اوضاع مردم و دولت در زمان آل بویه
اوضاع اداری
امیر
در رأس دولت آل بویه شخص امیر (امیرالامراء) قرار داشت، که از قدرت نامحدودی برخوردار بود. بیشک عمادالدوله علی اولین امیر الامرای آل بویه است و اگرچه رسماً این عنوان را نداشت، اما به دلیل آنکه بزرگترین عضو خاندان بود و دو برادر دیگر در اصفهان و بغداد حضور داشتند، برکشیدگان وی بودند. این عنوان شایسته ی او بود.
قدرت عمادالدوله علی به عنوان نخستین امیرالامرای آل بویه نامحدود نبود، زیرا برادرش رکن الدوله حسن به صورت مستقل در اصفهان و ری عمل مینمود، هر چند که هیچگاه عملی برخلاف میل برادر ارشد انجام نداد. معزالدوله فاتح بغداد اگرچه رسماً در بغداد لقب امیرالامرا را داشت هیچگاه مدعی ریاست بر قلمرو آلبویه نبود. او همواره خود را مطیع عمادالدوله علی می دانست و به همین دلیل در سکه ها نامه برادرش را نیز ضرب می کرد.
اما با به قدرت رسیدن عضدالدوله که صرفنظر از مقام امیرالامرایی مدعی لقب شاهنشاه نیز بود، وضعیت تا حدودی تغییر نمود. در این زمان بود که شخص امیرالامراء به عنوانی قدرتمندترین شخصیت قلمرو آل بویه تمامی امور سیاسی، نظامی و اداری دولت را در دست گرفت. در چنین وضعیتی کوچکترین مخالفتی از جانب دیگر شخصیتهای خاندان منجر به عزل آنان از منصب امیری می گردید. مسئلهای که ما را در مورد عزالدوله و فخرالدوله مشاهده نمودیم.
میتوان گفت که قدرت امیرالامراء تا حد زیادی به شخصیت و قدرت نظامی وی مربوط میشد. امرایی که از قدرت نظامی زیادی برخوردار بودند و بر تمامی قلمرو آل بویه مسلط بودند، بر تمامی شئون سیاسی، اداری و نظامی دولت تسلط داشتند. اما امرایی که از توان نظامی کمتری برخوردار بودند و بر بخشی کوچک از قلمرو آل بویه تسلط داشتند، فقط حق دخالت در آن بخش را داشتند.
وزیر
در نظام حکومت دولت آلبویه، وزیر دومین شخصیت قدرتمند کشور و پس از شخص امیر قرار داشت. وزیر به نیابت از شخص امیر یا پادشاه بویهی به همه ی امور قلمرو آل بویه نظارت میکرد و حتی در برخی از موارد فرماندهی سپاه را نیز در دست می گرفت به گونهای که عضد الدوله مظهر بن عبدالله را برای قلع و قمع راهزنان بطیحه در رأس سپاهی اعزام نمود. مطهر چون در مبارزه با آنان توفیق نیافت با بریدن رگهای دستانش خودکشی نمود.
منابع از دو نوع وزیر در دوره ی آل بویه نام میبرند، که یکی وزیر تفویض و دیگری وزیر تنفیذ بود. مقام وزیر تفویض از وزیر تنفیذ بالاتر بود میتواند شخصاً به همه ی امور بپردازد، در حالی که وزیر تنفیذ چنین اختیاراتی نداشت، بلکه تنها واسطه ی میان پادشاه و مردم بود و دستورهای او را در مورد انتصاب والیان و اعزام سپاه و غیره به اطلاع مردم می رساند.
در حالی که وزیر تفویض می بایست مسلمان و آزاده باشد، وزیر تنفیذ میتوانست از اهل ذمه و بردگان نیز باشد. اجرای احکام شرعی و اظهارنظر در مظالم، تعیین والیان، اعزام سپاه و تدبیر جنگ و تصرف در بیت المال از مهمترین اختیارات وزیر تفویض بود که وزیر تنفیذ حکم انجام آنها را نداشت. (فقیهی. آل بویه. صص ۳۵۱ – ۳۵۰).
اگرچه به طور معمول هر یک از امرای آل بویه دارای وزیری بود که به تدبیر امور کشوری می پرداخت، برخی از آنان چون عضدالدوله، صمصام الدوله، فخرالدوله و بهاءالدوله دو وزیر داشتند. گویا عضد الدوله نخستین کسی بود که دو وزیر برای اداره ی امور برگزید. مطهر بن عبدالله که وزیر تفویض بود در بغداد حضور داشت و نصر بن هارون که مسیحی بود در شیراز اقامت داشت.
نصر بن هارون با وجود آنکه منصب وزارت تنفیذ را برعهده داشت از قدرت و نفوذ بیش از مطهر بن عبدالله برخوردار بود. در برخی از موارد دو وزیر انتخابی دارای اختیارات یکسانی بودند به گونهای که وزرای صمصام الدوله با مشارکت یکدیگر امور را انجام میدادند. و همچنین فخرالدوله در سال ۳۸۵ ه-ق دو وزیر انتخاب نمود و مقرر داشت که در هر روز یکی از آنان به توقیع نامه ها بپردازند.
امرای بویه به طور معمول پس از آنکه شخصی را به وزارت بر می گزیدند، قبا، شمشیر و کمربندی که مطلا بود به وی اعطا می کردند. همچنین برای وزیر مبالغ مشخص و معینی به عنوان حقوق مقرر می کردند، که هم به صورت نقدی و هم به صورت جنسی بود. وزیر پس از آنکه در سرای مخصوص که به دارو الوزیر معروف بود مستقر می شد و به رتق و فتق امور میپرداخت. (فقیهی. آل بویه. صص ۳۵۳ – ۳۵۲).
دیوانها
وزیر در رأس دیوانهایی قرار داشت که هر یک از آنها به اداره ی بخشی از امور قلمرو آل بویه میپرداختند. قبل از هر چیز باید توجه داشت که آل بویه موجد تشکیلات دیوانی و اداری خاصی نبودند. بلکه کنترل دیوان ها و تشکیلات اداری بغداد را بدون آنکه تغییر محسوسی در آنها به وجود آورند به دست گرفتند. مهمترین دیوانهایی که همزمان با به قدرت رسیدن آل بویه به اداره ی قلمرو خلفا میپرداختند و آل بویه نیز آنها را مورد استفاده قرار دادند به شرح ذیل می باشند:
۱. دیوان النفقات ۲. دیوان الاعطاء
۳. دیوان ضیاع الخاصه ۴ . دیوان السواء
۵. دیوان المشرق ۶.دیوان المغرب
۷. دیوان الخاصه ۸. دیوان التوقیع
۹. دیوان الجی ۱۰. دیوان الخراج
۱۱. دیوان بیت المال ۱۲. دیوان المستحدثه
۱۳. دیوان الدار ۱۴. دیوان و الانشاء
۱۵. دیوان البرید و الخرائط ۱۶. دیوان زمام
۱۷. دیوان الخراج و الضیاع السلطانیه ۱۸. دیوان الاشراف
۱۹. دیوان المقبوضات ۲۰. دیوان المصادرین
۲۱. دیوان الدار الکبیر ۲۲. دیوان الفصل الخاتم
۲۳. دیوان المرافق ۲۴. دیوان البر
۲۵. دیوان الخاتم ۲۶. دیوان الماء (نهر)
۲۷. دیوان حرم
این دیوانها که در برخی مواقع کوچکتر و بزرگتر می شدند و تا حدودی تغییر نام می دادند از جانب امرای آل بویه اقتباس شدند و دیوانهای جدیدی نیز با توجه به ضروریات جامعه به وجود آمدند. از جمله این دیوانها می توان به دیوان هزینه و دیوان فارسی اشاره کرد. (هلال صابی. الوزراء. صفحات ۱۴ به بعد. ابن مسکویه. تجارب الامم. ج ۶، صص ۳۴۴ و ۳۱۸ و ۱۵۹).
از میان دیوانهای فوق برخی از آنان دارای اهمیت ویژه ای بود و نقش مهمی در تشکیلات اداری آل بویه داشت. دیوان رسائل (الانشاء) در زمره ی این دیوان ها بود. این دیوان مسئولیت نگارش و ارسال کلیه ی مکاتبات دولت مرکزی را با کلیه ی اتباعش برعهده داشت. همچنین به نامههایی که از اطراف و اکناف کشور میآمد رسیدگی میکرد. در رأس این دیوان یکی از کاتبان بزرگ قرار داشت که به صرف و نحو و لغت آشنایی کامل داشت.
اهمیت صاحب دیوان رسائل در حد وزیر بود و گاهی به جای وزیر قرار میگرفت. چنانکه عبدالعزیز بن یوسف، ریاست دیوان رسائل عضدالدوله را برعهده داشت، سمت وزارت را نیز در اختیار داشت. در این دیوان، تعدادی از دبیران و کاتبان تحت نظر رئیس دیوان رسالت به وظایف محوله مشغول بودند. صرف نظر از مرکز دولت، در هر ایالتی نیز گروهی کاتب وجود داشتند که مکاتبات شخص والی را انجام می دادند. (فقیهی، آل بویه. ص ۳۵۶ – ۳۵۴)
دیوان برید یکی دیگر از دیوان های مهم آل بویه بود. این دیوان از جهاتی شبیه به اداره ی پست امروزی بود. در رأس این دیوان شخصی به نام صاحب بُرید قرار داشت که نامه ها و گزارشات شهرها و نواحی مختلف را دریافت میکرد و به نظر پادشاه می رساند.
همچنین وظیفه داشت تا فرامین شاه را با پیکهای سواره و پیاده و یا کبوتر نامه رسان به مقصد برساند. از وظایف دیگر این دیوان کسب اخبار و اطلاع از طرز رفتار عمال خراج و قاضیان و دیگر کاربدستان دولتی و ارسال آنها به خدمت پادشاه بود، که توسط اشخاصی به نام مُنهی صورت میگرفت. (فقیهی. آل بویه. صص ۳۶۴ – ۳۵۸).
دیوان جیش یا سپاه که وظیفه نظارت بر امور سپاه را برعهده داشت از دیوانهای دیگر این دوره بود. با توجه به اینکه آل بویه خود برخاسته از فرماندهان نظامی مزدوری بودند که به سایر دولتها خدمت می کردند پس از به دست گرفتن قدرت، روحیه ی نظامی گری خویش را حفظ نمودند.
با توجه به این روحیه بود که آنان بر رسیدگی به وضعیت سپاهیان تأکید ویژه داشتند و در بسیاری موارد امرای بویهی خود شخصاً بر امور سپاهیان نظارت مینمودند. سپاه آلبویه شامل پیادهنظام و سوارهنظام و نیروی دریایی می گردید. و به طور معمول این دیلمیها بودند که عنصر پیادهنظام، سپاه را تشکیل میدادند آنان که از دیرباز در رسته ی پیاده دارای تخصص بودند، بخشی از نیروی نظامی دولت مرکزی ایران را تشکیل میدادند.
آنان خصوصاً پس از به قدرت رسیدن علویان طبرستان نقش بیشتری بر عهده گرفتند و به عنوان مزدور به خدمت بسیاری از دولتهای موجود در ایران در آمدند. به گونهای که ما شاهد حضور آنان در سپاه سامانیان، آل زیاد و دستگاه خلافت عباسی هستیم، همین واقعیت یکی از علل موفقیت های سریع آل بویه بود، زیرا آنان در طی خدمت به دولتهای فوق تجربیات با ارزشی با دست آوردند که راهگشای آنان در برخوردهای آنی بود. همچنین از آنجایی که دستههای موضوع دیلمی که در خدمت رقبای آل بویه بودند. در جریان جنگ به هم قبیله گان خود می پیوستند،، آل بویه پیروزیهای راحتی به دست میآوردند. ما این واقعیت را بارها در جریان برخوردهای عمادالدوله علی بابا با والیان خلیفه در جبال و فارس دیده ایم.
سرسختی و پایداری دیلمی ها در جنگ ها یکی دیگر از عوامل موفقیت آنان بود. این پایداری به اندازهای بود که آنان بارها با وجود آنکه از دشمن کمتر بودند. به پیروزیهای درخشانی دست یافتند. به طور معمول هر نفر دیلمی در جنگ سپر، شمشیر و سه نیزه در اختیار داشت. چون آنان در کنار هم و در صفوف فشرده پیشروی میکردند، با سپرهای بلندشان دیواری نفوذ ناپذیر در برابر دشمن به وجود میآوردند.
مهارت دیالمه در پرتاب نیزه خصوصاً نیزه های مشتعل با پارچه های آغشته به نفت نیز بسیار معروف بود. آل بویه هم به دلیل خویشاوندی با دیالمه و هم به دلیل آن که موفقیت های خویش را ناشی از سرسختی آنان می دیدند. توجه ویژه ای به آنان داشتند.به همین علت بود که برای رسیدگی ویژه به وضعیت آنان مقامی به نام نقیب النقباء دیالم در سپاه وجود داشت. همچنین دیالمه از امتیازات ویژهای برخوردار بودند و نام آنها در دفاتر ویژهای ثبت میشد.
چنانکه ذکر کردیم در سال ۳۸۸ ه-ق صمصام الدوله دستور داد تا با بررسی انساب دیالمه ی فارس به حذف افراد مشکوک النسب و گرفتن اقطاع آنان بپردازند. در نتیجه ی این فرمان نام یک هزار و پنجاه تن از دیالمه حذف گردید. این گروه که همه دارای مقام و قدرت بودند، شورشی به راه انداختند که منجر به قتل امیر بویهی گردید.
از آنجایی که دیالمه تنها در پیاده نظام دارای تخصص بودند، آل بویه مجبور بودند تا از ترکان که در سواره نظام تبحر داشتند، استفاده نمایند. دستهای از ترکان پس از قتل مرداویج به آل بویه پیوستند و به این ترتیب به صورت بخشی از سپاه بویهی درآمدند. با تصرف بغداد در سال ۳۳۴ ه-ق توسط معز الدوله از آنجایی که ترکان بخش قابل توجهی از سپاه خلفا را تشکیل میدادند، بر شمار سپاه خصوصاً در عراق افزوده شد.
بنابراین در حالی که در سپاه آلبویه در ایران غلبه با دیالمه بود، در عراق ترکان غلبه داشتند. آل بویه علاوه بر ترک نژادی دیگر یعنی کردان را نیز در سپاه خویش به کار بردند. اما رقابت اصلی در دولت آل بویه میان ترک و دیالمه بود. زیرا موقعیت ترکان که از دیرباز در عراق دارای قدرت بودند، با به قدرت رسیدن دیالمه به خطر افتاده بود. شاید این واقعیت که ترکان هرگاه میتوانستند، یکی از امرای بویهی را به پادشاهی برمیداشتند و در مقابل آل بویه ایران مقمقاومت مینمودند، نشاندهنده ی تلاش آنان برای حفظ موقعیت شان در بین النهرین باشد.
به هر تقدیر امرای قدرتمند بویهی می دانستند که ایجاد تعادل میان ترکان و دیالمه می توانست ضامن حکومتشان باشد. روزبهان دیلمی که در دوره ی معزالدوله و شورش سبکتکین ترک به رهبری ترکان بر ضد عزالدوله روشنگر این واقعیت بود که هر یک از دو طرف می تواند تا چه اندازه ای برای دولت بویهیان خطرناک باشد. به واسطه ی همین شورش ها بود که عضد الدوله با دقت و احتیاط زیادی قایدان و حاجبان خویش را که فرماندهان سپاه وی بودند، در زیر نظر داشت. با مشاهده ی کوچکترین خطا یا احتمال شورش به عزل آنان می پرداخت.
به همین علت بود که گورگیر بن جستان را در بعد از فتح کرمان معزول نمود و ابوالوفا طاهر بن محمد سردار دیگر خود را که در فتح جزیره مؤثر بود، به مجرد احساس ضرورت برکنار نمود. او همچنین برای دیالمه، ترکان و اعراب فرماندهانی از خود آنان گمارد تا از مشکلاتی که معز الدوله و عزالدوله با آن روبرو شده بودند، در امان باشد. اخلاف عضدالدوله که نتوانستند میان عناصر نژادی سپاه تعادل برقرار نمایند. دچار فتنه هایی شدند که سرانجام منجر به سقوط آنان گردید. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه. ص ۴۵۵ – ۴۵۴)
از ویژگی های نظامی آل بویه، داشتن یک نیروی دریایی مستقل بود که در منابع از آن به جیش الماء یاد میشود. به دلیل وجود همین نیروی دریایی بود که معز الدوله موفق به تصرف عمان گردید و پس از وی نیز تا مدتی آن سرزمین در اختیار جانشینانش بود. که پس از پدرش به مقام امیرالامرایی دست یافت. به کمک همین نیروی دریایی موفق به تصرف بصره گردید. (فقیهی. آل بویه. ص ۱۶۹).
صرف نظر از دیوانها برخی از مشاغل دیگر نیز برای اداره ی امور قلمرو آل بویه وجود داشت. قاضی القضاه یکی از مشاغلی بود که وظیفه ی رسیدگی به دعاوی شرعی و حقوقی را در قلمرو آل بویه داشت. گویا در آن زمان دو نوع قاضی القضاه وجود داشته است. یکی از آنان در پایتخت و دارالقضاه حضور داشت و بر کار تمام قاضیان کشور نظارت می کرد. چون بشر بن حسین داوودی، قاضی القضاه عضد الدوله که مقر او در شیراز، پایتخت اصلی عضدالدوله بود.
نوع دیگر قاضی القضاتی بود که از جانب پادشاه فقط برای نظارت بر چند شهر انتخاب می گردید. مقام محتسب نیز در دوره ی آل بویه دارای اهمیت بود. وظیفه ی محتسب امر به معروف و نهی از منکر و همچنین نظارت بر تمامی امور مربوط به شهر چون نظم و نظافت عمومی و رسیدگی به وضع کلیه اصناف بود. صاحب شرطه نیز که احکام جرایم را به پا می کرد و حدود را استیفاء می نمود از مشاغل مهم دیگر عصر آل بویه بود. منصبی با عنوان نقابت علویان نیز در این دوره وجود داشت، که در حفظ انساب خاندان میکوشید و به امور مربوط به آنان رسیدگی می کرد. (فقیهی. آل بویه. صص ۳۷۹ – ۳۶۴)
اوضاع فرهنگی
قرن چهارم ه-ق را می توان قرن احیاء فرهنگی ایران دانست زیرا، سلسله های ایرانی و غیرایرانی که در این قرن در مشرق و مرکز ایران به وجود آمدند توجه ویژهای به مسائل فرهنگی داشتند. در مشرق ایران سامانیان و غزنویان که به شدت تحت تأثیر فرهنگ ایرانی بودند، آن را به اوج رساندند و در مرکز و مغرب ایران نیز آلبویه که تحت تأثیر فرهنگ اسلامی – عربی بودند خدمات شایسته ای به آن نمودند. اگرچه نسل اول امرای بویهی که دارای تربیت نظامی بودند، بیشتر وقتشان را مصروف در جنگ با دشمنان نمودند، اخلافشان چنین وضعیتی نداشتند.
درمیان امرای بویهی خصوصاً عضدالدوله که به عنوان شاعر و کاتب شهرت داشته، جایگاه ویژهای دارد. عضد الدوله صرف نظر از حمایت از ادبا و علما خود در فرا گرفتن دانشهای آن زمان، با دقت و علاقه می کوشیده به گونهای که نحو را از ابوعلی فارسی، نجوم را از ابوالحسین عبدالرحمان صوفی و سیاست و کشورداری را از ابوالفضل بن عمید آموخت و همواره به شاگردی آنان افتخار و گاه بر سر موضوعات علمی با آنان مباحثه و مناظره میکرد. (خضری. تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه. ص ۱۶۴)
توجه عضد الدوله به علما و ادبا که با حمایت مالی و معنوی از آنان همراه بود و همچنین علاقه ی وی به فراگیری علوم زمانه سبب شد تا برخی از فرهیختگان آن عصر، که آثار خود را به نام او و یا با اشاره و حمایت وی پدید آوردند. از این آثار میتوان به کتاب الایضاح و التکمله ابوعلی فارسی، صُورالکواکب عبدالرحمان صوفی، کتاب الناجی ابراهیم صابی حرانی و کامل الضاعه یا طب ملکی اثر علی بن عباس مجوسی اهوازی اشاره نمود.
