هنرهای کوچک در هند باستان

107_103_1B.JPG (282×425)

عصر بزرگ هنر هندی- یکتایی آن- بستگی آن با صنعت- سفالگری- فلزکاری- چوبکاری- عاجکاری- جواهرسازی- پارچه‌بافی

انسان، در برابر قدمت هنر هندی نیز، مانند کلیه سیماهای تمدن این خطه، با خضوع و خشوع، دستخوش بهت و حیرت می‌شود. گرچه همه ویرانه‌های موهنجو- دارو در این زمینه سودمند نیست، در میان آنها تندیسهای مردان ریشداری از جنس سنگ آهک (شبیه مجسمه‌های سومری)، تندیسکهای سفالین زنان و جانوران، مهره‌ها و زیورهایی از عقیق سرخ، و زرینه‌هایی خوش پرداخت دیده می‌شود. بر یک مهر نقش برجسته گاوی است که آن را چنان با قدرت و پرتوان درآورده‌اند که بیننده، تقریباً بیدرنگ، به این نتیجه می‌رسد که هنر [در طی تاریخ] پیشرفتی نداشته، بلکه فقط صورت یا قالب آن دیگرگون شده است.

از آن هنگام تاکنون، هند، از میان فراز و نشیبهای تاریخ پنجهزار ساله خود، زیباییهای خاص خود را در صدهنر گوناگون آفریده است. آنچه از آثار هنری هند مانده، شکسته و ناقص است، نه از آن رو که هند گاه‌گاه از آفرینش هنری بازمانده باشد، بلکه به این دلیل که بیشماری از شاهکارهای معماری و پیکرتراشی هند را جنگ و خلسه‌های بت‌شکنی مسلمانان نابود کرده است؛ از این گذشته، فقر هم موجب آن شده است که از نگاهداری مابقی هم غافل بمانند. در نظر اول، مشکل بتوان از این هنر لذت برد؛ موسیقیش عجیب، نقاشیش مبهم و نامفهوم، معماریش گیج‌کننده، و پیکرتراشیش نامتناسب به نظر خواهد آمد. اما، در این سیر و تماشا، باید در هر گام به یاد داشته باشیم که ذوق ما محصول لغزش‌پذیر سنن و محیط محلی محدود خود ماست؛ و چنانچه با معیارها و هدفهایی که برای زندگی ما طبیعی، و برای آنها بیگانه است درباره متلهای دیگر یا درباره هنرهایشان قضاوت می‌کنیم، مسلماً در حق خود و آنان بی‌انصافی روا داشته‌ایم.

در هند آن دوران، هنوز هنرمند از صنعتگر جدا نشده بود، تا هنرکاری تصنعی شود و کار، امری شاق؛ در هندی که حیات خود را در رزمگاه پلاسی از دست داد، هرکارگر چیره‌دست،

دهی در جنوب بنگال غربی، در شمال کلکته. در سال ۱۷۵۷، در اینجا نواب بنگاله از رابرت‌گلایو شکست خورد، و این امر در استیلای بریتانیا در هند مؤثر افتاد.- م.

نظیر کارگر قرون وسطای اروپا، صنعتگری بود که به محصول ذوق و مهارت خود صورتی و جانی می‌بخشید. حتی امروزه هم، که کارخانه‌ها جای کارهای دستی را گرفته و صنعتگران بدل به «دست» شده‌اند، در کارگاهها و دکانهای هر شهر هند، صنعتگرانی را می‌بینیم که نشسته‌اند و فلز می‌کوبند، گوهر می‌نشانند، طرح می‌کشند، شالهای ظریف می‌بافند و قلابدوزی می‌کنند، یا عاج و چوب را قلمزنی می‌کنند. شاید هیچ یک از ملتهایی که می‌شناسیم هرگز اینهمه تنوع هنر نداشته باشد.

نکته عجیب آن است که، در هند، سفالگری از حد صنعت به مرحله هنر نرسیده است؛ مقررات طبقاتی درباره مصرف مجدد ظروف، محدودیتهای زیادی در کار آورده است؛ از این رو، هندیان چندان انگیزه‌ای نداشتند که سفالینه‌های شکننده و ناپایدار را، که آنهمه با سرعت، و به مقدار زیاد، از زیر دست کوزه‌گر بیرون می‌آمد، به زیبایی بیارایند. اگر آن ظرف را از فلز گرانبهایی می‌ساختند، آنگاه صنعتگری، بیدریغ، بر آن به کار می‌نشست؛ گلدان نقره‌ای تانجور در مؤسسه ویکتوریا، در مدرس، یا تنبولدان طلای کندی، گواه بر این مدعاست. از برنج، چراغ و کاسه و دیگ و ظروف دیگر می‌ساختند؛ اغلب از آلیاژ سیاهی (بیدری) از روی، صندوق، لگن، و سینی می‌ساختند؛ و فلزی را روی فلز دیگر می‌نشاندند یا بر آن می‌کشیدند، یا زراندود و سیم‌اندود می‌کردند. روی چوب نقوش فراوان گیاهان و جانوران را می‌کندند. از عاج همه چیز، از خدایان گرفته تا طاس نرد، می‌تراشیدند؛ بر درها یا بر چیزهای چوبی دیگر عاج می‌نشاندند؛ و از آن سرمه‌دان، روغندان، و عطردانهای ظریف می‌ساختند. گوهر فراوان بود و، توانگر و درویش، آن را یا به عنوان زینت بر خود می‌آویختند یاا همچون گنجی می‌اندوختند؛ جیپور در میناکاری بر زمینه طلا سرآمد بود؛ قزن‌قفلی، مهره، آویز، کارد، و شانه را به اشکال خوش‌ریخت و با طرح گل، حیوان، یا طرح خدایان می‌ریختند. آویزه برهمنی، با آن گنجایش مختصر خود، گاه دارای پنجاه تصویر خدا بود. هنر پارچه‌بافی آنان هرگز همتا نداشت؛ از روزگار قیصر تا زمان ما، منسوجات هند را در سراسر جهان ستوده‌اند. گاهی، با محاسبات بسیار دقیق و پرزحمت از پیش حساب‌شده‌ای، هر رشته از تار و پود را، پیش از بستن به دستگاه بافندگی، رنگ می‌کردند؛ همان طور که بافت پیش می‌رفت، طرح پارچه شکل می‌گرفت، و در هر طرف یکسان بود. از

فرسکویی در آجانتا

رجوع شود به فصل هفدهم، قسمت IV ، ص ۵۶۴.

برگی است که در هند با فوفل و آهک بخورند. تنبول لب را سرخ و دندانها را پاک می‌کند.-م.

شهری در سیلان مرکزی.-م.

شاید کهنترین چاپ پارچه با قالب در هند انجام گرفته باشد، گواینکه این کار هرگز در آنجا رشد هنر مشابه آن، یعنی چاپ کتاب از طریق کلیشه، را موجب نشد.

پارچه‌های خانه‌باف تا پارچه‌های زربفت پیچیده، از پیژامه‌های خوش‌نگار گرفته تا شالهای بی‌درز کشمیر، هر جامه‌ای که درهند بافته می‌شد، زیبایی و جلوه خاصی داشت که خلق آن فقط از هنرمندان باستان و هنرمندای فطری این عصر ساخته است.

منبع : , جلد اول : مشرق زمین

نویسنده :

نشر الکترونیکی سایت

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها