غوریان
غوریان یا آل شَنسَب دودمانی در افغانستان کنونی بود که بین سدههای ۱۰ و ۱۱ میلادی در نواحی صعب غور واقع در کوهستانهای مابین هرات و غزنه فرمانروایی میکردند و به دو شعبهٔ اصلی منقسم میشدند: یکی از آن دو در غور سلطنت میکردند و پایتخت آنان فیروزکوه بود و دیگر طخارستان واقع در شمال غور که پایتخت ایشان بامیان بود، و آنان را غوریان بامیان میگفتند.[۶] در خصوص تعلق آنها به گروه قومی خاص، دیر باز است که اختلاف نظری وجود دارد، بدین معنا برخی آنها را مردمان هزاره دانستهاند،[۷][۸] طرفداران این نظریه به گرایشهای شیعی سلاطین آنان که به دست علی بن ابیطالب مسلمان شدند و هزارههای شیعه مذهب ساکن در حدفاصل هرات و غزنه (قلمرو تاریخی غوریان) استدلال میکنند[۹] و در برابر، عدهای نیز آنها را تاجیک دانستهاند.[۱۰] غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بودهاند. علت شهرت این دو سلسله به شنسبی، انتساب آنان به شخصی به نام حسن شنسب است[۱۱] که میگویند در صدر اسلام میزیستهاست و بهدست علی ابن ابی طالب اسلام آوردهاست.
اصل و نسب غوریان
نسب غوریان به سکنههای غرجستان میرسد و غرجستان به مناطق کوهستانی مرکزی افغانستان اطلاق میشد.
زبان غوریان
زبان درباری و رسمی غوریان زبان فارسی بود.[۱۴]
امرای غوری
- بنجی بن نهاران
او از امرای قدرتمند غور و معاصر با هارون الرشید بود او وشیش بن بهرام مدعی دیگر حکومت بر غور بودهاست ان دو با همدیگر نزاع کردند و نتوانستند اختلافات خود راحل کنند پس پیش هارون الرشید رفتند هارون الرشید منشور حکومت غور را به بنجی بن نهاران داد تا اینکه حکومت غور در فرزندانش تداوم یافت.
- سوری بن محمد
سوری فرزند امیر بنجی و معاصر یعقوب لیث صفاری بود، ممالک غور بیشتر در ضبط او بود در این زمان مسلمانان و مشرکان با همدیگر اختلاف داشتند و صفاریان و سامانیان در تلاش برای فتح قلاع غور بودند
- محمد بن سوری
باتوجه به فاصله زمانی بین امارت سوری و محمد سوری به آسانی نمیتوان پذیرفت که وی فرزند سوری بودهاست بلکه به احتمال زیاد فرزند زادهٔ او بودهاست بخشی از زندگی سیاسی و نظامی محمد سوری رابطهٔ او با سلطان محمود غزنوی است وی ملک غور را تحت ضبط خویش درآورده بود او که هوای استقلال در سر داشت سرانجام باتکیه براستعداد نظامی خویش و اعتماد به قلاع مستحکم غور استقلال برافراشت سرانجام محمود غزنوی با حیلهٔ جنگی توانست او را شکست دهد.
- ابوعلی محمد بن سوری
سلطان محمود پس از غلبه بر محمد سوری حکومت غور را به فرزند او ابوعلی داد ابوعلی به سبب رابطهٔ حسنه با دربار غزنین، مشکل خارجی نداشت غوریان در ایام امارت او دررفاه امنیت به سر میبردند در این زمان مسعود غزنوی در هند بوده و به غور توجهی نداشته تا اینکه عباس بن شیث توانسته او را اسیر کند و خود را به عنوان جانشین وی معرفی کند.
- عباس بن شیث
عباس از ضعف و هرج ومرجی که بعد از شکست سلطان مسعود از سلجوقیان درنبرد دندانقان در سال۴۳۱ق عارض دربار غزنین شد برای قطع رابطهٔ غور از غزنین کوشید و با زندانی کردن عمویش امور غور را بر عهده گرفت.
- محمد بن عباس
سلطان ابراهیم پس از دستگیر کردن او فرزندش را به امارت رساند.