علاقه ی عضدالدوله به شعر و ادب سبب شد تا ابوالطیب متنبی و ابو اسحاق صابی نیز مورد توجه قرار گیرند. عضد الدوله خود شعر می سرود و با وجود تبحر و استغراق در ادبیات عربی به شعر فارسی و همچنین به اشعاری که به زبان طبری سروده میشد، علاقه نشان می داد. همچنین عضدالدوله برای طبقات مختلف علماء از فقیهان تا شاعران و مهندسان مقرری معین میکرد و آنها را به تحقیق و تألیف و تشویق می نمود.
این واقعیت و همچنین تأسیس مرکز مشابه بیت الحکمه ی مأمون نشانه ی توجه خاص وی به علم و دانش بود. در زمینه ی کارهای عامالمنفعه نیز این امیر بویهی اقدامات زیادی درفارس و بغداد و دیگر نقاط قلمروش انجام داد که از آن جمله میتوان به تأسیس بیمارستان عضدی در بغداد و کتابخانه ی بزرگ شیراز اشاره نمود. (زرینپور. تاریخ مردم ایران. صص ۴۳۶ – ۴۳۵).
اما مهمترین عامل ترویج علم و دانش در قلمرو آل بویه وجود وزرای فرهیختهای است که خصوصاً در قلمرو آل بویه ری و جبال استقرار داشتند. معروفترین اینان ابوالفضل بن عمید است که در سال ۳۲۸ ه-ق به وزارت رکن الدوله حسن بویهی برگزیده شد. او فرزند شیخ عمید ابوعبدالله حسن بن محمد قمی (متوفی حدود ۳۴۰ ه-ق) است، که از کاتبان بزرگ عصر به شمار میرفت.
ابوالفضل بن عمید علاوه بر تبحر بی مانند در کتابت و انشاء و مهندسی جنگ و طراح آلات حصار گیری، در علوم اسلامی خاصه کلام و فلسفه نیز مهارت و شهرتی تمام داشت، چنانکه شاگردان بسیاری از جمله عضدالدوله از محضر او کسب فیض نمودند. این شهرت سبب شد تا از اطراف بلاد شعرای بسیاری به درگاه وی آمد و شد نمایند و در مدح وی شعر بسرایند.
ثعالبی در کتاب یتیمه الدهر از یازده شاعر نام می برد که در مجلس ابن عمید حضور داشتند. از جمله این شعرا متنبی شاعر بزرگ درباره کافور اخشیدی بود که آنجا را به مقصد امپراتوری آل بویه ترک گفته بود. از ندمای دیگر مجلس وزیر می توان به ابوالبشر الفارسی لغوی اشاره کرد. احتمالاً به واسطه ی نفوذ و توجه وزیر بود که رکن الدوله مسئولیت های مهمی به علما و شعرا می سپرد. به هر حال نفوذ ابوالفضل بن عمید مید بر عضدالدوله بسیار بشیر بوده است.
زیرا عضد الدوله پیوسته او را به نام استاد و رئیس میخوانده است. پس از درگذشت ابوالفضل بن العمید، پسرش ابوالفتح که در شعر و کتابت مهارت زیادی داشت جانشین وی شد، اما وزیر جدید وزارت دیرپایی نداشت. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. صص ۳۶۵ – ۳۶۳. تاریخ ایران کمبریج. ج ۴، ص ۲۴۶).
وزیر فرهیخته ی دیگر آل بویه اسماعیل بن عباد است که ظاهراً در استخر فارس زاده شد و در اصفهان پرورش یافت. او که در ابتدا مکتبدار یک ده بود و سپس به کاتبی پرداخت، با ورود به تشکیلات اداری آلبویه به سرعت مراتب و مدارج اداری را پیمود تا به وزارت رسید. او به سبب مصاحبت طولانی با مؤیدالدوله یا ابوالفضل بن عمید، صاحب خوانده شد. صاحب که تربیت یافته ی ابوالفضل بن عمید بود پس از وی به وزارت مؤیدالدوله رسید و چون ابن عمید در بلاغت، انشاء و شعر و حکمت از سرآمدان عصر محسوب می شد.
او نیز چون بن العمید در تربیت و تشویق اهل فضل اهتمام تمام داشت و در برخی مواقع مجالس درس و بحث و حتی مجلس املاء حدیث تشکیل میداد. صاحب ضمن آن که صاحبان حکمت و پزشکی و ریاضیات را می نواخت، خود شخصاً دست به تألیفاتی زد از جمله رساله ای نیکو در طب نوشت. او همچنین کتابی با عنوان المحیط در لغت نوشته است که از مهارت او در این زمینه حکایت دارد. صاحب برای ترویج علم و دانش کتابخانه ی بزرگی در ری به وجود آورد که بالغ بر یکصد و هفده هزار مجلد کتاب داشت، چهار صد شتر آن را حمل و نقل میکردند. و فهرست آنها را به ده مجلد می رسید. گشاده دستی صاحب سبب شد تا شعرای زیادی به مجلس او بشتابند. ثعالبی از دهها تن از شاعران و نویسندگان یاد میکند که به ستایش وی پرداختهاند. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. صص ۴۶۹ – ۴۶۵. خضری. تاریخ خلافت عباسی. ص ۱۶۶).
ابونصر شاپور پسر بن اردشیر وزیر بهاءالدوله بن عضدالدوله نیز از وزرای فرهنگ دوست بویهی بود. او در سال ۳- ۳۸۲ ه-ق کتابخانه ی بزرگی در محله شیعه نشین کرخ در غرب بغداد تأسیس نمود و ده هزار جلد کتاب، از جمله یکصد قرآن خوش خط و کمنظیر وقف آن نمود. این کتابخانه به دارالعلم شهرت داشت و گروهی از رجال نامدار شیعه از جمله شریف رضی و شریف مرتضی مسئول نگهداری آن بودند. از اینرو آن مرکز رفته رفته به پایگاهی مهم برای رواج مذهب شیعه تبدیل گردید و چنان توجه فاطمیان مصر را به خود جلب کرد که آنان نیز حدود سیزده سال بعد به تأسی از آن، دارالعلم حاکمی را در قاهره به وجود آوردند و آن را عظیمترین پایگاه پرورش داعیان و مبلغان اسماعیلی قرار دادند. (خضری. تاریخ خلافت عباسی. صص ۱۶۷ – ۱۶۶).
