. پس از درگذشت احمد و حکومت این ناحیه به پسرش نصر (۲۷۹ – ۲۵۰ ه -ق رسید. حکومت نصربن احمد از همان آغاز مورد تایید دستگاه خلافت قرار گرفت، زیرا خلیفه واثق بالله طی منشوری تمامی ماوراء النهر را به وی واگذار نمود. (تاریخ بخارا، ص ۱۰۶ – ۱۰۵؛ زین الاخبار، ص ۳۲۳ – ۳۲۲؛ الکامل، ج ۱۲، ص ۱۳۴ – ۱۳۳).

ایام حکومت نصربن احمد با تحولات بسیار مهمی مصادف بود که از ظهور صفاریان و سقوط طاهریان ناشی می‌شد. سقوط طاهریان و هرج‌ومرج ناشی از فرصت مناسبی در راستای استقلال سامانیان در ماوراءالنهر  به وجود آورد و به آنان فرصت داد با ورود به صحنه ی منازعات سیاسی آن ناحیه ضمن تثبیت موقعیتشان با تصرف سایر نقاط، نوعی وحدت سیاسی ماوراء النهر به وجود آورند.

سواره نظام صفاری
سواره نظام صفاری

سقوط طاهریان و عدم تسلط کامل صفاریان بر ماوراءالنهر باعث به وجود آمدن بحران در بخش‌هایی از آن ناحیه، خصوصاً بخارا گردید. مهمترین خطری که بخارا در آن زمان با آن مواجه بود حملات خوارزمی ها به رهبری حسین بن طاهر الطائی بود که در سال ۲۶۰ ه-ق پس از تسلط بر بخارا به قتل و غارت گسترده‌ای پرداختند. اگر چه مدتی بعد مردم بخارا موفق به هزیمت خوارزمی ها به دنبال نبردهای متعددی شدند به دلیل فقدان یک رهبر سیاسی و نظامی قدرتمند، زد و خورد های داخلی میان جناح های درگیر در بخارا همچنان ادامه یافت.

این امر مردم بخارا را وادار ساخت از سامانیان که تنها قدرت قابل توجه در ماوراءالنهر بودند برای برقراری نظم و امنیت درخواست کمک نمایند. نصر بن احمد بلافاصله برادرش اسماعیل بن احمد را مأمور تصرف بخارا نمود و وی موفق شد به دلیل همکاری مردم، آن شهر را بدون نیاز به استفاده از نیروی نظامی متصرف شود. این موفقیت به تسلط نسبتاً ضعیف صفاریان بر بخارا برای همیشه پایان داد. (تاریخ بخارا، صص ۱۰۹ – ۱۰۶؛ زین الاخبار. ص ۳۲۳؛ الکامل. ج ۱۲. ص ۱۳۵ -۱۳۴؛ احسن التقاسیم. ج ۲، ص  ۴۹۳).

نصر بن احمد پس از موفقیت اسماعیل در این مأموریت حکومت بخارا را به وی واگذاشت. اسماعیل اگرچه در این زمان بیش از بیست و چهار سال نداشت نشان داد که از استعداد نظامی خاصی برخوردار است. او میان سالهای ۲۷۲ – ۲۷۰ ه-ق موفق به درهم شکستن یک شورش داخلی، درهم شکستن هجوم مجدد حسین ابن طاهر الطائی، و تثبیت قدرتش با تبعید مخالفان به سمرقند  گردید. (تاریخ بخارا. صص ۱۱۳ – ۱۰۹) به این ترتیب در سایه ی همکاری دو برادر موقعیت سامانیان در بخارا کاملاً تثبیت شد.

اما این همکاری چندان دوام نیافت. در سال ۲۷۲ ه-ق  به دلیل کوتاهی اسماعیل از ارسال مالیات سالانه ی بخارا که بالغ بر ۵۰۰ هزار درهم می شد دو برادر تا سر حد جنگ پیش رفتند. اما چون اسماعیل متقبل شد که ضمن کناره‌گیری از امارت بخارا تنها به منصب عامل خراج و اموال دیوان در بخارا بسنده نماید و هر سال پانصد هزار درهم بپردازد، جنگی میان طرفین رخ نداد.

با این وجود دشمنیها همچنان باقی ماند و خودداری اسماعیل از پرداخت خراج مورد توافق، سرانجام منجر به برخورد نظامی میان طرفین در سال ۲۷۵ ه-ق  گردید، که با شکست نصر و اسارت وی به پایان رسید. اسماعیل علی رغم پیروزی بر نصر وی را به سمرقند فرستاد و برتری وی را تا زمان درگذشتش در سال ۲۷۹ ه-ق به رسمیت شناخت، هر چند که خود عملاً قدرت واقعی را در بخارا در اختیار داشت. (تاریخ بخارا. صص ۱۱۸ – ۱۱۳؛ زین الاخبار. ص ۳۲۳؛ الکامل. ج ۱۲، ص ۱۳۵).

امیر اسماعیل (۲۹۵ – ۲۷۹ ه-ق) پس از وفات نصر در سال ۲۷۹ ه-ق  بی‌درنگ از بخارا و سمرقند رفت و قدرت را به دست گرفت و پس از انتصاب برادرزاده اش احمدبن نصر به جانشینی خویش در سمرقند به بخارا بازگشت. معتضد بالله (۲۸۹ – ۲۷۹ ق) خلیفه ی عباسی بلافاصله با اطلاع از خبر درگذشت امیر نصر منشور عمل ماوراءالنهر را در محرم ۲۸۰ ه-ق برای اسماعیل فرستاد به این ترتیب حکومت وی را به رسمیت شناخت.

اسماعیل که طی حکومت برادرش نشان داده بود که تمایل زیادی به افزایش قدرت قلمروش دارد پس از دریافت منشور حکومت از دستگاه خلافت عباسی درصدد توسعه ارضی بر آمد و در اولین گام ترکان را هدف قرار داد. او در محرم ۲۸۰ ه-ق متوجه شمال شد و با عبور از سیحون شهر طراز مرکز حکومت ترکان را مورد هجوم قرار داد و پس از تحمل مشقت فراوان امیر آن  شهر را وادار به تسلیم نمود. این لشکر کشی نتایج بسیار زیادی به بار آورد.

با توجه به اینکه طراز یکی از پایگاه‌های مهم ترکان در هجوم به قلمرو سامانیان بود، فتح  آن شهر نوعی آرامش در مرزهای شمالی سامانیان به وجود آورد، همچنین با گرایش امیر طراز و بسیاری از دهقانان آن ناحیه به اسلام و تبدیل کلیسای آن شهر به مسجد جامع زمینه ی نفوذ اسلام در آن ناحیه فراهم آمد که خود اعتبار معنوی قابل توجهی برای سامانیان به دنبال داشت. به علاوه اسماعیل غنایم قابل توجهی به دست آورد که می توانست امکانات نظامی وی را برای لشکرکشی های آتی فراهم آورد. (تاریخ بخارا. ص ۱۱۹ – ۱۱۸).

سکه‌ی متعلق به نصر دوم
سکه‌ی متعلق به نصر دوم

نبرد بلخ

به نوشته ی نرشخی، اسماعیل بن احمد پس از تصرف طراز به مدت هفت سال از ورود به صحنه ی منازعات سیاسی و نظامی خراسان خودداری ورزید. احتمالاً در حالیکه صفاریان در دهه نهم قرن سوم هجری قمری به رهبری عمرو بن لیث صفاری مشغول تحکیم نفوذ خود در خراسان بودند اسماعیل نیز می کوشیده است نفوذ خویش را در ناحیه ماوراءالنهر کاملا مستحکم نماید. (تاریخ بخارا. ص ۱۱۹).

اما پس از موفقیت عمروبن لیث صفاری در سرکوب رافع بن هرثمه و تسلط وی بر خراسان اوضاع سیاسی مشرق ایران به ضرر سامانیان تغییر کرد. زیرا امیر صفاری به عنوان وارث طاهریان خواهان تسلط بر ماوراءالنهر گردید که در گذشته جزئی از قلمرو طاهریان بود. او در این راستا خلیفه عباسی را به شدت تحت فشار قرار داد تا عهد ولوای حکومت آن ناحیه را برایش ارسال دارد. طبیعی بود که تلاش صفاریان برای تسلط بر ناحیه ماوراءالنهر منجر به درگیری دو قدرت سامانی و صفاری می‌گردید.

خلیفه اگرچه مایل به واگذاری ماوراء النهر به صفاریان نبود، از آنجایی که قصد داشت تا به اوضاع مرزهای غربی اش سامان دهد و مانع از پیشروی بیزانس به سوی بین النهرین شود و همچنین تمایل داشت با سرگرم نمودن صفاریان در خراسان و ماوراءالنهر مانع از حمله آنان به بغداد شود، با واگذاری آن ایالت موافقت نمود. درگیری دو قدرت شرق ایران، صفاریان و سامانیان، صرفنظر از نتیجه ی آن به نفع خلافت بود، زیرا منجر به نابودی یکی و تضعیف دیگری می شد.

طرفین پس از چندین نبرد مقدماتی که همه به شکست صفاریان منتهی شد در ناحیه ی بلخ در سال ۲۸۷ ه-ق با تمامی قوا رویاروی هم قرار گرفتند. در نبردی که در این ناحیه صورت گرفت و به نبرد بلخ شهرت یافت عمرو بن لیث شکستی سخت خورد و به اسارت سامانیان در آمد و به درخواست خلیفه ی عباسی به بغداد فرستاده شد و پس از مدتی اسارت به دستور خلیفه معتضد به قتل رسید. (تاریخ بخارا. صص ۱۲۶ – ۱۱۹؛ تاریخ سیستان. صص ۲۶۳ – ۲۳۶؛ زین الاخبار. ص ۳۲۳؛ الکامل. ج ۱۳، صص ۳۵ و ۲۳ – ۱۹).

مهمترین نتیجه ی نبرد بلخ از بین رفتن قدرت و نفوذ صفاریان در خراسان و محدود شدن آنان به عنوان یک قدرت درجه دوم به سیستان، کرمان، فارس و مکرون بود. پس از نبرد بلخ لشکریان فراری عمرو بن لیث همراه با طاهر و یعقوب پسران محمد بن عمرو بن لیث از طریق هرات متوجه سیستان شدند و با آنان بیعت نمودند.

اما این دو به دلیل بی کفایتی با شورش های متعددی  رویارو شدند که سرانجام منجر به فرار از آنان از سیستان به فارس و اسارت آنان به دست سُبکری غلام سابق یعقوب بن لیث و فرستادن آنان به بغداد در سال ۲۹۶ ه-ق گردید. (تاریخ سیستان. ص ۲۵۸ – ۲۵۷) از طرفی سامانیان با پیروزی در این نبرد از مرزهای ماوراءالنهر بیرون آمدند و خراسان را ضمیمه قلمروشان نمودند و به عنوان قدرت درجه اول شمال شرق ایران مطرح شدند. گویا به دنبال نبرد بلخ بود که خوارزم نیز به عنوان بخشی از قلمرو سامانیان درآمد. (احسن التقاسیم. ج ۲، ص ۴۹۳)

نبرد گرگان و نابودی علویان طبرستان

شکست صفاریان در نبرد بلخ و عقب‌نشینی آنان از خراسان سبب شد تا دولت سامانی با علویان طبرستان تحت رهبری محمد بن زید (۲۸۷ – ۲۷۰ ق) دارای مرز مشترک گردند. محمد بن زید که پس از مرگ برادرش حسن بن زید در سال ۲۷۰ ه-ق به قدرت رسیده بود، در دوازده سال ابتدای حکومتش مواجه با مشکلات داخلی بود.

شورش ابوالحسین احمد بن ابراهیم معروف به قائم که داماد حسن بن یزید بود، اولین خطری بود که موقعیت محمد بن زید را تهدید می نمود. اما این تهدید چندان به طول نیانجامد. زیرا پس از گذشت یک سال ابوالحسین احمد بن ابراهیم شکست خورده و به قتل رسید. (۲۷۱ ه-ق).

مشکل دیگری که داعی جدید با آن مواجه شد حضور رافع بن هرثمه به عنوان یک رقیب سیاسی قدرتمند در گرگان و طبرستان بود. رافع بن هرثمه در سال ۲۷۲ ه-ق پس از آن که از شکست محمد بن زید در لشکرکشی به ری اطلاع یافت به تحریک اسپهبد رستم بن قارن که از رقبای فراری داعی بود به گرگان هجوم برد و پس از مدتی زد و خورد، داعی را وادار به فرار به کجور و دیلمان نمود.(۲۷۴ ه-ق)

اگرچه داعی توفیق یافت تا در سال ۲۷۷ ه-ق با کمک مردم دیلم عامل رافع را از طبرستان بیرون راند موقعیت چندان مستحکمی در آن ناحیه نداشت. با شکست‌های متعددی که رافع از عمرو بن لیث در سال‌های ۲۸۲ – ۲۸۰ ه-ق متحمل شد، موقعیت داعی در طبرستان به اندازه ای مستحکم شد که رافع در سال ۲۸۲ ه-ق  به وی پیوست و با انداختن علمهای سیاه و برگزیدن علمهای سفید و خواندن خطبه به نام علویان به طور کامل در مقابل عباسیان و کارگزاران آنان یعنی صفاریان قرار گرفت. اما این وضع چندان به طول نیانجامید زیرا عمرو بن لیث در سال ۲۸۳ ه-ق رافع را متحمل شکستی سنگین نمود که بر اثر آن رافع به خوارزم گریخت و در آنجا به قتل رسید. (تاریخ طبرستان. ج ۱، صص ۲۵۶ – ۲۴۹؛ تاریخ سیستان. صص ۲۵۳ – ۲۳۹).

موقعیت علویان طبرستان
موقعیت علویان طبرستان

احتمالاً در فاصله سال‌های ۲۸۷ – ۲۸۳ ه-ق  محمد بن زید مشغول تحکیم موقعیتش در گرگان و طبرستان بود که به واسطه ی تسلط رافع در سالهای گذشته دچار خلل شده بود. علاوه بر این با توجه به نفوذ مستحکم عمرو بن لیث در سرزمین های شرقی و مرکزی ایران مجالی برای توسعه طلبی علویان وجود نداشت. پیروزی دور از انتظار اسماعیل سامانی بر عمرولیث صحنه ی سیاسی مشرق ایران را دگرگون ساخت. با توجه به هم‌مرز شدن دولت سامانی و علوی که اولی سنی و دیگری شیعه زیدی بود، درگیری نظامی آنان دور از انتظار نبود.

منابع تاریخی هم سامانیان و هم علویان را آغازگر جنگ می دانند. اما با توجه به این واقعیت که این اسماعیل سامانی بود که نیروهایش را مامور حمله به گرگان نمود می‌توان نتیجه گرفت سامانیان آغازگر جنگ بوده‌اند. برخی از محققان شروع جنگ را از جانب اسماعیل سامانی که نیروهایش به تازگی از نبرد با عمروبن لیث فراغت یافته بودند به دور از انتظار می‌دانند اما باید گفت که اسماعیل سامانی از روحیه نسبتاً مناسب قوایش که ناشی از پیروزی بر صفاریان بود اطلاع داشته است.

به هر تقدیر سپاهیان مجهز  سامانی در سال ۲۸۷ ه-ق متوجه شمال ایران شدند. محمد بن زید به ناچار به جهت جلوگیری از پیشروی آنان متوجه گرگان گردید. در نبردی که دروازه های گرگان رخ داد در ابتدا پیروزی از آن علویان بود. اما با حیله ای که محمد بن هارون سرخسی فرمانده سپاه سامانیان به کاربرد وضعیت تغییر نمود. محمد بن هارون با مشاهده ی برتری علویان به عقب‌نشینی ساختگی دست زد و پس از آن که سپاهیان محمد به طمع جمع‌آوری غنایم صفوف منظم خویش را بر هم زدند آنان را مورد هجوم قرار داد و قلع و قمع نمود.

سپاه بیست هزار نفری داعی رو به هزیمت نهاد، داعی به قتل رسید و پسرش به اسارت درآمد. (ابن اسفندیار. تاریخ طبرستان. ج ۱، صص ۲۵۷ – ۲۵۶؛ زین الاخبار. ص ۳۲۳؛ الکامل. ج ۱۳، ص ۲۴ – ۲۳؛ مرعشی. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. ص ۳۰۰ – ۲۹۲).

ماحصل پیروزی سامانیان در نبرد گرگان تسلط آنان بر گرگان و طبرستان بود. به این ترتیب سامانیان ورود خویش را به صحنه ی منازعات مشرق ایران را با تضعیف صفاریان و نابودی موقتی علویان طبرستان آغاز نمودند. محمد بن هارون سرخسی به واسطه ی این پیروزی حکومت گرگان و طبرستان را دریافت نمود. محمد بن هارون تنها یک سال و نیم به سامانیان وفادار ماند و پس از آن عاصی شد. اسماعیل سامانی برای سرکوب شورش شخصاً در سال ۲۸۹ ه-ق  متوجه گرگان و طبرستان شد.

محمد بن هارون از قصد اسماعیل اطلاع یافت متوجه ری شد و با شکست و قتل حاکم ترک آن شهر به نام  اوکرتمش ترک،  مردم آن شهر را از ظلم و ستم وی نجات داد. اما تسلط وی بررسی طولانی نبود زیرا اسماعیل بن احمد به دنبال وی متوجه شد و با شکست سپاه هشت هزار نفری اش برای تسلط یافت به این ترتیب دامنه نفوذ سامانیان تا ناحیه جوار گسترش یا اگرچه محمد بن هارون موفق به فرار به ناحیه دیلم گردید و با پیوستن به ناصر کبیر یکی دیگر از داعیان زیدی چندین بار طبرستان را مورد هجوم قرار داد،  کاری از پیش نبردند و سرانجام در سال ۲۹۰ ه-ق  تسلیم گردید. (ابن اسفندیار. تاریخ طبرستان. ج ۱، صص ۲۶۳ – ۲۵۹؛ زین الاخبار. صص ۳۲۴ – ۳۲۳؛ الکامل. ج ۱۳، ص ۴۷ -۴۶ و ۴۱ و ۳۵؛ مرعشی. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. ص ۳۰۰).

سامانیان در بزرگترین گستره‌ی خود
سامانیان در بزرگترین گستره‌ی خود

ختم غائله ی محمد بن هارون سرخسی در زمان بسیار مناسبی صورت گرفت. زیرا در رجب سال ۲۹۱ ه-ق   سپاهی انبوه از ترکان که در رأس آن هفتصد فرمانده ترک حضور داشت ماوراء النهر را مورد هجوم قرار داد. اسماعیل بن احمد که در این زمان دغدغه ی دیگری نداشت یکی از فرماندهانش را در رأس سپاهی که توسط تعداد قابل توجهی از غازیان حمایت می شد مأمور مقابله با آنان نمود. قوای سامانی موفق شدند با غافلگیر کردن ترکان، بسیاری از آنان را به قتل رسانده و غنائم بی‌شماری به دست آورند. (تاریخ طبری. ج ۱۵،  صص۶۷۴۹ – ۶۷۴۱؛ الکامل. ج ۱۳، ص ۵۱).

احتمالاً برای پایان دادن به خطر تهاجمات ترکان بود که در سال ۲۹۳ ه-ق  اسماعیل بن احمد سرزمین ترکان را مورد هجوم قرار داد و چندین ناحیه از آن را متصرف شد.  این موفقیت که محدوده ی قلمرو سامانیان را تا آن سوی سیحون گسترش داد مرزهای ماوراءالنهر را برای مدتی از شر هجوم ترکان محفوظ نگهداشت. به هر تقدیر اسماعیل بن احمد سامانی در پانزدهم صفر سال ۲۹۵ ه-ق در حالی که در اوج قدرت بود درگذشت. (الکامل. ج ۱۳، ص ۷۰ – ۶۵؛ زین الاخبار. ص ۳۲۵؛ تاریخ بخارا. ص۱۲۷).

احمد بن اسماعیل

با درگذشت اسماعیل بن احمد سامانی در سال ۲۹۵ ه-ق پسرش احمد بن اسماعیل که در هنگام حیات پدر منصب ولیعهدی را داشت عهده‌دار امور گردید. مکتفی (۲۹۵ – ۲۸۹ ه-ق  خلیفه ی عباسی با فرستادن منشور حکومت خراسان برای وی حکومتش را بررسی به رسمیت شناخت. اولین هدف امیر جدید گشودن ری به سر و سامان دادن به امور آن بود.

اما قبل از آن که چنین اندیشه‌ای جامه ی عمل پوشد، ابراهیم بن زیدویه به امیر پیشنهاد سمرقند نمود که قبل از هر اقدامی می بایست به دستگیری عمویش اسحاق بن احمد حاکم سمرقند که قصد شورش دارد، بپردازد. لذا احمد بن اسماعیل با لشکر کشی به سمرقند عمویش را دستگیر و زندانی نمود. (تاریخ گردیزی. ص ۳۲۶ – ۳۲۵؛ تاریخ الکامل. ج ۱۳، صص ۷۳ – ۷۰). اقدام دیگر احمد بن اسماعیل قبل از عزیمت به سوی مناطق مرکزی ایران سرکوب پارس یا بارس الکبیر عامل گرگان بود که به دنبال شنیدن خبر درگذشت اسماعیل سامانی از پرداخت خراج خودداری نموده و به شورش و پرداخته بود.

مسئله فارس بدون هیچ برخورد نظامی به پایان رسید. زیرا حاکم شورشی پس از آنکه احمد بن اسماعیل از جیحون گذشته و در نیشابور اردو زد، همراه با سپاه چهار هزار نفری به همراه اموالی که داشت به خلیفه مکتفی پناه برد. (تجارب الامم. ج ۵، ص ۶۵ -۶۴ و ۴۹؛ الکامل. ج ۱۳، صص ۷۳ – ۷۰).

احمد بن اسماعیل پس از نظم بخشیدن به امور قلمروش خود را در موقعیتی یافت که راهی مناطق مرکزی ایران شود. لذا در سال ۲۹۶ ه-ق متوجه ری شد و به تصرف آن پرداخت. در آنجا بود که مقتدر بالله (۳۲۰ – ۲۹۵ ق) خلیفه ی عباسی با فرستادن عهدی حکومت وی را به رسمیت شناخت. محمد بن اسماعیل پس از یک اقامت نسبتاً طولانی که احتمالاً به جهت سامان دادن به امور ری و مناطق مرکزی ایران بوده است با انتصاب ابوجعفر صعلوک به حکومت ری در سال ۲۹۷ ه-ق به خراسان بازگشت. (زین الاخبار. ص ۳۲۶؛ الکامل. ج ۱۳، ص ۱۱۷).

پس از موفقیت های فوق بود که احمد بن اسماعیل درصد فتح سیستان برآمد. اوضاع نابسامان سیستان در این مقطع یکی از دلایلی بود که او را مصمم می‌ساخت. لیث بن علی بن لیث (۲۹۸ – ۲۹۶ه-ق) که پس از فرار طاهر و یعقوب به قدرت دست یافته بود در ابتدای کار با ناآرامی‌های زابلستان مواجه شد که با کمک برادرش معدل در سال ۲۹۷ ه-ق به آن پایان داد. او سپس در سال ۲۹۸ ه-ق جهت گوشمالی سُبکری متوجه فارس شد.

اما علی‌رغم موفقیت‌های اولیه شکست خورد و به اسارت درآمد. جانشین وی برادرش محمد بن علی بود. در چنین شرایطی مقتدر (۳۲۰ – ۲۹۵ ق) خلیفه عباسی با واگذاری امارت سیستان به احمد بن اسماعیل سامانی از وی خواست با اعزام قوا آن ایالت ناآرام و خطرناک برای عباسیان را متصرف شود. حسین بن علی بن حسین مرورودی فرمانده اعزامی سامانیان پس از شکست سپاهیان صفاری در نبردی در نزدیکی زرنج آن شهر را به محاصره درآورد.

محمد بن علی امیر صفاری که تجربه چندانی نداشت در چنین وضعیتی برادرش معدل بن علی را از بند رها نمود تا او را در نبرد با سامانیان یاری دهد. اما معدل خیانت نمود و بلافاصله زرنج را متصرف شد. محمد بن علی به ناچار متوجه بست شد و چون برای تامین مخارج سپاهش  به پول زیادی نیاز داشت به ظلم و ستم پرداخت.

این امر موجب بدنامی صفاریان و گرایش اهالی بست به  سامانیان شد. به گونه‌ای که پس از ورود احمد بن اسماعیل به بست هیچ مقاومتی در برابر وی صورت نگرفت. سپاهیان سامانی اندکی بعد محمد بن علی را که به رخج گریخته بود به اسارت در آوردند. معدل بن علی که در زرنج هنوز مقاومت می نمود با شنیدن اخبار بست امان خواست و تسلیم شد. به این ترتیب زادگاه صفاریان برای مدتی به تصرف سامانیان درآمد. (تاریخ سیستان. ص ۲۹۴ – ۲۸۴؛ زین الاخبار. ص ۳۲۶؛ الکامل. ج ۱۳، ص ۱۱۸  ۱۱۷).

با فتح سیستان قلمرو سامانیان به اوج خود رسید زیرا معمولاً امرای صفاری بر مکران، رخج و زابلستان تسلط داشتند به دنبال تسلط سامانیان بر سیستان، آن مناطق نیز تحت نفوذ سامانیان درآمد گویا مقدر نبود تا سال‌های ۳۰۰ و ۳۰۱ سالهای آرامش برای دولت سامان باشد زیرا ما شاهد حملات متعددی به سرحدات دولت سامانی هستیم در سال ۳۰۰ ترکان سرحدات شرقی سامانی با هجوم به قلمرو سامانیان در حدود ۲۰ هزار نفر را به اسارت گرفته و اموال فراوانی را به غارت بردند عکس‌العمل احمد بن اسماعیل بسیار سریع بود.

زیرا نیروهای اعزامی بین موفق به شکست ترکان و باستان دنبال و اسرا گردیدند. (دنباله ی تاریخ طبری ۶۸۲۱ تا ۶۸۲۰) صرفنظر از آنکه با هجوم به سرحدات سامانیان مشکلاتی را به وجود آوردند. روس‌ها نیز در سال ۳۰۰ از طریق دریا مرزهای شمالی ایران را مورد هجوم قرار دادند و غارت سواحل شمالی ایران پرداختند. (تاریخ طبرستان. ج ۱، ص ۲۶۶؛ مروج الذهب. ج ۱، ص ۱۸۰؛ مرعشی. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. ص ۳۰۲).

سکهٔ احمد بن اسماعیل
سکهٔ احمد بن اسماعیل

آخرین بحران دوره ی حیات احمد بن اسماعیل شورش علویان طبرستان به رهبری ابومحمد حسن بن علی ملقب به ناصر کبیر در سال ۳۰۱ ه-ق  بود.  ناصر کبیر پس از تسلط سامانیان بر طبرستان به دیلم رفت و به تدریج موفق شد تا مردم آن ناحیه را به مذهب زیدی علاقه‌مند نماید. اگرچه نخستین تلاش های وی که در حمایت از محمد بن هارون سرخسی و جستان بن وهسودان تجلی کرد، به نتیجه ای نرسید و در نهایت موفق شد با در هم شکستن قوای ابن صعلوک و عقب راندن وی به گرگان و ری بر ایالت طبرستان تسلط یابد. ( جمادی الآخر. سال ۳۰۱ ه-ق ) (ابن اسفندیار. تاریخ طبرستان. ج ۱، صص ۲۶۹ – ۲۵۹؛ زین الاخبار. صص ۳۲۹ – ۳۲۸؛ کامل، ج ۱۳، ۱۳۶- ۱۳۴؛ مرعشی. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. صص ۳۰۴ – ۳۰۱).

احمد بن اسماعیل سامانی که همزمان با شورش طبرستان در ناحیه ی فِربَر مشغول شکار بود با اطلاع از این امر در حالی که خود را آماده برای مقابله با آن می نمود در بیست و سوم جمادی الاخر سال ۳۰۱ ه-ق طی یک سوء قصد توسط خدمتکارانش به قتل رسید. (تاریخ بخارا. ص  ۱۲۹ – ۱۲۸؛ زین الاخبار. ص ۳۲۹).

نصر بن احمد و تلاش برای ایجاد ثبات در ایالات

با قتل احمد بن اسماعیل بزرگان دولت سامانی نصب پسر هشت ساله وی را با لقب «سعید» به امارت برداشتند نصر بن احمد ۳۳۱ تا ۳۰۱ در همان ابتدای کار در مواجهه با شورش های متعددی از جانب اعضای خاندان سامانی شد که اساس قدرت وی را متزلزل می نمود.

رقبایی که هر یک خود را لایق حکومت می دانستند و در صدد برآمدند تا با گرفتن منشور حکومت از مقتدر (۳۲۰ تا ۲۹۵) خلیفه ی عباسی در مقابل نصر از وضعیت بهتری برخوردار شوند. اما به رسمیت شناخته شدن حکومت نصر از جانب خلیفه ی عباسی و بی‌توجهی به دیگران نخستین امتیاز برای وی به حساب می‌آمد. (دنباله ی تاریخ طبری. ص ۶۸۲۲؛ تاریخ بخارا. ص ۱۳۰ – ۱۲۹؛ زین الاخبار. ص ۳۳۰ – ۳۲۹).

اما مهمترین امتیاز نصربن احمد داشتن وزیر لایق و کاردان به نام ابو عبدالله محمد بن احمد جیهانی بود. ابوعبدالله جیهانی مردی دانا و هوشیار بود که پس از به دست گرفتن مقام وزارت با نوشتن نامه به همه ی ممالک متمدن آن روز خواهان کتابهایی شد که تا آن زمان در باب آیین مملکتداری نوشته شده بود و با مطالعه ی آنها رسوم نیکو را در دربار بخارا معمول نمود.

این وزیر کاردان توسط یک شخصیت نظامی قدرتمند به نام ابو علی حمویه بن علی معروف به حمویه کوسه که سپهسالار خراسان بود و به وی《صاحب وجود》خراسان می‌گفتند، به طور کامل حمایت می شد. (زین الاخبار. ص ۳۳۰؛ تاریخ بخارا. ص ۱۳۰ – ۱۲۹؛ احسن التقاسیم. ج ۲، ص ۴۹۳).

خطرناکترین شورشی که نصر بن احمد با آن مواجه شد، شورش عموی پدرش، اسحاق بن احمد، صاحب سمرقند بود که به عنوان کهنسال ترین عضو خاندان سامانی، مدعی مقام امارت بود. پسرش الیاس نیز همکاری بسیار نزدیکی با پدر داشت. در نتیجه فتنه ی آنان بالا گرفت و آنقدر نیرو و توان یافتند که بخارا را مورد هجوم قرار دادند. اما لشکرکشی اسحاق بن احمد و پسرش الیاس به بخارا نتیجه‌ای برای آنان به جز شکست به بار نیاورد.

حمویه سپهسالار امیر نصر که مأمور مقابله با شورشیان شده بود آنان را در ناحیه ای به نام خرجنگ در هم شکست و وادار به فرار به سمرقند نمود. حمویه سپس با پیشروی به سوی سمرقند در دو نبرد دیگر که در دروازه‌های آن شهر صورت گرفت،  اسحاق را شکست داده و آنچنان در فشار قرار داد که در خواست امان نمود و تسلیم شد. پسرش الیاس نیز موقتاً به فرغانه گریخت. (تاریخ بخارا. ص ۱۳۰؛ زین الاخبار. ص ۳۳۱ – ۳۳۰؛ الکامل. ج ۱۳، ص ۱۳۳).

شورش های متعدد دیگری نیز در سایر ایالات  بر علیه سامانیان به وقوع پیوست. حسین بن علی مرورودی با وجود دو بار فتح سیستان موفق نشده بود رضایت  سامانیان را در دستیابی به حکومت سیستان به دست آورد، در سال ۳۰۲ ه-ق در هرات بر علیه نصر بن احمد طغیان نمود.

او سپس به نیشابور رفت و منصور، پسر اسحاق بن احمد بن اسد، را نیز تشویق به شورش نمود. او منصور بن اسحاق را برانگیخت تا خطبه به نام خود بخواند و مدعی مقام امارت گردد. اما در پی لشکرکشی حمویه سپهسالار سامانیان از بخارا به نیشابور، منصور بن اسحاق به طور مرموزی در گذشت و مرورودی نیز به هرات عقب نشست. (زین الاخبار.ص ۳۲۱؛ تاریخ بخارا. ص ۱۳۰).

چند سال بعد هنگامی که محمد بن حید (جنید) که سالها صاحب شرطه ی بخارا بود. به حسین‌ بن علی مرورودی در هرات پیوست او مجدداً به نیشابور رفته و بر علیه سامانیان شورید. این بار امیر سامانی احمد بن سهل را با وعده های زیادی از بخارا به سرکوب وی گسیل داشت. احمد بن سهل در سال ۳۰۶ ه-ق ابتدا هرات پایگاه حسین بن علی مرورودی را که به دست منصور، برادر حسین مرورودی بود، به تصرف درآورد.

او  نیشابور را به محاصره در آورد و با در هم شکستن قوای حسین مرورودی و ابن حید  (جنید) آنان را به اسارت در آورد و به بخارا گسیل داشت. چون نصر به وعده‌هایی که به احمد بن سهل داده بود، وفا نکرد. او در نیشابور طغیان نمود و ضمن آن که نام نصر را از خطبه انداخت با ارسال نامه‌ای به بغداد خواهان حکومت خراسان به عنوان یک امیر مستقل از سامانیان گردید.

او سپس درصدد گسترش دایره ی قلمروش شد و با راندن قراتکین، عامل سامانیان از گرگان، آنجا را متصرف شد و اندکی بعد مرو را نیز منضم به قلمروش نمود. پیروزی های احمد بن سهل چندان به طول نیانجامید، زیرا پس از چندی دربار بخارا حمویه سپهسالار را به مقابله با وی اعزام داشت.

بحرانی که در طبرستان به واسطه ی تسلط زیدیان به وجود آمده بود می توانست برای سامانیان بسیار خطرناک باشد، زیرا ناصر کبیر داعی جدید پس از تسلط بر آن ایالت با تمام قوا در برابر سامانیان به دفاع پرداخت. به گونه‌ای که موفق شد تا سپاهی را که احمد بن اسماعیل اندکی قبل از مرگش به فرماندهی محمد بن عبدالله عزیز با عجله به طبرستان فرستاده بود، در هم شکسته و وادار به عقب‌نشینی نماید. و همچنین توفیق یافت تا جلوی پیشروی سپاهی را که نصر بن احمد به فرماندهی الیاس بن الیسع السغدی اعزام نموده بود، در ساری گرفته و وادار به عقب‌نشینی نماید. ( ابن اسفندیار. تاریخ طبرستان. ج ۱، صص ۲۷۲ – ۲۷۰).

شورش های متعددی که در خراسان به وقوع می پیوست به تدریج علویان طبرستان را نیز به این نتیجه رساند که آنان از ضبط خراسان عاجز هستند. حسن بن قاسم (۳۱۶ – ۳۰۴ ه-ق ) معروف به داعی صغیر پس از درهم شکستن مخالفت‌های داخلی که سال های نخست حکومتش را به خود مشغول داشت در صدد برآمد تا بختش را در خراسان بیازماید. در این راستا یکی از سردارانش به نام لیلی بن نعمان را که قبلاً موفق به تصرف گرگان  و هزیمت قره تگین فرمانده ترک سامانی شده بود مأمور تصرف نیشابور نمود.

لیلی بن نعمان پس از تصرف دامغان و کشتار وسیعی که در آن شهر انجام‌داد، نیشابور را در ذیحجه ی سال ۳۰۸ ه-ق متصرف شد و به مدت سه ماه بر آن شهر حکم راند. عکس العمل سامانیان در مقابل این وضع بسیار سریع بود، زیرا حمویه سپهسالار، مأمور بازپس گیری خراسان شد و توفیق یافت پس از شکست و قتل لیلی بن نعمان در ششم صفر  ۳۰۹ ه-ق آن ایالت را مجدداً تحت حاکمیت سامانیان درآورد.

به تلافی این تهدید بود که در سال بعد (۳۱۰ ه-ق) نصر بن احمد سامانی، سپاهی را به فرماندهی ابو عمران سیمجور دواتی به گرگان اعزام داشت. اگرچه سیمجور دواتی موفق به تصرف گرگان و عقب راندن علویان به طبرستان گردید، اندکی بعد در ذیحجه همان سال تحت فشار علویان مجبور به عقب نشینی گردید. (ابن اسفندیار. تاریخ طبرستان. ج ۱، ۲۸۴ – ۲۷۵ ؛الکامل. ج ۱۳، ۱۷۳ – ۱۶۷؛ زین الاخبار. ۱۹۲ – ۱۹۱).

علیرغم ناکامیهای فوق سامانیان به تلاش خویش برای تسلط بر گرگان و طبرستان ادامه دادند. آنان حتی کوشیدند با استفاده از سران دیلمی ناراضی از علویان، به این نقشه جامه ی عمل پوشند. به همین دلیل در سال ۳۱۱ ه-ق سپاهی در اختیار اسفار بن شیرویه دیلمی گذاشته شد تا ساری نیز پیشروی نمود. اما در نهایت با عکس‌العمل داعی صغیر و سردارش ماکان کاکی مواجه شد و به خراسان عقب نشست.

سرانجام نصربن احمد تصمیم گرفت تا پایان دادن به مسئله طبرستان و گرگان خود شخصاً در آن ناحیه حضور یابد. لذا در سال ۳۱۴ ه-ق  زمانی که برای تسلط بر نواحی مرکزی ایران متوجه ری شد، با سپاهی بالغ بر ۳۰،۰۰۰ تن متوجه طبرستان شد. اما شخصی به نام ابونصر که نایب داعی صغیر در شهر یارکوه بود او را به محاصره در آورد و وادار نمود تا با پرداخت بیست هزار دینار مصالحه نموده و عقب‌نشینی نماید. با این وجود تلاش های سامانیان برای تسلط بر طبرستان و گرگان ادامه یافت. تسلط علویان بر ریه و مناطق مرکزی ایران نشان داد که می بایست هر چه سریعتر به مسئله آنان خاتمه داد.

لذا در سال ۳۱۶ سپاهی را به فرماندهی اسفار بن شیرویه و ابوبکر محمد بن مظفر بن محتاج مأمور تصرف طبرستان نمود.اسفار در حالی که داعی علوی در ری بود به راحتی گرگان و طبرستان را متصرف شد. داعی صغیر با شنیدن این اخبار به سرعت متوجه طبرستان شد، اما در خارج شهر آمل از نیروهایی از سامانی شکست خورد و به قتل رسید و به این ترتیب طبرستان و گرگان با نابودی علویان طبرستان بخشی از محدوده قدرت سامانیان گردید. (تاریخ طبرستان. ج ۱، صص ۲۹۲ – ۲۹۰؛ تاریخ الکامل. ج ۱۳، ۲۱۰ و ۲۰۲ -۲۰۱؛ تاریخ  مروج الذهب. ج ۲، ص ۷۴۲؛ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، صص ۱۷۳ – ۱۷۱).

علیرغم بحرانی که بلافاصله پس از مرگ احمد بن اسماعیل به وجود آمد، ری تا سال ۳۰۴ ه-ق در اختیار سامانیان باقی ماند. اما در این سال به دنبال لشکرکشی یوسف بن ابی الساج، والی آذربایجان و ارمنستان، از دست سامانیان خارج شد. یوسف همچنین موفق به فتح شهرهای قزوین، ابهر و زنجان گردید.

با شکست و اسارت یوسف در سال ۳۰۷ ه-ق از قوای خلیفه این شهر در اختیار دستگاه خلاف قرار گرفت. اما از آن پس این شهر میان حکامی چند دست به دست گردید، تا آنکه نصر بن احمد سامانی در ۳۱۴ ه-ق به فرمان خلیفه المقتدر ری را به تصرف درآورد. اما تسلط سامانیان این بار نیز چندان دوام نیاورد، زیرا علویان طبرستان در سال ۳۱۶ ه-ق بر آن شهر دست یافتند.

اگرچه پس از شکست و قتل داعی علوی در همان سال، اسفار بن شیرویه مناطق مرکزی و شمالی ایران را به نام سامانیان متصرف شد، این وضع چندان به طول نینجامید. زیرا به دنبال سقوط علویان طبرستان، هر یک از امرای دیلمی برای مدتی بر آن شهر تسلط یافتند. (تاریخ کامل. ج ۱۳، ۲۱۰ و ۲۰۲ – ۲۰۱ و ۱۸۴ و ۱۴۹ – ۱۴۸؛ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. صص ۱۷۵ – ۱۷۳).

در شرق نیز سامانیان چون غرب مشکلات عدیده‌ای داشتند. سیستان مرکز قدرت صفاریان که سامانیان در سال ۲۹۸ ه-ق بر آن تسلط یافتند ایالتی ناآرام بود. به گونه‌ای که میان سالهای ۳۰۱ – ۲۹۸ ه-ق چندین قیام  گسترده توسط عیاران سیستان علیه سامانیان صورت گرفت، اما به نتیجه ای نرسید. و عیاران سیستان پس از اطلاع از خبر کشته شدن احمد بن اسماعیل در ۳۰۱ ه-ق مجدداً بر علیه سامانیان شوریدند.

این اقدام عیاران گرچه دست سامانیان را در آن سال از سیستان کوتاه نمود، منجر به تسلط مستقیم خلفای عباسی بر سیستان گردید. تسلط عباسیان نیز چندان طولانی نبود. در سال ۳۰۴ ه-ق یکی از بزرگان سیستان به نام کثیر بن احمدبن شهفور بر سیستان مسلط شد و او تا زمان قتل در سال ۳۰۶ ه-ق دارای قدرت بود. از آن پس بحران در سیستان ادامه یافت تا آن که در سال ۳۱۱ ه-ق  ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث صفاری موفق به تسلط بر سیستان و اعاده ی قدرت صفاریان گردید. در این دوره بود که با به رسمیت شناخته شدن قدرت سامانیان اوضاع سیستان ثبات نسبی یافت. (تاریخ سیستان. ۳۱۰ – ۳۰۲؛ الکامل. ج ۱۳، ۱۳۳ – ۱۳۲، ۱۵۲ – ۱۵۱).

الیاس پسر اسحاق بن احمد که پس از شکست به فرغانه گریخته بود در سال ۳۱۰ ه-ق در آنجا شورش نمود و با گرفتن کمک از محمد بن حسین مُتّ و ترکان با سپاه مشتمل بر سی هزار سوار متوجه سمرقند گردید. اما از سپاه کمین کرده ابوعمر و محمدبن اسد که شامل ۲۵۰۰ نفر بودند و از بخارا اعزام شده بود شکست خورده و به فرغانه گریخت.

الیاس دو بار دیگر با یاری گرفتن از ابوالفضل بن ابی یوسف حاکم شاش و طغا تکین امیر کاشغر در صدد تصرف ماوراء النهر برآمد، اما کاری از پیش نبرد. او سرانجام با وساطت ابوبکر محمد بن مظفر بن محتاج، والی فرغانه، بخشوده شد و به بخارا رفت و با دختر نصربن احمد ازدواج نمود. به این ترتیب شورش پی گیر ترین عضو خاندان سامانی خاتمه یافت. (الکامل. ج ۱۳، ص ۱۷۴ – ۱۷۳).

علیرغم موفقیت‌های فوق بحران در قلمرو سامانی همچنان ادامه یافت. در سال ۳۱۷ ه-ق در زمانی که نصربن احمد برای سر و سامان دادن به امور خراسان از بخارا به نیشابور رفت، ابوزکریا یحیی، ابوصالح منصور ابو اسحاق ابراهیم، برادران نصربن احمد به کمک شخصی به نام ابوبکر خباز اصفهانی و تعدادی از لشکریان قهندز به بخارا گریختند و شورش وسیعی به پا ساختند.

برای سرکوب این شورش، نصر به ناچار به بخارا بازگشت و موقعیتش در آن شهر تثبیت نمود. اما یحیی و برادرانش برای مدت زیادی به شورش خویش در نواحی سمرقند، چغانیان، بلخ، مرو، هرات و نیشابور ادامه دادند. منصور و ابراهیم که این شورش را بی نتیجه دیدند سرانجام تسلیم شدند. اما یحیی مدتی دیگر مقاومت نمود. اما در سال ۳۲۰ ه-ق  پس از آنکه خبر پیشروی نصربن احمد را به نیشابور شنید،  هرچند در ابتدا به بست و رخج گریخته بود، تسلیم شد و مورد عفو قرار گرفت. ابوبکر محمدبن مظفر چغانی که در سرکوب شورش برادران نصر خدمات شایسته‌ای انجام داده بود از جانب نصر به سپهسالاری کل خراسان برگزیده شد. (۳۲۱ ه-ق) (الکامل. ج ۱۳، صص ۲۸۹ و ۲۴۴ – ۲۴۰؛ زین الاخبار. ص ۳۳۶ – ۳۳۵).

در دهه ی سوم حکومت نصر بن احمد، دولت سامانی وضعیت با ثباتی یافت و فرصت یافت تا وضعیت تهاجمی تری در پیش گیرد. به گونه‌ای که ابوبکر محمد بن مظفر چغانی توفیق یافت تا با فرستادن سپاهی به کرمان به فرماندهی ماکان بن کاکی در سال ۳۲۲ ه-ق آن ایالت را از چنگ ابوعلی بن الیاس که به تازگی بر آنجا مسلط شده بود، در آورد. هر چند که تسلط سامانیان بر کرمان موقتی بود و مدتی بعد ابوعلی بن الیاس بر آن ایالت دست یافت. (الکامل. ج ۱۳، ص ۳۰۳).

با انتصاب ابوعلی چغانی به حکومت خراسان در سال ۳۲۷ ه-ق به جای پدرش ابوبکر محمد بن مظفر که مدتها بیمار بود، سامانیان حتی موضع تهاجمی تر گرفتند. زیرا ابوعلی چغانی توفیق یافت با لشکرکشی به گرگان آن شهر را از چنگ ماکان بن کاکی به در آورد. (۳۲۸ ه-ق). او سپس برای تثبیت اوضاع آن شهر تا محرم ۳۲۹ ه-ق در گرگان باقی ماند و پس از انتصاب ابراهیم بن سیمجور دواتی متوجه تصرف ری گردید.

ابوعلی موفق شد پس از نبردی سخت که در نتیجه ی آن ماکان بن کاکی به قتل رسید و وشمگیر زیاری به طبرستان گریخت ری را فتح نماید. او پس از شهرهای جبال از حدود قم تا حدود حلوان را به نام سامانیان متصرف شد. او پس از این موفقیت ها در سال ۳۳۰ ه-ق متوجه طبرستان گردید و وشمگیر زیاری را در ساری به محاصره در آورد و وادار به پذیرش برتری نصر بن احمد نمود. (۳۳۱ ه-ق). او سپس متوجه گرگان گردید و در آن شهر بود که از مرگ نصر بن احمد اطلاع یافت و به خراسان بازگشت. (الکامل. ج ۱۴، صص ۱۰۹ – ۱۰۸ و ۹۱ – ۹۰ و ۸۲ – ۸۱ و ۷۹؛ زین الاخبار. صص ۳۳۸ – ۳۳۷؛ مرعشی. تاریخ طبرستان و رویان مازندران. صص ۱۷۹- ۱۷۶).

اگرچه سامانیان به طور عام امرای کاملا وفادار به شخص خلیفه بودند و رابطه ی نزدیکی با دستگاه خلافت داشتند، در دوره ی نصر ما شاهد افزایش فعالیت اسماعیلیان هستیم. به گونه ای که حتی شخص امیر نیز در اواخر عمر به مذهب اسماعیلی گرایش یافت. مهمترین داعیان اسماعیلی در قلمرو سامانیان در این زمان حسین مرورودی و محمدبن احمد نخشبی بودند که موجبات گرایش دربار سامانی را به این مذهب فراهم آوردند.

به همین علت در آخرین سال حکومت نصر، توطئه ای از جانب سران سپاه و روحانیون سنی بر علیه نصر و خاندان سامانی صورت گرفت. اما نوح پسر و جانشین نصر با اطلاع از این توطئه با عکس العمل به موقع آن را خنثی نمود. سپس پدرش را وادار به کناره‌گیری از قدرت نمود و اسماعیلیان را برای تامین رضایت سُنیان متعصب قلع و قمع نمود. (الفهرست. ص ۳۵۱؛ سیاست‌نامه. ص ۲۹۹ – ۲۸۷).

 

منبع:

  • تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، دیلمیان و غزنویان (رشته تاریخ) ، برات دهمرده، انتشارات دانشگاه پیام نور
  • تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

 

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