- قطب الدین حسن
از انتقال امارت غور به قطب الدین حسن که به احتمال زیاد فرزند محمد بن عباس بود اطلاعات دقیقی در دست نیست. وی مانند پدرش به دینداری، عدالت و رعیت پروری شهرت داشتهاست. در عهد امارت وی غور گرفتار جنگهای داخلی بودهاست چنانکه مشغلهٔ اصلی قطب الدین حسن فرونشاندن شورشها بود که در این را به قتل رسید.
- عزالدین حسین
به حکم مسعود بن ابراهیم غزنوی به امارت غور رسید با مرگ مسعود بن ابراهیم در سال ۵۰۹ق و اختلاف فرزندانش برسر جانشینی او، غزنویان خود تحت سلطه سلطان سنجر سلجوقی قرار گرفته و خراجگزار وی شدند.
روابط غوریان با خلافت عباسی
از منابع به دست آمده چنین بر داشت میشود که غوریان مانند سایر پادشاهیهای مسلمان روابط خوبی با خلافتِ بغداد نداشتند و از آنها، حتی در ظاهر، اطاعت نمیکردند.[۱۶]
مناسبات غوریان با حکومتهای همجوار
مناسبات سیاسی و نظامی غوریان با حکومتهای همجوار: غوریان در مدت کوتاهی توانستند حکومت مقتدری در بخشهای وسیعی از سرزمینهای اسلامی تشکیل دهند. جد اعلای غوریان شنسب نام داشت که وی در زمان حضرت علی اسلام آورده بود اما پذیرش آیین اسلامی از طرف مردم غور در زمان سلطان محمود غزنوی بودهاست. اوج اقتدار این سلسله در زمان سلطان غیاث الدین محمد و برادرش شهاب الدین محمد بودهاست. معاصر بودن غوریان با حکومتهایی چون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان همواره موجبات برخوردهای سیاسی و نظامی ای خاندان با حکومتهای یاد شده ایجاد کرد. در دوران سلطان غیاث الدین و شهاب الدین نبردهایی با سلطان محمد خوارزمشاه ایجاد شد که آنها در برابر سلطهٔ خوارزمشاهیان ایستاده و آنها را شکست میدادند اما با مرگ سلطان شهاب الدین غوری غوریان اقتدار خود را از دست دادند حاکمان محلی دم از استقلال زدند و سلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده غوریان را در خراسان و ماوراءالنهر نابود ساخت.[۱۷]
مبارزات غوریان برای استقلال یافتن
مواردی که موجب استقلال یافتن غوریان شد عبارتند از:
- قتل قطب الدین محمد بن حسین به دست بهرام شاه
- لشکر کشی سیف الدین سوری به غزنین
- لشکر کشی بهاءالدین سام به غزنین
- نبرد علاءالدین حسین جهانسوز با بهرام شاه و فتح غزنین[۱۸]
اوج قدرت غوریان
دوره اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دوتن از فرزندان بهاءالدین سام، یعنی غیاث الدین محمد و شهاب الدین مصادف بوداین دوبرادر با برخورداری از استعدادهای ذاتی و روحیهٔ رعیت پروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیتهای سیاسی و نظامی محیط اطراف خود با اتحاد وبهرهگیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازندهٔ این دورهٔ غوریان بودهاند. چنانچه در مدت کوتاهی حکومت غور را که بر کوهستانهای غور محدود میشد به امپراتوری مبدل ساختند که از خراسان تا هندوستان وسعت داشت وبا حکومت خوارزمشاهیان دم برابری میزد.
وضعیت نظامی و سیاسی غوریان
سلطان شهاب الدین زمانی به قتل رسید که اهداف نظامی او در هندوستان و خراسان ناتمام مانده بود و وضع داخلی نیز برای انتقال قدرت نا آرام بود بنابراین وزیر او مویدالملک برای جلوگیری از اغتشاشات داخلی و حفظ وحدت امپراطوری مرگ سلطان را آشکار نکرد ولی در این زمان ارکان سپاه باهم اختلاف پیدا کردند غوریان به هواخواهی بهاءالدین سام حاکم بامیان قیام خود را آشکار کردند و موید الملک و ترکان هواخواه غیاث الدین محمود شدند سرانجام توفیق نصیب موید الملک و ترکان شداما آنها برای تحقق هدف خود به تاج الدین یلدوز، از امرای ترک و سلطان شهاب الدین روی آوردند بنابراین به دلیل تعدد مدعیان سلطنت، قلمرو غوریان تجزیه شد.[۲۰]
امور اداری و نظامی غوریان
امور اداری غوریان تاحدی برگرفته از امور اداری غزنویان بود و سلطان ضرورتاً باید از خاندان شنسبانی باشد. مشروعیت سلطنت نه تنها منوط به دریافت منشور حکومت از خلیفه عباسی بود، بلکه حمایت اشراف نیز نقش مهمی را ایفا میکرد. نشانههای سلطنت خطبه، سکه وچتر سلطنتی بود و سلاطین غوری دارای چتر بودند وگاه از طرف خود به والیانی که مقام بالایی داشتند، لقب سلطان عطا میکردند. دیوان سالاری سلالهٔ ایران، مانند سامانیان و غزنویان برگرفته ازخلفای عباسی در بغداد بوده، پس شکی نیست که دیوان سالاری غوریان نیز شبیه دیوانسالاری موجود در خراسان و غزنین بودهاست که شامل دیوانهای عرض، دیوان اشراف، وزیر و غیره بودهاست. سپاه و اسلحه: هستهٔ مرکزی سپاه غور از مردم سرزمین غور تأمین میشده ولی با توسعهٔ قلمرو غوریان به تدریج اقوام دیگری مانند ترکان ،تاجیکان وهندیان به سپاه پیوستند. سپاه غور متشکل از سواره نظام و پیادهنظام بود. سپاهیان غور زره پوش بودند وبا سنان میجنگیدند. با توجه به کوهستانی بودن غور آموزشهای سوارکاری و وجود اسبهای تند رو بخش اعظم سواره نظام غوریان را تشکیل میداد.[۲۱]
وضعیت اقتصادی و اجتماعی غوریان
اوضاع اجتماعی غوریان به دلیل صعوبت زندگی در سرزمین کوهستانی به خودی خود در پرورش انسانهای توانمند از نظر روحی و جسمی مؤثر بود. زندگی در دیاری کوهستانی باعث خشونت طبع غوریان شده بود. اوضاع اقتصادی غوریان به دلیل وجود معادن فلز و تخصص و مهارت آنها در استخراج و ساخت اسلحه ونیز زمینهای کشاورزی غنی و غنایمی که از هند وارد میشد و همچنین صادرات اسلحه باعث رونق اقتصادی غوریان شده بود.[۲۲]
اوضاع دینی غوریان
مذهب غالب غوریان و سلاطین تا عهد غیاث الدین م. ۵۹۹ق مذهب کرامیه بودهاست و حتی غیاث الدین محمد و برادرش شهاب الدین محمد، پیرو مذهب کرامیه بودهاند. نفوذ علمای کرامیه در غور چنان بود که وقتی غیاث الدین تغییر مذهب داد و به مذهب شافعی گروید مورد اعتراض قرار گرفت. تغییر مذهب غوریان به مذهب شافعی به دلیل سختگیری کرامیه در انجام عبادات و عقیده خرافهآمیز نسبت به خدا موجب رویگردانی مردم غور از این مذهب شده و به دنبال ان غیاث الدین برای هم سو شدن بامردم تغییر مذهب داده و به شافعی گروید. غیاث الدین به سبب سیاست تساهل مذهبی مورد تمجید مردم قرار گرفت به همین سبب در غور شورشی علیه او گزارش نشده چون او تعصب در مذهب را دور از شان سلطانی میدانست و امتیازی برای شافعیان قائل نمیشد او به سادات وعلویان احترام میگذاشت و برای شافعیان در خراسان و غور مساجد و مدارس ساخته بود.
زوال غوریان
بعد از مرگ سلطان شهاب الدین غوری ای دولت به زوال نزدیک شد. قیامهای متعددی که علیه حاکمیت غوریان در خراسان و هند رخ داد این دولت را به نابودی نزدیک کرد افسران سلطان شهاب الدین مانند تاج الدین یلدوز در غزنی و پنجاب، ناصر الدین قباچه در سند، قطب الدین ایبک در هند، ملک تاج الدین در سیستان همه مستقل شده بودند بدین ترتیب بامرگ سلطان شهاب الدین سلسلهٔ غوری به سمت انحطاط رفته وسلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده بر ماوراءالنهر و خراسان مسلط شد و غوریان را در این مناطق نابود ساخت.
غوریان تاجیک بودن
در ویکی پدیا نوشته شده غوریان سنی مذهب بودند و فارسی دری صحبت میکردند یعنی تاجیک بودند