اوضاع مذهبی
عموم مورخان آلبویه را شیعی مذهب دانسته اند. آل بویه تشیع را مدیون تسلط علویان (۳۱۶ – ۲۵۰ ه-ق) بر طبرستان بوده اند. با این همه نمیتوان به درستی مشخص کرد که آنها پیرو کدام یک از فرق شیعه بودند؛ زیرا در میان آنان پیروانی از فرقه زیدی، اسماعیلی و دوازده امامی نیز بوده اند. شبهه ی زیدی بودن امرای اولیه بویهی صرف نظر از آنکه آنان تحت تأثیر مستقیم علویان زیدی بوده اند، از آنجا مطرح شده که در هنگام حمله معزالدوله به عراق، محمد بن حسن زیدی حسنی که در سال ۳۵۳ ه-ق زیدیه در مازندران با او بیعت نمودند، درسپاه او بود.
اما باید توجه داشت این واقعیت که دیلمیها به وسیله ی ناصر اطروش در طبرستان اسلام و تشیع را پذیرفتهاند ضرورتاً انتصاب آنان را به مذهب زیدی الزام نمیکند، زیرا حتی فرزندان خود اطروش هم برخلاف او امامی مذهب بودهاند و به همین سبب با داعیان زیدی همراهی نمی کرده اند. با این وجود انتساب برخی از فرمانروایان بویهی به مذهب زیدی بعید نیست و حتی برخی از آنان به مذهب اسماعیلی نیز گرایش نشان داده اند. (فقیهی. آلبویه. ص ۴۸۱؛ زرین کوب. تاریخ مردم ایران. ص ۴۷۸).
قراین و مدارک موجود بیش از هر چیزی بر دوازده امامی بودن آلبویه دلالت دارند. از همین روست که معز الدوله در سال ۳۵۲ ه-ق فرمان داد تا آیین سوگواری امام حسن (ع) در روز عاشورا برگزار گردد. او همچنین در همان سال دستور داد تا در سالروز واقعه ی غدیر خم، مراسم جشن و شادمانی برپا شود. همچنین او به زیارت مشاهد و مقابر ائمه شیعه می رفت و به تعمیر و تزیین و ساختن گنبد و بارگاه بر مقابر آنان همت می گماشت.
به علاوه آل بویه همواره ارادتشان را نسبت به خاندان پیامبر (ص) با تکریم علمای شیعه نشان میدادند. چنانکه رکن الدوله در حق محمد بن علی بن بابویه مشهور به شیخ صدوق از فقهای بزرگ شیعه در ری تکریم بسیار میکرد. تفقد عزالدوله نسبت به شیخ مفید (وفات محرم ۴۰۳ ه-ق) عالم بزرگ شیعه در بغداد، و همچنین بزرگداشت بهاء الدوله در حق خاندان شریف رضی (وفات ۴۰۶ ه-ق) جامع نهج البلاغه، نشان از نگرش مذهبی آنان دارد. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. ص ۴۷۸).
با وجود آنکه آل بویه شیعی مذهب بودند، نسبت به پیروان سایر مذاهب سخت گیری خاصی نداشته اند و به طور کلی دارای روحیه تسامح و تساهل بوده اند. این وضعیت را خصوصاً در ارتباط با اهل تسنن می توان دید. صرف نظر از برخوردهای اولیه ی معز الدوله در بغداد که با اظهار شعایر شیعه و تا حدی طبری از غاصبان حق آل علی (ع) و طعن و سب صحابه همراه بود. آل بویه پس از استقرار در بغداد از زیاده روی در این زمینه دست برداشته اند.
به گونه ای که ضمن آن که اهل سنت در اظهار عقاید خویش آزاد بودند از فعالیتهای مذهبی آنان جلوگیری نیز نمی شد در برخی از موارد به مخالفت با تشیع و مراسم مذهبی آنان میپرداختند. تنها در برخی از موارد که درگیری بین طرفین به خونریزی و کشت و کشتار میانجامید، مجبور به دخالت در امور مذهبی میشدند. چنین سیاستی لازمه ی بقای دولت آل بویه در ایران و خصوصاً عراق بود.
زیرا در آن زمان عموم مردم آن نواحی معتقد به یکی از چهار مذهب تسنن بودند. در حالی که در این مقطع اکثریت با حنفیها و سپس شافعیان بود، معتقدان به مذهب حنبلی و خصوصاً مالکی بسیار کمتر بودند. از نظر عقاید کلامی گروه کثیری معتزلی مذهب بودند، در حالی که گروهی از اشاعره هم، خصوصاً در نواحی خراسان حضور داشتند. همچنین گروه کثیری ظاهری مذهب نیز در قرن چهارم در نواحی جنوبی ایران وجود داشتند.مؤسس این مذهب ابوسلیمان، داوود بن علی اصفهانی معروف به ظاهری (متوفی در سال ۲۷۰ ه-ق) بود.
مبنای مذهب ظاهری تمسک به ظاهر کتاب و سنت است که از این حیث مانند حنبلی مذهبانند. ظاهریه در زمان عضدالدوله قدرت یافتند. زیرا این امیر بویهی منصب قاضی القضاتی تمام قلمروش را به یکی از آنان به نام ابو سعد بشر بن الحسن واگذار نمود و همین امر سبب شد تا مقدسی نویسنده ی احسن التقاسیم او را ظاهری مذهب بداند. واقعیتی که خود نشان دهنده ی روحیه تسامح و تساهل آل بویه بود. (فقیهی. آل بویه. صص ۴۴۱ – ۴۳۸)
صرف نظر از این واقعیت که بخش اعظم ایران در آن زمان به تسنن گرایش داشتند. این امر از سپاه آلبویه به مذهب تسنن گرایش داشتند نیز منجر به تقویت روحیه تسامح و تساهل بویهیان میشد. در کنار دیالمه که معتقد به تشیع بودند ترکان که نقش مهمی در فتوحات عالی داشتند بر مذهب تسنن بودند.
با تسلط آل بویه بر مناطق کردنشین ایران و بین النهرین که بخش قابل توجهی از کردان سنی مذهب نیز به سپاه آل بویه راه یافتند. طبیعی بود که افراط آل بویه در حمایت از تشیع منجر به واکنش سنیان سپاه و مخالفت آنان و در نتیجه از دست دادن نیروی نظامی قابل توجهی می شد، نیرویی که می توانست با پیوستن به خلفا و حمایت از آنان اساس قدرت آل بویه در عراق مورد تهدید قرار دهد.
واقعیتی که یک بار در سال ۳۶۳ ه-ق به وقوع پیوست. در آن سال مردم بغداد به دو دسته ی مشخص تقسیم شدند. در حالی که اهل سنت از سبکتکین سپهسالار شورشی طرفداری می نمودند، شیعیان به حمایت از عز الدوله و آل بویه پرداختند. به نظر میرسد که استفاده ی امرای بویهی از اهل ذمه در تشکیلات اداری نیز به جهت جلوگیری از رقابت میان تشیع و تسنن بوده باشد. (تاریخ ایران در کمبریج. ج ۴، ص ۲۴۸).
لازمه ی ایجاد امنیت در قلمرو آلبویه نیز برای جلوگیری از درگیریهای مذهبی بود. در همین راستا که عضد الدوله و برخی از اخلاف او در عراق و فارس موفق شدند تا با جلوگیری از تظاهرات ضد سنی از اختلافات مذهبی و برخوردهای شدید فرقهای پیشگیری نمایند و موفق به برقراری امنیت شوند. عضد الدوله با جلوگیری از هرگونه تظاهرات ضد تسنن از توسعه منازعات مذهبی متداول در عراق جلوگیری نمود.
این سیاست سالها بعد توسط عمید الجیوش نایب بهاء الدوله در عراق نیز دنبال شد. برای جلوگیری از وقوع هر بحرانی درعراق اقامه مراسم برای هر دو فرقه تشیع و تسنن را ممنوع ساخت. او حتی با وجود آنکه دیلمی و شیعی بود ابن المعلم معروف به شیخ مفید و متکلم و عالم معروف شیعی را در بغداد به اتهام تحریک آشوب برای مدتی تبعید کرد. (۳۹۸ ه-ق) این روش حتی بعدها در جریان جنگهای داخلی میان سلطان الدوله و مشرف الدوله به وسیله ی شحنه ی بغداد به نام بن عبدالصمد شیرازی در سال ۴۱۵ ه-ق نیز به کار گرفته شد. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. صص۴۸۰ – ۴۹۷).
روحیه تسامح و تساهل آل بویه را در مسائل مذهبی خصوصاً می توان در برخورد آنان با اهل ذمه مشاهده کرد. در قلمرو آنان تعداد زیادی مسیحی، یهودی و زرتشتی خصوصاً در فارس، جبال، خوزستان و عراق می زیستند. همچنین تعداد قابل توجهی صابئی نیز در اهواز می زیستند و انجام شعائر و مراسم دینی خویش آزاد بودند. نکته جالب توجه اعتماد آل بویه به اهل ذمه در واگذاری مشاغل و مناصب دیوانی و اداری بود. چنانکه کاتب عمادالدوله در شیراز مردی مسیحی به نام ابواسعد بود که از اختیاراتی در حد یک وزیر برخوردار بود.
به رسم وزیران قبا می پوشید و شمشیر و کمربند میبست. عمادالدوله این نکات به مسیحی اش را از آنجایی که در جنگی یاقوت فرمانروای فارس را شکست داده بود، بسیار گرامی می داشت. عضدالدوله هم کاتبی مسیحی به نام ابن رزق داشت و چنان که اشاره کردیم نصر بن هارون بزرگترین وزیر عضد الدوله بود. نفوذ این وزیر به اندازهای بود که عضد الدوله به درخواست وی اجازه داد تا مسیحیان به تعمیر کلیساهای خود پرداخته و علاوه بر آن دستور داد تا صدقات او شامل حال فقیران اهل ذمه نیز بشود خازن عضد الدوله هم ابونصر خواذشاذ مجوسی بود. علاوه بر این ابو اسحاق صابی، کاتب و ادیب نامدار و مشاور و وزیر معروف معز الدوله و عز الدوله در عراق نیز دارای دین صابئی بود. (فقیهی. آل بویه. صص ۴۸۹ – ۴۸۵).
نگرش بیطرفانه آل بویه نسبت به مسائل مذهبی حتی باعث افزایش فعالیت صوفیان در ایران گردید. یکی از مراکز صوفیان در قرن چهارم شیراز بود که هزاران مرد و زن صوفی در آنجا میزیستند و شیخ آنان ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی (متوفی به سال ۳۷۱ ه-ق) بود که در حلقه او هزاران تن گرد میآمدند. با افزایش قدرت صوفیان و مشکلاتی که از این رهگذر میتوانست متوجه قدرت آل بویه شود، عضدالدوله دستور پراکنده ساختن آنان را داد. از دیگر مراکز تصوف در قلمرو آل بویه میتوان به دینور (در حدود کرمانشاهان) اشاره کرد که به واسطه ی زیاد بودن صوفیان در آنجا ضرب المثل بوده است واعیان و بزرگان ایشان در آن سکونت داشداشته اند. (فقیهی. آلبویه. صص ۴۸۳ – ۴۸۲)
طبقات اجتماعی
در یک تقسیم بندی کلی جامعه ی عصر آل بویه را می توان به سه طبقه ی خواص، متوسط و عامه تقسیم نمود. طبقه ی خاص شامل، وزراء، امراء، والیان، سرداران سپاه، اعیان، زمینداران و بازرگانان بزرگ می گردید که ضمن آنکه در سلسله مراتب اجتماعی در رأس آن قرار داشتند از عواید سرشماری نیز بهرهمند بودند. طرز زندگی و معیشت این طبقه از خلال روایاتی که در مورد سرگذشت وزراء و امرا و دیگر صاحبان قدرت آمده است تا حدودی روشن میشود. این روایات به خوبی، میزان ثروت، ولخرجیها و تجمل پرستی طبقه ی خواص را به خوبی نشان میدهند.
از میان این روایات، آنهایی که از خلع برخی از اعضای طبقه خواص و مصادره ی اموال آنها سخن به میان میآورد، به خوبی نشان دهنده ی میزان مال اندوزی اعضای این طبقه است. سر گذشت افرادی چون ابومحمد مهلبی و ابوالفتح بن الحمید و صاحب بن عباد نشان دهنده ی بخشی از زندگی افراد این طبقه است.
اگرچه عضویت در طبقه ی خواص و در اختیار گرفتن مناصب عالی موروثی بود، اما باقی ماندن آن چندان راحت نبود، زیرا ممکن بود که به هر صاحب منصبی با اندک مسامحه ای مورد غضب قرار گرفته و با از دست دادن مقام و موقعیتش به طبقه ی عامه سقوط نماید. اگرچه امکان صعود از یک طبقه به طبقه ی دیگر مشکل بود، اما امکان پذیر بود. زیرا برخی از خاندان های بزرگ که در زمره ی طبقه خواص بودند، در اصل متعلق به طبقه ی عامه بودند و به همین دلیل توده ی مردم آنان را به سابقه ی پدرانشان متهم و مطعون مینمودند. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. ص ۵۱۰).
در بسیاری از ولایات آل بویه، حکام و رؤسای شهرها از میان زمینداران بزرگ بر می خاستند. این در حالی بود که در برخی از ایالات چون فارس و طبرستان تعدادی از حکام و رؤسای شهر، از بقایای بیوتات و خاندان های قدیم محلی انتخاب میشدند. اما در بغداد و دستگاه خلافت عباسی، اشراف و سادات و بزرگان ترکان و کردان هم به سبب موضوع خاصی که در دستگاه رهبری داشتند به طبقه ی خواص راه مییافتند. گویا تنها توقیف، قتل و مصادره ی این بزرگان سبب میشد که در برخی از موارد آنان و یا خانوادهشان به طبقه ی عوام سقوط نمایند. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. ص ۵۱۱).
طبقه ی متوسط شامل علما، ادبا، تجار، اهل دیوان و رؤسای سپاه، و خرده مالکان می گردید. این طبقه حلقه ی واسطه میان طبقه ی خاصه و عامه بود. اما طبقه ی عوام شامل پیشهوران جزء اهل شهر و روستائیان و شبانکارگان خارج از شهر می گردید و بسیاری از آنان غالباً از تهیه مایحتاج زندگی عاجز بودند. به همین دلیل افراد این طبقه در نزد طبقه خواص دارای ارج و منزلتی نبودند و به آنان چون خدمتکاران و بردگان نگریسته می شد.
اما در شهرها، وضعیت برخی از اعضای این طبقه مناسبتر بود، زیرا آنان با ایجاد سازمان های صنفی توانسته بودند تا حدودی از حقوق خویش در برابر فشارهای وارده از جانب صاحبان قدرت حفاظت نمایند و در این کار نقیبان اصناف از نفوذ فقهاء و علماء که رؤسای واقعی و رهبران همساز این طبقه محسوب می شدند نیز استفاده می کردند. به همین سبب بود که حتی گدایان شهر نیز که خود را بنی ساسان مینامیدند، برای خود سازمان صنفی درست نمودند.
به هر تقدیر به دلیل اجحاف و تعدیه طبقات خواص بسیاری از عامه مردم در شهرهای بزرگ مخصوصاً در شهر بغداد در نهایت تنگدستی و سختی زندگی می کردند. به همین علت بسیاری از آنان به گدایی، طفیلی گری و نقشهایی چون دلقک، مطرب و شعبده باز و عاقل دیوانه نما میپرداختند. همچنین برخی از اعضای این طبقه به دزدی و عیاری در شهرها یا راهزنی و سالوکی در جادهها دست میزدند. بدین گونه در تعدی به سایر طبقات عوام با قدرتمندان محلی رقابت میورزیدند. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. صص ۵۱۲ – ۵۱۱).
در وقایع مربوط به قرن های چهارم و پنجم خصوصاً از عیاران و مزاحمتهایی که برای توده ی مردم داشتند، یاد میشود. کار آنها معمولاً غارت خانه ها، ربودن جیب و لباس مردم در کوچه و بازار، تظاهر به شرب خمر و روزه خواری در ماه رمضان و کارهایی از این قبیل خلاصه میشد. قدرت آنان در این زمان به اندازهای بود که امراء نیز از آنان درخواست کمک می نمودند. به عنوان مثال ابوجعفربن شیرزاد که از جانب ناصرالدوله ی حمدان با معز الدوله میجنگید، از عیاران درخواست نیروی کمکی نمود.
ابن جوزی نویسنده ی المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم ذکر میکند که در سال ۳۶۴ ه-ق عیاران در بازار چوب فروشها حریقی ایجاد کردند که بر اثر آن بخش اعظم بازار مزبور و بازار گوشت فروشان و مغازه هایی که از بوریا ساخته شده بود، در آتش سوخت. به دنبال این آتآتشسوزی کار عیاران بالا گرفت، به گونهای که با به دست گرفتن امور، نام سرداران را بر خود نهاده و از بازاریان مالیات دریافت مینمودند. یکی از اعضای آن مردی به نام اسود الزبد بود که برهنه راه می رفت و به نحو و غارت اموال مردم نیز میپرداخت. (فقیهی. آل بویه. صص ۵۶۵ – ۵۶۴)
اوضاع اقتصادی
در دوره ی آل بویه نیز کشاورزی ستون فقرات اقتصاد ایران بود و بخش عظیمی از مردم به آن کار اشتغال داشتند. منابع عصر بویه از کثرت مزارع و باغات سخن می گویند که در آنها محصولات مختلفی شامل غلات، گیاهان دارویی و تزئینی، دانه های روغنی و انواع میوه جات به عمل میآمد. وفور این محصولات به اندازهای بود که به سایر نقاط نیز صادر می گردید. امرای بویهی در جهت افزایش محصولات کشاورزی و آبادانی کشور سد ها و کانال های بسیار زیادی به وجود آوردند. از میان این امراء معز الدوله و عضدالدوله تلاش بیشتری در این خصوص انجام دادند.
بر اثر سدهایی که معز الدوله در ناحیه ی عراق به وجود آورد وفور نعمت در بغداد به اندازه ای گردید که هر بیست رطل (هر رطل عراقی تقریباً یک کیلوی امروزی بود) نان پاکیزه ی اعلا یک درهم فروخته میشد. عضد الدوله نیز سد های متعددی در ناحیه ی عراق و فارس ایجاد نمود که مهمترین آنها بند امیر (بند عضدی) در فارس می باشد. این سد که بر روی رود کر در هفت فرسخی شمال شیراز ساخته شد بلوک کُربال را مشروب می نمود با ایجاد آن هر سال هفتصد هزار خروار غله از آن ناحیه به دست میآمد. همچنین در این دوره از کاریزها یا قنات در مناطق کم آبی چون سیرجان و برخوار اصفهان بهرهبرداری میگردید و محصولات قابل توجهی نیز به عمل میآمد. (فقیهی. آل بویه. صص ۷۹۳ – ۷۸۶ و ۷۸۲ – ۷۷۹ و ۲ – ۲۴۱ و ۱۷۵).
بیشتر بخوانید: آل بویه چگونه شکل گرفت؟
تجارت در دوره ی آل بویه پر رونق بود و این ناشی از موقعیت خاص ایران بود که در مسیر کاروانها قرار داشت. در بخشی از این تجارت سوداگران یهود (راذانیه = راهدانان) که به زبانهای عربی، فارسی، رومی، فرنگی، اندلسی و اسلاوی آشنایی داشتند، نقش فعالی ایفا میکردند. آنان هم با شرق و هم با غرب از طریق خشکی و دریا در ارتباط بودند. آنان از غرب برده، دیبا، پوست خز و سمور و شمشیر وارد میکردند و از چین کالاهایی نظیر مشک، عود، کافور و دارچین وارد میکردند. یهودیان همچنین به سند، هند، قسطنطنیه و فرنگ، عمان و هند و چین نیز مسافرت مینمودند. بازرگانان روسی نیز از طریق دریای خزر با سواحل جنوبی آن ارتباط تجاری داشتند و از آنجا کالاهای خود شامل پوست خز، پوست روباه سیاه و شمشیر را به بغداد میبردند. (فقیهی. آل بویه. ص ۴۲۹ – ۴۲۸).
تجارت زمینی میان شرق و غرب از عراق در مسیر جاده های اهواز و فارس و کرمان صورت میگرفت. ری بارانداز کالاهایی بود که از ارمنستان، آذربایجان، خراسان، خزر و بُرجان (از نواحی خزر) میآمدند. تجارت دریایی نیز در این دوره پر رونق بود و بندر سیراف در این زمینه جایگاه مهمی داشت. اکثر کشتی هایی که در این عهد از طریق خلیج فارس به تجارت با چین، هند و زنگبار میپرداختند به تجار و حکام ایرانی متعلق بودند و در انحصار مردم بندر سیراف بود. ثروتی که از این طریق عاید مردم سیراف می شد این بندر را در نعمت و تجمل غرق می کرد. در نیمقرن آخر دوران حکومت آل بویه که بر اثر زلزله ای ویرانگر و بروز برخی از عوامل دیگر، تجارت این بندر و خلیج فارس از رونق افتاد. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. ص ۵۱۴).
به هر حال راه های کاروان رو سراسر قلمرو آل بویه را به روم، چین، هند و یمن متصل می کرد و موجب تسهیل تجارت می گردید. کاروانسراها و آبانبار هایی که در طول مسیر وجود داشت و همچنین میلهایی که برای راهنمایی مسافران وجود داشت در گسترش تجارت مؤثر بودند. از آنجایی که امنیت در گسترش تجارت و در نتیجه افزایش درآمدهای دولت بویه مؤثر بود، و امرای بویهی به این مسئله توجه ویژهای داشتند. عضدالدوله برای تأمین راههای کرمان راهزنان کوچ و بلوچ را به شدت تنبیه کرد و پسرش بهاءالدوله را برای راههای بغداد و خراسان در تعیین نگهبانان راه (حماء الطریق) دقت و اهتمام بسیار خرج داد. علاوه بر این تسهیل در امر تجارت چک یا سفته نیز متداول بود، که پرداخت آنها در حوزه ی فعالیت صراف و جهبذ بود.
معامله به وسیله ی چک و سفته تا آن اندازه مرسوم شده بود که مقارن پایان عهد آل بویه در اصفهان بیش از دویست صراف وجود داشت و در بصره معامله به وسیله ی حواله انجام میشد. زرین کوب. تاریخ مردم ایران. صص ۵۱۵ – ۵۱۴). در نتیجه تسهیلات فوق بود که تجارت در این دوره بسیار گسترش یافت و کالاهایی که در یک منطقه به فراوانی وجود داشت به دیگر نقاط صادر می شدند. در این میان برخی از کالاها از شهرتی جهانی برخوردار شدند. از این جمله دیبای نشتر بود که عضدالدوله از آن برای کعبه کسوت می فرستاد، همچنین دستارهای قومس، سربندهای طبری و حصیرهای آبادان (= عبادان) در سراسر بازارهای اطراف با اهمیت تلقی می گشت. عطرهایی که در شهر شاپور تولید میشد مثل گلاب هایی که از شهر جور صادر میشد در همه ی نواحی شرق و غرب شهرت داشت. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. صص ۵۱۵ – ۵۱۴).
بازار در تجارت داخلی نقش مهمی داشت و در شهرهای بزرگ هر صنف بازار مخصوص به خود داشت. از جمله در رسته بازار صرافان در اصفهان در قرن پنجم دویست دکان صرافی وجود داشت. و یا تنها در یک محله ی بغداد در بازار و وراقان در قرن سوم بیش از صد وراقی وجود داشت. گذشته از بازارهای سرپوشیده و روباز، بازرگانان و پیشه وران در کاروانسراها نیز حجره و دکان داشتند.
بنابر نوشته ی ناصر خسرو در کوچه ی کوطراز اصفهان، پنجاه کاروانسرا بود که در هر یک از آنها فروشندگان و حجره دارن به داد و ستد مشغول بودند. داد و ستد در بازار، با درهم و دینار صورت میگرفت که پول رایج در آن زمان بود به پول نقره، درهم و به پول طلا، دینار میگفتند. ارزش این دو نوع پول در مکان های مختلف و در برخی از موارد، حتی در یک ناحیه ی معین متفاوت بود. این تفاوت یا به واسطه ی اختلاف در سبکی و سنگینی و یا به علت کم بودن مواد خارجی در آن بود. معمولاً هر دوازده درهم ارزش یک دینار داشت. اما گاهی ۱۴ درهم یک دینار بود. (فقیهی. آلبویه. صص ۳۹۰ و ۶۱۷ – ۶۱۶).
صنعت نیز در دوره ی آل بویه رواج داشت. خصوصاً کارگاههای پارچه بافی، فرش بافی و کارخانههای سازنده ی اجناس فلزی و چوبی دارای رونق بودند. این کارگاهها اجناسی از قبیل، پارچه، فرش، اشیاء چوبی و فلزی از جمله انواع اسلحه تولید می کردند، که گذشته از مصرف داخلی به نقاط دیگر نیز صادر می گردید. از جمله پارچه های ابریشمین بافت گرگان به یمن صادر می گردید، در حالی که یمن خود از مراکز عمده ی تهیه پارچه بود.
همچنین طیلسان و جامه ی مازندران را به همه ی آفاق از جمله مکه حمل می نمودند و خزهای ساخت شوش به همه ی آفاق صادر میشد. صنعت ذوب فلزات نیز در این دوره پیشرفته بود. از نوشته ی ابن الفقیه، مشخص میشود که برای ذوب فلزات به خصوص آهن، غیر از کورههای آهنگری معمول، وسایل دیگری نیز وجود داشته است. او همچنین می نویسد که مردم فارس مهارت عجیبی در ساختن آلات و اشیاء ظریف آهنی دارند. (فقیهی. آل بویه. ص ۷۷۹ و ۷۷۱ ).
بهره برداری از معدن نیز در این دوره مرسوم بود. به نوشته ی ابن حوقل در فارس معادن نقره، آهن، سرب، گوگرد، نفت، نقره، طلا، جیوه و روی وجود داشته است. روی از فارس به نقاط دیگر و از جمله بصره صادر میشده است. به نوشته ی همان مؤلف در شیراز مرکب سیاه برای دوات نویسندگان و رنگ آمیزی استفاده میشده است استخراج می شده است.
این مرکب که بعد از مرکب چینی بهترین مرکب دنیا بوده است از دوده ی پاک شده بزرگترین آتشکده های زرتشتیان به دست می آمده است. در ناحیه ی ران، میان مراغه و زنجان نیز معدن طلا و سرب وجود داشته است. به علاوه در نزدیکی موصل چشمه ی قیر وجود داشته که با ترتیبات خاصی آن را به صورت قطعه های منجمدی در می آوردند و برای قیراندود کردن کشتی ها و حمام ها به اطراف حمل میکردند. (فقیهی. آل بویه. صص ۷۸۵ – ۷۸۲).
منبع:
- تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، دیلمیان و غزنویان (رشته تاریخ) ، برات دهمرده، انتشارات دانشگاه پیام نور
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی