زبان‌های باستانی ایران

زبان‌ها و گویش‌های کهن ایرانی
زبان‌های ایرانی از نظر تاریخی به سه دسته تقسیم می‌شوند:
۱. زبان‌های ایرانی باستان
۲. زبان‌های ایرانی میانه
۳. زبان‌های ایرانی نو

زبان‌های ایرانی نو

زبان‌های ایرانی نو به دو دسته بخش می‌شوند:
۱. شرقی
۲. غربی
زبان‌های ایرانی نو با این که اساساً در ایران، افغانستان و تاجیکستان متمرکز شده‌اند اما حقیقتاً گستره جغرافیایی بسیار وسیع تری را در بر می‌گیرند شامل مناطقی در قفقاز، آسیای میانه، ترکستان چین، پامیر، ترکیه، سوریه، عراق و شبه قاره هند.در قسمت زبان ها و گویش های معاصر ایران به این زبان‌ها می پردازیم.

زبان‌های ایرانی‌تبار شرقی

نمونه زبان‌های شرقی ایرانی تبار این‌ها هستند: پشتو، آسی، زبان‌های پامیری، پاشایی، یغنابی

زبان‌های ایرانی‌تبار غربی
زبان‌های ایرانی تبار غربی به دو گروه دسته بندی می‌شوند:
• غربی شمالی
• غربی جنوبی
نمونه‌های غربی شمالی
زبان آذری، تالشی، تاتی، تبری، گیلکی، دیلمی، سمنانی، سنگسری، زبان‌های کردی‌تبار (سورانی، کرمانجی، کلهری، لکی)، بلوچی، زازا- گورانی، زبان‌های ایران مرکزی
نمونه‌های غربی جنوبی
فارسی، لری، لارستانی، بشاکردی، کومزاری
زیرشاخه فارسی به سه دسته عمده بخش می‌شود: فارسی (ایران)، فارسی دری (افغانستان)، فارسی تاجیکی (تاجیکستان).زیر شاخه لری هم شاخه‌هایی دارد که عمده‌ترین آنها لرستانی، و بختیاری می‌باشند.کومزاری در شبه جزیره مسندام عمان صحبت می‌شود و تاتی آران در پیرامون باکو.تاتی آران را نباید با زبان‌های تاتی تبار شمال غربی ایران اشتباه گرفت. زیرا آن زبان‌ها از تبار زبان مادی هستند، ولی تاتی آران از تبار فارسی است و تنها همانند نامگذاری دارند.

رسم‌الخط

زبان‌های ایرانی دارای رسم‌الخط‌های گوناگون هستند.از جمله خط میخی (در مورد پارسی باستان)؛ خط آرامی (در مورد نخستین کتیبه‌های پارسی میانه، پارتی، سغدی، و خوارزمی)؛ دو نوع خط سریانی، سطرنجیلی (در مورد پارسی میانه، پارتی، یاختری، سغدی و فارسی نو) و نستوری (سغدی مسیحی و فارسی نو)؛ خط عبری (در مورد فارسی نو و لهجه‌های محلی)؛ خط عربی (در مورد فارسی نو، خوارزمی، کُردی، پشتو و بلوچی)؛ خط براهمی (در مورد خُتَنی، تُمْشُقی و سغدی)؛ خط یونانی (در مورد باختری)؛ خط سیریلیک (در مورد اُسِتی و تاجیکی) و خط لاتین (در مورد کُردی و اُسِتی).از زبان‌های ایرانی کهن با دو زبان فارسی باستان و اوستایی به وسیله مدارک و کتب آشنایی داریم:

فارسی باستان

این زبان که فرس قدیم و فرس هخامنشی نیز خوانده شده، زبان رسمی آریاییان در دورۀ هخامنشیان بود، و با سنسکریت و اوستایی ارتباط نزدیکی دارد. مهمترین مدارکی که از زبان فارسی باستان در دست است، کتیبه‌های شاهنشاهان هخامنشی است که قدیم ترین آنها متعلق به «اریارمنه» پدر جد داریوش بزرگ ( حدود ۶۱۰ ـ ۵۸۰ قبل از میلاد، یعنی دو هزار و ششصد و هفده سال قبل از امروز) و جدید ترین آنها از ارد شیر سوم ( ۳۵۸ ـ ۳۳۸ ق.م.) است. مهمترین و بزرگترین اثر از زبان فارسی باستان کتیبه غستان (بیستون) است که بامر داریوش بر صخره بیستون (سرراه همدان به کرمانشاه) بنا کرده است.این کتیبه ها به خط میخی نوشته شده و از مجموع آنها قریب ۵۰۰ لغت به زبان فارسی باستان استخراج می شود.

زبان اوستائی
زبان یکی از نواحی شرقی ایران بوده است، ولی به درستی معلوم نیست کدام ناحیه، و نیز روشن نیست که این زبان در چه زمان از رواج یافته است.تنها اثری که از این زبان در دست است اوستا کتاب مقدس زرتشتیان است. سروده های خود زرتشت گاثاها که کهن ترین قسمت اوستاست حاکی از لهجۀ قدیمی تری از این زبان است.دور ترین زمانی که برای پیدایش زرتشت می‌توان قرار داد قرن ششم قبل از میلاد است.بنابراین زبان گاثاها تازه تر ازاین زمان نیست ولی میتواند بسیار قدیمتر باشد.اوستا به خطی نوشته شده که به خط اوستائی مشهور است و ظاهراً به اواخر دورۀ ساسانی در حدود قرن ششم میلادی برمی گردد.به همین منظور از روی خط پهلوی اختراع گردیده و به خلاف خط پهلوی خطی روشن و ساده و وافی به مقصود است.
اوستا، کتاب دینی –  تاریخی زرتشتیان در یک زمان نوشته نشده‚ بلکه چنانکه از چگونگی زبان و مضمون قسمتهای مختلفش پیداست در دورههای مختلف انشاء گردیده است.کتاب اوستا به مرور زمان توسط موبدان مختلف گردآوری و تهیه شده است و مرجع اصلی دینی زرتشتیان گاتها است.از زبان‌های کهن دیگر اثر مستقلی هنوز به دست نیفتاده، ولی از وجود بعضی از آنها به وسیله کلماتی که در زبان‌های دیگر به جا مانده و یا ذکری که مورخان کرده اند و یا به وسیله صورت میانه این زبان‌ها، آگاهیم.از این جمله یکی زبان مادی کهن ایران است که زبان شاهان سلسله ماد و مردم مغرب و مرکز ایران بوده است.در کتیبه های شاهان آشور از مردم ماد نام برده شده.کلماتی از این زبان در زبان‌های یونانی و لاتینی باقی مانده، ولی منبع عمدۀ اطلاع ما از این زبان، کلمات و عباراتی است که درکتیبه های شاهان هخامنشی که جانشین شاهان مادی بودند به جای مانده است.
دیگر زبان‌های سغدی و خوارزمی و سکائی و پارتی است که از صورت میانه آنها مدارک کتبی در دست است و همه به نواحی شرقی فلات ایران تعلق دارند.در کتیبه های داریوش بزرگ نام شهرهایی که این زبان‌ها در آنهارایج بوده یاد شده: سغد، خوارزم، سکا و پارت.همچنین از شهرهای دیگری چون هرات و رخج و بلخ  نام برده شده که زبان جداگانه داشته اند.در مآخذ دیگر نیز به نام زبان‌های بلخی و رخجی و هروی و مروزی و سگزی و کرمانی برمیخوریم که به تدریج از میان رفته اند. زبان‌های ایرانی کهن با زبان‌های کهن هندوستان به خصوص زبانی که در سرودهای ودا، که قدیمی ترین اثر زبان‌های آریائی است، به کاررفته نزدیکی و شباهت بسیار دارند.غالب افعال و پیشوندها و پسوندها و لغات اصولا یکی است.اما افعال و کلماتی نیز هست که مخصوص یکی از دو دسته است، مانند گفتن و سال و برف که تنها درزبان‌های ایرانی دیده می شود.برای دریافتن شباهت اساسی این زبان‌ها میتوان به ده عدد اول زبان سانسکریت و اوستائی توجه نمود: در اصوات و قواعد صرفی نیز اصولا زبان‌های کهن هند و ایرانی مشترک اند‚ولی چنانکه از مقایسه ده عدد اول نیز برمیآید بعض تفاوتهای اصلی دراصوات میان دو زبان وجود دارد که میتوان آنها را به عنوان میزان تشخیص به کار برد.

زبان ایرانی میانه
زبان‌های میانه، فاصل بین زبان‌های کهن و زبان‌های کنونی ایران اند.دشوار است بگوئیم زبان‌های میانه از چه تاریخی آغاز میشود.اگر در نظربیاوریم که سیر و تحول زبان از صورتی به صورتی دیگر تدریجی است، این نکته نیز به دست میآید که تصور حد قاطعی میان زبان‌های کهن و میانه و کنونی همیشه ممکن نیست.میزان تشخیص زبان‌های میانه اصولاً یکی تفاوت آنها نسبت به صورت قدیمی تراین زبان‌ها عموماً ساده تر بودن، و دیگر متروک بودن آنهاست.اما ممکن است بعضی از زبان‌های رایج در تحول محافظه کارتر از بعضی زبان‌های متروک باشند.چنانکه پشتو و آسی از پارتی و فارسی میانه  محافظه کارترند.از کتیبه های شاهان اخیر هخامنشی می توان دریافت که زبان فارسی باستان از همان ایام رو به سادگی میرفته و اشتباهات دستوری این کتیبه ها ظاهراً حاکی از این است که رعایت این قواعد از رواج افتاده بوده است. بنابراین می توان مقدمۀ ظهور فارسی میانه را به اواخر دورۀ هخامنشی منسوب داشت یعنی حدود قرن چهارم پیش از میلاد.
اطلاع ما از زبان‌های ایرانی میانه با کشفیاتی که از اوایل این قرن در آسیای مرکزی و چین حاصل شد افزوده گردید و چند زبان میانه که قبلا ازآنها آگاه نبودیم به دست آمد.فعلاً از زبان‌های میانه، فارسی میانۀ پهلوی، زبان ساسانیان و زبان پارتی زبان اشکانیان و زبان سغدی و زبان سکائی ختنی و زبان خوارزمی شناخته شده است.قطعات کوچکی نیز به خطی مشتق از خط یونانی به دست افتاده که ظاهراً هپتالی و از زبان‌های ایرانی است.از این گذشته بسیاری از کلمات از زبان‌های پهلوی و پارتی که در دوره های ساسانی و اشکانی وارد زبان ارمنی شده از مآخذ عمده برای تحقیق زبان‌های میانه ایران به شمار میرود.زبان‌های ایرانی را معمولا میتوان برحسب شباهت صوتی و دستوری و لغوی آنها به دو دسته عمده تقسیم کرد: دسته غربی و دسته شرقی.
زبان‌های فارسی باستان و مادی و فارسی میانه  پهلوی  و پارتی و فارسی کنونی به دسته غربی تعلق دارند.زبان‌های سغدی و سکائی و خوارزمی و آسی اوستی به دسته شرقی متعلق اند.زبان اوستائی از جهاتی به زبان‌های دسته غربی و از جهاتی به زبان‌های دسته شرقی شبیه است‚ ازاینرو منسوب داشتن آن به یکی از این دو دسته آسان نیست.از لحاظ موطن از زبان‌های شرق ایران است.این تقسیم بندی در زبان‌ها و لهجه های امروزی ایران نیز صادق است، چنانکه پارسی و کردی و لری و بلوچی و لهجه های سواحل جنوبی خزر و لهجه های مرکزی و جنوبی ایران همه به دستۀ غربی تعلق دارند ولی پشتو  زبان محلی افغانستان  و یغنوبی  بازمانده سغدی  و لهجه های ایرانی فلات پامیر و آسی که مردم آن از مشرق به قفقاز کوچیده اند به دسته شرقی متعلق اند.لهجه‌های کافری افغانستان دنباله زبانی هستند که شاید حد فاصل میان زبان‌های هندی و ایرانی بوده است‚ و از این جهت با هر دو دسته وجوه مشترکی دارد.
زبان پارتی: زبان پارتی زبان قوم پارت از اقوام شمال شرقی ایران است و زبانی است که از جمله معمول اشکانیان بوده است.از این زبان دو دسته آثار موجود است: یکی آثاری که به خط پارتی، که خطی مقتبس از خط آرامی است، نوشته شده و دیگر آثار مانوی است که به خط مانوی، که مقتبس از خطسریانی است، ضبط گردیده است.قسمت عمدۀ نوع اول، کتیبه های شاهان متقدم ساسانی است که علاوه بر زبان فارسی میانه به زبان پارتی و  نیز به یونانی نوشته شده است.قدیمی ترین این نوع آثار، اسنادی است که در اورامان کردستان که به مهد ایران کهن مشهور است به دست آمده کتیبه کالجنگال نزدیک بیرجند به احتمال قوی متعلق به دوره ساسانی است.ازمهمترین این آثار روایت پارتی کتیبه شاپور اول بر دیوار کعبه زرتشت نقش رستم  و کتیبه نرسی در پایکولی کردستان و کتیبه شاپور اول در حاجی آباد فارس است.
در این کتیبه ها مانند کتیبه های پهلوی عدۀ زیادی هزوارش آرامی به کاررفته که عموما با هزوارشهای پهلوی متفاوت است.اسناد سفالی که در اکتشافات اخیر نسا، شهر قدیمی پارت که محتملاً مقبره شاهان اشکانی در آن قرار داشته، به دست آمده، به خط آرامی  نزدیک به خط نسخه اورامان است.هنوز کاملاً مسلم نیست که زبان این اسناد پارتی است یا آرامی.اگر چنانکه محتمل است پارتی باشد می توان این اسناد را که متعلق به قرن اول پیش از میلاد است قدیمی ترین سند زبان پارتی شمرد.
آثار مانوی پارتی از جمله آثاری است که در اکتشافات اخیر آسیای مرکزی  تورفان به دست آمد.این آثار همه به خطی که معمول مانویان بوده و مقتبس از سریانی است نوشته شده و به خلاف خط پارتی هزوارش ندارد و نیز به خلاف خط کتیبه ها که صورت تاریخی دارد، یعنی تلفظ قدیمی تری از تلفظ زمان تحریر را می نمایاند، حاکی از تلفظ زمان تحریر است.این آثار را میتوان دو قسمت کرد: یکی آنهایی که در قرن سوم و چهارم میلادی نوشته شده و زبان پارتی اصیل است، دیگر آثاری که از قرن ششم به بعد نوشته شده و محتملاً پس از متروک شدن زبان پارتی برای رعایت سنت مذهبی به وجود آمده هنوز اثری که قطعا بتوان به فاصله میان قرن چهارم و ششم منسوب دانست به دست نیامده است. نسخی که از آثار مانوی به دست آمده عموماً متأخر از تاریخ تالیف و متعلق به قرن هشتم و نهم میلادی است.در خط مانوی حرکات به صورت ناقص ادا نموده شده است.
گذشته از آثاری که یاد شد، کلمات پارتی که در زبان ارمنی باقیمانده به خصوص از این جهت که با حرکات ضبط شده برای تحقیق این زبان اهمیت بسیار دارد.اگر آثار نسا را پارتی به شماریم، و همچنین با توجه به سند اورامان و پدیدآمدن خط پارتی در قرن اول میلادی  به جای خط یونانی که از زمان سلوکیها رواج یافته بود  میتوان گفت که زبان پارتی از اوایل قرن اول میلادی یا کمی قبل از آن قوت گرفته و زبان رسمی و درباری شاهنشاهان ایران بزرگ شده بود.انحطاط زبان پارتی را میتوان به بعد از قرن چهارم میلادی، یعنی پس ازجایگزین شدن سپاهیان ساسانی برای مقابله با حملات اقوام شمالی منسوب داشت.
از لهجه های موجود ایران هیچ یک را نمی توان دنبالۀ مستقیم زبان پارتی شمرد.لهجه های امروزی خراسان عموما لهجه های زبان فارسی است و زبان اصلی این نواحی در برابر هجوم اقوام مختلف و نفوذ زبان رسمی دوره ساسانی از میان رفته است، ولی زبان پارتی در دوره حکومت اشکانیان به نوبه خود در زبان فارسی میانه  پهلوی  تاثیر زیادی داشته که این تاثیر را در زبان فارسی امروز نیز میتوان دید. فارسی میانه: از این زبان که صورت میانه فارسی باستان و فارسی کنونی است و زبان رسمی ایران در دوره ساسانی بوده آثار مختلف به جامانده است که آنها را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: کتیبه های دوره ساسانی که به خطی مقتبس از خط آرامی، ولی جدا از خط پارتی، نوشته شده است. کتابهای پهلوی که بیشتر آنها آثار زرتشتی است و خط این آثار دنباله خط کتیبه های پهلوی و صورت تحریری آن است.عباراتی که بر سکه و مهر و نگین و ظروف و جز آنها به جا مانده است.آثار مانوی که به خط مانوی نوشته شده و همه از کشفیات اخیر آسیای مرکزی است.همچنین بایدکتیبه های منقوشی را که در کنیسه دورا یافت شده‚ و نیز مخطوطات پهلوی را که به خط تحریری شکسته بر روی پاپیروس به دست افتاده در شمار آورد.در همۀ این آثار به جز آثار مانوی هزوارشهای آرامی به کار رفته است.خط کتیبه ها و خط کتابها و همچنین خط سکه ها و مهرها و نگینها خطوط تاریخی است یعنی حاکی از تلفظ قدیمی تر زبان است ولی خط مانوی تلفظ معمول زمان را منعکس میسازد.
آثار موجود زبان پهلوی مفصل ترین جزء ادبیات پیش از اسلام است و از این میان سهم عمده از آن آثار زرتشتی است.اکثریت آثارپهلوی کتابی، آثار زرتشتی است که غالبا در حدود قرن سوم هجری تدوین شده‚ هر چند اصل بعضی از آنها به دوره ساسانی میرسد.زبان سغدی: این زبان در شهر سغد که سمرقند و بخارا از مراکز آن بودند رایج بوده است.سمرقند و بخار از مراکز مهم ایران بوده است که متاسفانه در روزگار قاجار به اشغال روس در آمد و امروزه نیز در تصرف کشوری ساختگی به نام ازبکستان قرار گرفته است .زمان سغدی زبان بین المللی آسیای مرکزی به شمارمیرفت و تا چین نیز نفوذ یافت.آثار سغدی همه از اکتشافات اخیر آسیای مرکزی و چین است.
آثار سغدی را میتوان از چهار نوع شمرد: آثار بودائی، آثار مانوی، آثارمسیحی، آثار غیردینی.از این میان آثار بودائی مفصلتر است.خط سغدی خطی است مقتبس از خط آرامی و در آن هزوارش به کار میرود، اما عده این هزوارشها اندک است.همه آثار بودائی و همچنین آثار غیردینی و کتیبه قربلگسون در مغولستان به خط چینی و اویغوری و سغدی، متعلق به قرن سوم هجری  هم به این خط است.آثار مسیحی به خط سریانی و آثار مانوی به خط خاص مانویان نوشته شده.میان آثار بودائی و مسیحی و مانوی مختصر تفاوتی از حیث زبان دیده میشود که نتیجه تفاوت لهجه و تفاوت زمانی این آثار است. آثار سغدی مسیحی ظاهرا تلفظ تازه تری را نشان میدهد. خط اصلی سغدی که آثار بودائیبه آن نوشته شده مانند خط پهلوی خط تاریخی است و حاکی از تلفظ قدیمتری است.
زبان سغدی در برابر نفوذ زبان پارسی و ترکی به تدریج از میان رفت.ظاهرا این زبان تا قرن ششم هجری نیز باقی بوده است. امروز تنها اثر زنده ای که از زبان سغدی به جا مانده لهجه مردم یغنوب است که در یکی از دره های رود زرفشان بدان سخن میگویند و بازمانده یکی از لهجات سغدی است. زبان سکائی ختنی: این زبان‚ زبان یکی از اقوام سکائی مشرق است که یک زمان برختن در جنوب شرقی کاشغر استیلا یافتند و زبان خود را در آن سامان رایج ساختند اطلاق نام ختنی به این زبان ازاینروست. آثار زبان سکائی عموما متعلق به قرن هفتم تا دهم میلادی است و عبارت ازآثار بودائی، متون طبی، داستانها و قصص، نامه های بازرگانی، اسناد رسمی و غیر از اینهاست.قسمت عمدۀ  این آثار ترجمه از سانسکریت، ولی قسمتی نیزترجمه از زبان تبتی و یا انشاء اصیل است.در آثار موجود این زبان میتوان صورت قدیمتر و صورت تازه تری تشخیص داد.صورت قدیمی تر این زبان از حیث دستور زبان به زبان‌های ایرانی کهن شبیه است: اسم در هفت حالت صرف میشود و دستگاه افعال مفصل است، اما درصورت تازه تر سکائی صرف اسامی خیلی ساده تر شده است.تلخیص فوق العاده اصوات سکائی تازه یکی از ممیزات آن به شمار می‌رود.
زبان خوارزمی: زبان خوارزمی معمول خوارزم بوده و ظاهراً تا حدود قرن هشتم هجری رواج داشته است و پس از آن جای به زبان فارسی و ترکی سپرده. ترکی زبان غیر ایرانی است که در آذربایجان ایران رواج یافته است و متاسفانه به مرور زبان آذری کهن ایران را ریشه ای پهلوی دارد را از میان برده است. کشف آثار زبان خوارزمی، گذشته از کلماتی که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه ذکر کرده، به کلی تازه است.این آثار عبارت است از دو نسخه فقهی به زبان عربی که در آن عباراتی به زبان خوارزمی نقل شده و نیز لغت نامهای که برای توضیح عبارات خوارزمی یکی از این نسخ نوشته شده ولی مهمترین اثر زبان خوارزمی مقدمه ادب زمخشری است مشتمل بر لغات عربی و ترجمه خوارزمی است.آثار خوارزمی همه به خط عربی نوشته شده ولی هنوز خواندن و تعبیر آنها پایان نیافته  خواندن آثار مختصری که از زبان قدیم خوارزم به خطی مقتبس از خط آرامی به دست افتاده هنوز ممکن نگردیده است. اشکال عمده ای که درخواندن عبارات خوارزمی مقدمه ادب وجود دارد این است که کلمات عموماً اعراب ندارد و نقطه گذاری آنها نیز ناقص است.
زبان خوارزمی با زبان اطراف یعنی زبان سغدی و سکائی و آسی نزدیک است.در زبان خوارزمی چنانکه از مقدمه ادب و نسخ فقهی مذکور برمی‌آید عده ای لغات فارسی و عربی وارد شده که حاکی از تاثیر این دو زبان در خوارزمی است. گذشته از زبان‌های میانه فوق الذکر که زبان‌های عمده ای هستند که آثار آنها امروز به دست است، زبان دیگری که با زبان سکائی ختن رابطۀ نزدیک دارد در حوالی تمشق در شمال شرقی کاشغر معمول بوده که آثار مختصری از آن به دست افتاده، ولی هنوز کاملاً روشن نیست.صورتی از زبان آسی میانه را میتوان در بعضی اسامی تاریخی و جغرافیائی و همچنین در بعضی کلماتی که در زبان مجارستانی داخل شده بازیافت. به غیر از این زبان ها در  برخی کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آنها را در زیر می آوریم:

۱) ارانی)
گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است.اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.مقدسی درباره آن می‌نویسد: «در اران سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است»

۲) مراغی)
حمدالله مستوفی می‌نویسد: «تومان مراغه چهار شهر است: مراغه و بسوی و خوارقان و لیلان … مردمش سفید چهره و ترک وش میباشند …و زبانشان پهلوی مغیر است».در نسخه دیگر «پهلوی معرب» ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمهی معرب تصحیف مغرب باشد، یعنی گویش پهلوی مغربی .زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همهی گویش‌های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی میخواندند.

۳) همدانی و زنجانی)
مقدسی دربارهی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: «واتم» و «واتوا».شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان «مردم زنگان و همدان» می‌شمارد. حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می‌نویسد: زبانشان پهلوی راست است.

۴) کردی)
یاقوت حموی قصیدهای ملمع از یک شاعر کُرد به نام «نوشروان بغدادی» معروف به «شیطان العراق» در کتاب خود آورده است.

۵) خوزی)
گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان‌های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است.اصطخری دربارهی گویش این ناحیه می‌نویسد: «عامهی ایشان به فارسی و عربی سخن می‌گویند، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است.» و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است. مقدسی نیز دربارهی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می‌کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است، نه گویش خاص محلی.

۶) دیلمی)
اصطخری دربارهی این ناحیه می‌نویسد: «زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است». مقدسی نیز می‌گوید: «زبان ناحیه‌ی دیلم متفاوت و دشوار است».

۷) گیلی یا گیلکی)
ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است.اصطخری می‌نویسد: «در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافتهام طایفهای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است». و مقدسی می‌گوید: «گیلکان حرف خاء (‌یا حاء‌) به کار می‌برند».

۸) طبری یا (مازندران)
این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است.میدانیم که کتاب «مرزبان نامه» به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است. ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان «نیکی نامه» ذکر می‌کند و آن را به «اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین» مؤلف «مرزبان نامه» نسبت میدهد.در «قابوس نامه» نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است.ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می‌گفتهاند یاد کرده و نمونهای از اشعار ایشان را آورده است.در «تاریخ رویان» اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است. اخیرا چند نسخهی خطی از ترجمهی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است.مجموعهای از دو بیتیهای طبری که به «امیری» معروف و به شاعری موسوم به «امیر پازواری» منسوب است، در مازندران وجود داشته که «برنهارد درن» خاور شناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر عنوان «کنزالاسرار» در سن پطرز بورگ (یا – سن پطرز‌بورغ) با ترجمه‌ی فارسی چاپ کرده است. مقدسی می‌نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.

۹) گشتاسف)
دربارهی مردم این ناحیه (در قفقاز کنار دریای خزر میان رودهای ارس و کر) حمدالله مستوفی می‌نویسد: «زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته است.»

۱۰) قومس و جرجان (گرگان)
مقدسی در ذکر زبان مردم این دو ناحیه می‌نویسد: «زبانشان به هم نزدیک است. می‌گویند «هاده» و «هاکن» و شیرینیای در آن هست.»

۱۱) رازی)
مقدسی دربارهی اهل اقلیم الجبال می‌نویسد: زبان‌های گوناگون دارند. اما در ری حرف «راء» را به کار میبرند. می‌گویند: «راده»و «راکن».از زبان رازی در جاهای دیگر نیز اطلاعاتی داده‌اند‌. شاعری به نام «بندار رازی» اشعاری به زبان مردم این شهر دارد که از آن جمله چند بیتی در «المعجم» ثبت است.

۱۲) رامهرمزی)
دربارهی زبان مردم این ناحیه، مقدسی تنها اشاره می‌کند که: «زبانی دارند که فهمیده نمیشود.»

۱۳) فارسی)
اصطخری دربارهی یکی از سه زبان متداول در استان فارس می‌نویسد: «فارسی زبانی است که به آن گفتگو می‌کنند، و همهی مردمان فارس به یک زبان سخن می‌گویند، که همه آن را می¬فهمند، مگر چند لفظ که متفاوت است و برای دیگران دریافتی نیست.»

۱۴) فهلوی یا پهلوی)
بنابر نوشته اصطخری «زبان نوشتن عجم – ظاهرا یعنی ایرانیان غیر مسلمان – و وقایع و نامه نویسی زرتشتیان (زردشتیان) با یکدیگر پهلوی بوده که برای دریافتن عامه به تفسیر احتیاج داشته است.» و گمان میرود مراد او همان زبان است که در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری چند کتاب دینی زرتشتی مانند «دینکرد» و «بندهش» را به آن تألیف کردهاند.

۱۵) کرمانی)
مقدسی می‌نویسد که: «زبان مردم این سرزمین قابل فهم است و به خراسانی نزدیک است.» اصطخری آورده است که: «زبان مردم کرمان همان زبان فارسی است.»

۱۶) مکری)
بر حسب نوشتهی اصطخری زبان مردم مکران، فارسی و مکری بوده است. مقدسی نوشته است که: «زبان مردم مکران وحشی است.»

۱۷) بلوچی)
اصطخری نوشته است که: «بلوچان و اهل بارز جز فارسی زبان دیگری نیز دارند.»

۱۸) کوچی یا قفصی)
طائفه قفص یا کوچ که ذکر ایشان در بیشتر موارد و منابع با بلوچان یک جا میآید، بر حسب نوشتهی اصطخری بجز فارسی زبان دیگری نیز داشتهاند که «قفصی» خوانده شده است. مقدسی درباره طوایف «کوچ و بلوچ» می‌نویسد: «زبانشان نامفهوم است و به سِندی شبیه است.»

۱۹) نیشابوری)
بر حسب نوشتهی مقدسی، زبان مردم نیشابور فصیح و قابل فهم بوده است، جز آنکه آغاز کلمات را کسره میدادند و «یائی» بر آن میافزودند. مانند: «بیگو»، «بیشو»، و «سین» ای بی‌فایده (به بعضی صیغههای فعل) علاوه می‌کردند.مانند: «بخردستی»، «بگفتستس»، «بخفتستی» و آنچه به این میماند.و در آن سستی و لجاجی بوده است.و می‌نویسد که: «این زبان برای خواهش مناسب است.»

۲۰) هروی)
مسعودی می‌نویسد که: «بهرام همهی زبان‌ها را میدانست و در خشم به عربی، در جنگ به ترکی، و در مجلس عام به زبان دری و با زنان به زبان هروی سخن می‌گفت. مقدسی می‌نویسد: «زبان مردم هرات وحشی است و در همهی اقالیم وحشیتر از زبان هرات نیست.» و این زبان را زشت شمرده و برای طویله مناسب دانسته است.

۲۱) بخارایی)
زبان بخارایی بنابر نوشتهی اصطخری، همان زبان سغدی بوده است با اندک اختلافی و می‌نویسد که زبان «دری» نیز داشته‌اند. مقدسی می‌نویسد که: «در زبان ایشان تکرار فراوان است.» مثلا می‌گویند «یکی مردی دیدم» یا «یکی ادرمی دادم» ؛ و در میان گفتار کلمه «دانستی» را بیهوده مکرر می‌کنند.» سپس می‌گوید که زبان ایشان «دری» است و هر چه از آن جنس باشد دری نامیده می‌شود زیرا که آن زبانی است که بدان نامهی سلطنتی را می‌نویسند و عریضه و شکایت به این زبان نوشته میشود‌؛ و اشتقاق این لفظ از «در» است یعنی زبانی که در «دربار» به آن گفتگو می‌کنند.

۲۲) مروی)
مقدسی می‌نویسد که در زبان ایشان سنگینی و درازی و کششی در آخرهای کلمات هست و مثال میآورد که: «مردم نیشابور می‌گویند «برای این» و مرویان می‌گویند «بترای این» و یک حرف می‌افزایند و اگر دقت کنی از اینگونه بسیار مییابی.» و جای دیگر می‌نویسد: «این زبان برای وزارت مناسب است.» یاقوت در کلمهی «ماشان» که نام نهری است می‌نویسد: «مردمان مرو آن را با جیم بجای شین ادا می‌کنند.»

۲۳) خوارزمی)
اصطخری می‌نویسد: «زبان مردم خوارزم یکتاست و در خراسان هیچ شهری نیست که مردمانش به زبان ایشان سخن بگویند.» یاقوت در ذکر قصبه «نوزکاث» می‌نویسد: «شهرکی است نزدیک جرجانیهی خوارزم و «نوز» به زبان خوارزمی به معنی جدید است، و آنجا شهری است که نامش «کاث» است، و این را یک «کاث جدید» خوانده‌اند. ابوعلی سینا در رسالهی «مخارج الحروف» تلفظ حرفی را که «سین زائی» خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمی ذکر می‌کند.

۲۴) سمرقندی)
مقدسی می‌نویسد: «مردم سمرقند را که میان کاف و قاف است به کار میبرند و می¬گویند «بکردک(ق)م»، «بگفتک(ق)م» و مانند این، و در زبانشان سردیای هست.»

۲۵) صُغدی (سُغدی)
مقدسی می‌نویسد: «مردم ولایت صغد زبانی جداگانه دارند که با زبان‌های روستاهای بخارا نزدیک است، اما بکلی جداست، اگر چه زبان یکدیگر را میفهمند.»

۲۶) بامیانی و طخارستانی)
به نوشتهی مقدسی با زبان بلخی نزدیک بوده، اما پیچیدگی و دشواری داشته است.

۲۷) بلخی)
زبان مردم بلخ در نظر مقدسی زیباترین ِزبان‌ها بوده اما بعضی کلمات زشت در آن وجود داشته است و می‌نویسد که: «این زبان برای پیام آوری مناسب است.»

۲۸) جوزجانی)
به نوشتهی مقدسی زبان این ناحیه، میانهی زبان مروزی و بلخی بوده است.

۲۹) بستی)
همینقدر نوشتهاند که زبانی زیبا بوده است.

۳۰) طوسی و نسایی)
نزدیک به زبان نیشابوری بوده است.

۳۱) سجستانی)
مقدسی نوشته است که: «در زبان ایشان ستیزه جویی و دشمنی وجود دارد.صوتها را از سینه بیرون میآورند و آواز را بلند می‌کنند.» و می‌گوید: «این زبان برای جنگ خوب است.»

۳۲) غوری)
شاید زبان این ناحیه همان بوده باشد که اکنون «پشتو» خوانده میشود.در هر حال با فارسی دری متفاوت بوده است.بیهقی می‌نویسد: «امیر …دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد، با دو مرد غوری از آن بوالحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند.»

۳۳) چاچی (شاشی)
مقدسی نوشته است که: «زبان این ناحیه زیباترین زبان هیطل است.» و از این نکته درست معلوم نیست که رابطه‌ی آن با زبان‌های ایرانی چه بوده است؟

۳۴) قزوینی)
دربارهی زبان مردم این شهر تنها این نکته را ذکر کرده‌اند که قاف به کار میبرند و بیشتر ایشان برای معنی جید (‌= خوب) می‌گویند «بخ».

۳۵) گویش‌های روستائی خراسان)
مقدسی می‌نویسد: «کوچکترین شهری از خراسان نیست مگر آنکه روستاهای آن زبان دیگری داشته باشند.»

۳۶) شیرازی)
در گلستان سعدی بیتی هست که در بعضی نسخهها در عنوان آن نوشته اند «ترکیه» و گاهی «شیرازیه» و در هر حال به گویش محلی شیراز است. در کلیات سعدی نیز یک مثنوی ملمع با عنوان «مثلثات» به عربی و فارسی و شیرازی باقی است. در دیوان حافظ هم غزل ملمعی متضمن بعضی مصراعها به گویش شیرازی ثبت است.چندی پس از زمان حافظ، شاعری از مردم شیراز به نام «شاه داعی» منظومههایی به این زبان سروده است.

۳۷) نیریزی)
در یک جنگ خطی مکتوب در قرن هشتم اشعاری با عنوان «نیریزیات» ثبت شده است و در همین جنگ فصلی دیگر با عنوان «فهلویات» آمده که شاید به گویش شیرازی باشد.

۳۸) اصفهانی)
اوحدی اصفهانی چند غزل به گویش محلی اصفهان سروده است که در دیوانش ثبت است.عبارتی به گویش اصفهانی نیز در لطایف عبید زاکانی آمده است.

۳۹) آذری)
یکی از گویش‌های ایرانی که تا اواخر قرن دهم هجری در آذربایجان متداول بوده است.ابن حوقل زبان مردم آن سرزمین را فارسی میخواند که مراد از آن، یکی از گویش‌های ایرانی است و به تعدد این گویش‌ها نیز اشاره می‌کند. مسعودی (قرن چهارم) پس از آنکه همه زبان‌های ایرانیان را فارسی خوانده به اختلاف گویش‌ها اشاره کرده و نام گویش «آذری» را در ردیف پهلوی و دری آورده است. یاقوت حموی نیز زبان مردم آذربایجان را یکجا «آذریه» و جای دیگر «آذربیه» نوشته است و می‌گوید که جز خودشان کسی آنرا نمی‌فهمد. همام تبریزی غزلی به گویش محلی تبریز داد که متن آن را عبید زاکانی در مثنوی «عشاقنامه»ی خود درج کرده است. در دیوان شاه قاسم انوار تبریزی نیز چند غزل به این گویش وجود دارد و در رسالهی روحی انارجانی فصل‌هایی به زبان عامیانهی تبریز در قرن دهم ثبت است.

۴۰) اردبیلی)
ابن بزاز در «صفوهٔالصفا» جمله هایی را از زبان شیخ صفی الدین با قید زبان اردبیلی نقل کرده و سپس دو بیتیهای متعددی را از شیخ آورده که به احتمال کلی به همان گویش اردبیل است.شاید با آذری متداول در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان تفاوتهایی جزئی داشته است. اما چنانکه از مطلب مذکور در فوق دریافته میشود، آگاهی ما از گویش‌های متعددی که در قرون پیشین در سرزمین پهناور ایران رایج بوده است، اجمالی است و غالبا تنها به نام آنها منحصر است.فقط گاهی جمله‌های کوتاه یا مصراعی و بیتی از آنها قید کرده اند و در موارد معدود نمونه گویش‌های مزبور به یک تا چند صفحه میرسد. آنچه ذکر شد اشاراتی بود که در آثار مؤلفان بعد از اسلام درباره ی نام یا بعضی خصوصیات گویش‌های ایرانی آمده است.

منابع
۱. ایرانشناسی، زبان ایران باستان، سایت خبری تحلیلی ایراس، بهدا فرهنگ، ۱۳ آذر ۱۳۸۷
۲. دائره المعارف یا گنچینه اطلاعات عمومی، تالیف مهرداد مهرین، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، چاپ دوم، ۱۳۳۶.
۳. تاریخ زبان فارسی، به قلم دکتر پرویز ناتل خانلری، جلد اول، چاپ چهارم
۴. سایت دانشنامه آزاد فارسی

11 نظرات
  1. سایرس می گوید

    سلام ممنون خیلی جالب بود
    من اهل بشاکردم زبان اصیل مردم ما زبانیه که در فارسی قابل فهمه .
    یه نکته که تو زبان سجستانی بود که صداشون از سینه در میاد در زبان ما وجود داره مردهای بشاکرد محکم و از درون سینه صحبت میکنند , وطبق تحقیقاتی که من داشتم مردم جنگویی بودند و همیشه باعث ناارامی جنوب شرقی ایران بودند.

  2. ئاریو به رزین می گوید

    سلام
    اطلاعات جالبی دادید
    ولی کوردهای باستان چندین رسم الخط مخصوص کوردی داشته اند لطفا در مورد اونا هم بگید

  3. مریم می گوید

    سلام .متن خوبی بود .راستش من یه آذری هستم .الانکه این مطالب رو خوندم حس غریبی بهم دست داد .حس نیاز و کشش برای یادگیری و احیای زبان آبا و اجدادم .من قبلا بارها و بارها شنیده بودم که ما ترکها از نژآد مغولها هستیم ،ولی هیچ شباهتی بین خودم و یه مغول نمیدیدم.حالا با خوندن مطالب شما میفهمم که ما اذریها اصالتا و از لحاظ ژنتیکی مغول یا زرپوست نیستیم بلکه آریایی و ایرانی هستیم.حس خوبیه که آدم از اصالت خودش مطلع بشه.ولی افسوس که زبان اصلی اذری از بین رفته .کاش کارشناسانی پیدا میشدن و با کمک تعداد کمی از افرادباقیمونده که با این زبان باستانی صحبت میکنن این زبان رو مجددا احیا میکردن.به امید اون روز بدرود .

    1. متعجب می گوید

      گرامی زبان آذری که نمیشه…مگه اینکه نسخه reconstructed جد گویشهای هرزنی، تاتی، کارنگی رو یاد بگیری
      ضمن اینکه زبان برای ارتباط هست…و با اجازت خودم هم ترکم و تا حالا به جز یه سری بی ادب نژادپرست کسی بهم نگفته از نسل مغولها هستم

  4. محمد علی می گوید

    با سلام
    از چوگان ورزش ملی و کهن مطلب جدیدتری می خواهم / نه این مطالب که در اینترنته /

  5. هومن می گوید

    ببخشید درباره زبان باستان ارومیه اطلاعی دارید

    1. متعجب می گوید

      زبان باستان اورمیه با توجه به نام شهر به احتمال زیاد اورارتویی و بعد سریانی بوده (https://en.wikipedia.org/wiki/Urmia#Name) که در حال حاضر اقلیت آشوری به زبان آرامی نو تکلم میکنند…ضمن اینکه تا فبل از مهاجرت به اسراییل هم یهودیانی که به گویش لیشان ددان (https://en.wikipedia.org/wiki/Lish%C3%A1n_Did%C3%A1n) زبان آرامی صحبت میکردن در ارومیه و روستاهای اطراف زندگی میکردند که نشان از غالب بودن زبان آرامی در گذشته داشته

  6. آذین معتضد کیوانی می گوید

    فاغانات با گویش فارغنی زیرشاخه فارسی به سه دسته عمده بخش می‌شود: فارسی (ایران)، فارسی دری (افغانستان)، فارسی تاجیکی (تاجیکستان).زیر شاخه لری هم شاخه‌هایی دارد که عمده‌ترین آنها لرستانی، و بختیاری می‌باشند. باتشکیل دولت ساسانی درسال ۲۲۴ میلادی توسط اردشیربابکان برای اولین بار درتاریخ ایران ما شاهد رسمی شدن دین هستیم بارسمی شدن ایین زرتشتی طبقه موبدان به قدرت و نفوذبسیارزیادی درجامعه می رسند قبل ازدوره ساسانی نفوذروحانیون بیشتر درمیان مردم بود بطوریکه هرایرانی ازلحظه تولد تالحظه مرگ همه امورات خودرا زیرنظر یک مغ یا موبد انجام میداد ولی با رسمی شدن ایین زرتشتی دردوره ساسانی موبدان علاوه براجتماع دردربار و حکومت نیز نفوذپیدا کرد بطوریکه کمک کمک حکومتی دردل حکومت ساسانی تشکیل میدهند بیشتر قضات دردوره ساسانی ازمیان روحانیون انتخاب میشدند ریاست داوری و قضاوت دردربار با موبدان موبد بود و درصورتی که کسی ازشخص شاه شکایت داشت موبدان موبد به این رسیدگی مینمود در کتاب فتوحات شاهی متن؛ صفحه۱۶به کنایه یا مثال از دور بودن فارغانات از مرکز به معنای پیل وهندوستان ومحلی امن به کسانی که اسیر تخته وبند تن اند وجزاز راه حواس پنجگانه چیزی در نمیابند از طرفی کوه تشگرد محلی وپی های یافت میشود که در
    هر شب از دام تن ارواح رامی رهانی می کنی الواح را میرهند ارواح هرشب زین قفس فارغان نه حاکم ونه محکوم
    “مالچانوا” زبان شناس روس معاصر ، در اثر خویش ، پایه اصلی زبان لاری مشام را مجموعه لغات سنتی تمام ایران می داند. نامبرده از اولین پژوهشگرانی است که واژه ( زبان ) را برای فارغانی بکار می برد. او در بخش خط سیر کلی رشد تاریخی لهجه ها می گوید : زبانی وجود ندارد که فارغانی با آن از لحاظ لهجه تناسب نداشته باشد. در محدوده زبانهای گروه جنوب غربی ایران نزدیک ترین لهجه ها به زبان فارغانی، زبان لاری وفارسی است ولی نه آنچنان که آن را لهجه دیگری از آن زبان به شمار آورد.
    با این حال زبان فارغانی خصوصیات مشابه ای با زبانهای گروه شمال غربی ایران دارد ( کردی ، آبدری ، سیوندی ، بلوچی ) اما خود سیاق زبانشناختی ویژه ای دارد. وسعت جمعیتی و جغرافیایی کاربرد گویش فارغانی و داشتن بیش از چند لهجه ( فرامرزی ، خنجی ، اوزی ،گراشی ، فیشوری ، فداغی ، بیخه ای ، بستکی ) و ارتباط تنگاتنگ لهجه های بندری ، گویش فارغنی از اهمیت بسیار زیادی در زبان شناسی ایران برخوردار کرده است. فارغانات گنجینه متمول واژه هاست و از لحاظ مردم شناسی ، فرهنگ ، مهاجرت نژاد ها و اقوام ، همچون دریایی است که غرور در آن راهگشای بسیاری از نایافته های تاریخی – فرهنگی است. ارتباط و نزدیکی فارغانی با گویشهای کردی ، بلوچی ، تالشی ، تاجیکی ، تاتی ، آذری و از همه مهمتر تعلق اکثر ریشه های مشتق از زبان فارسی استان و استفاد واژه ها و شیوه های صرف فعل از زبان پهلوی میانه و نزدیکی و همانندی شگفت بین لاری پهلوی شیرازی ، همه اینها غنا و پرباری این گویش را مصداق وگواه است.
    تأثیر گویش کردی وبختیاری در گویش فارغانی در طی قرن پنجم هجری قمری به بعد و به دنبال تشکل سیاسی ملوک شبانکاره در فارس صورت گرفته است. به هر روی آغازگر پژوهشهای جدید در گویش لاری که مشابه فارغانی است ، اسکارمان آلمانی بوده است ، وی در مقاله خویش که در سال (۱۹۹۰م) به چاپ رسید اصطلاحات کوتاه و فرمهای صرف فعل را به طور مختصر مورد زبان لاری بررسی قرار داد. صرف فعل در گویش لاری ، تفاوتهای بارز و آشکاری با زبان فارغانی دارد. مهمترین و عمده ترین تفاوت ، تمایز صرف افعال لازم و متعدی در زمان گذشته می باشد. در صرف افعال لازم ، از شناسه های پسین و افعال متعدی از
    شناسه های پیشین استفاده می شود.
    در صرف فعل افتا ( oftn ) ( افتادن ) از شناسه های پسین (em-esh-am-i-en) و در صرف فعل متعدی (ishkoo) ( خوردن ) از شناسه های پیشین (om-ot-osh-mo-to-sho) استفاده شده است. تمایز دیگر در کاربرد جزء پیشین استمراری است که در فارسی ( می ) واژه‌های گویش‌های روستایی می‌توانند جایگزین درخوری برای واژه‌های بیگانه در زبان پارسی باشند.
    این واژه‌ها دو گونه‌اند: نخست واژه‌هایی هستند که در زندگی روستایی و کشاورزی کاربرد دارند و دیگر واژه‌هایی هستند که در شهرها و درفارغنی نوشتاری جایشان را به واژه‌های بیگانه داده‌اند.
    برای شناسایی و به کارگیری این واژه‌ها باید بدانیم که واژه‌های هر زبان به مانند ریگ وسنگ کف رودخانه‌اند. هر چه سنگ‌ریزه‌ها بیشتر اب در بستر رودخانه سنگ حرکت کنه شوند بیشتر کوچکتر وکوچکتر می‌شوند. واژه‌ها هم هرچه بیشتر به کار گرفته شوند واز عمرشان بگذرد کوتاهتر می‌شوند. مانند واژه‌های «خشایثی» و«خشپا»ی پارسی باستان که در پارسی نو به دیسه‌های «شاه» و«شب» درآمده‌اند.
    از طرفی ریگ های کف رودخانه یکجور ویک شکل نیستند، کوتاه شدن واسم ومخفف هم در جاهای گوناگون یکسان نیست. برای نمونه در بسیاری گویش‌ها، واژه‌ها کوتاهتر از فارغنی نوشتاری است. مانند «گاو» و «خواب» که شده‌اند «گو» و «خو» («گ» و «خ» با صدای زیر هستند). در واژه «ورزو» که به گاو نر گفته می‌شود از واژه «گاو» تنها «و» به جا مانده است. در نمونه‌های دیگر، واژه‌های روستایی دیسه‌های گذشته خود را بیشتر نگه داشته‌اند و بلندترند. مانند «پخشه» که دیسه فارغنی «پشه» است. یا واژه «سرخ ایژه» که دیسه پیشین «سرخک» است. «ایژه» کوتاه شده «ایژک»، نشان کوچکی (علامت تصغیر) است که در فارسی نو به دیسه «ک» کوتاه شده رای نمونه واژه گائو/ گَئُ (به اوستایی: ، gāu/gao) به معنای گاو که مذکر است و در این دسته گنجانیده می‌شود. همریشه‌های واژه یادشده اوستایی امروزه به دیسه‌های «گاو» در پارسی نو، «گا» (گا-gā)در نمونه دیگر، دیسه گذشته پویه (فعل)‌ها به‌ جا مانده مانند «اشکس» به جای «شکست». وبه (فارغنی) اشکه در مصدر بکار میبریم یا برای صرف شکستن ششکه – موشکه – شاشکه از شکستن مضارع میاید مانند محلی بنام شاه شکن در ورودی (بخوان) ناگفته نماند که به دگردیسی واک‌ها هم باید نگریست. برای نمونه در پاره‌ای از واژه‌ها «ر» به «ل» و «و» به «ی» دگردیسه شده یا نشده مانند برگ درخت، چنانچه برگ گاهن شده «بلگ» و خون همان«خون» هست یا باباشده (با).
    چند نمونه بالا برای این بود که هنگام گردآوری و بررسی واژه‌های روستایی دریابیم که کدام واژه را در زبان نوشتاری پارسی داریم و کدامیک را نداریم و می‌توان آن را به کار گرفت.
    در گذشته فرهنگ‌های چندی در باره واژه‌های محلی نوشته شده که می‌توانند سودمند باشند. خوشبختانه امروزهم بیشتر روستا‌ها دارای تارنگار [www.fargan.ir] هستند و بسیاری از آن‌ها به گردآوری واژه‌های محلی پرداخته‌اند که می‌توانند گنجینه‌های باارزشی برای جایگزینی واژه‌های بیگانه باشند. در زیر به چند نمونه از این واژها که در روستاهای فارغانات روایی دارند، اشاره می‌کنم. چنانکه می‌بینیم بسیاری از آن‌ها بازمانده زبان پهلوی و شاید زبان‌های باستانی باشند.
    پسین = عصر، غروب
    پراسه = حیاط
    بیشک = فکر تفکر کردن
    پشکه = عطسه
    پوش («پ» با صدای زیر) = خاک نرم، زمین نرم
    دمب زدن جوی اب= انباشته شدن آب در پشت یک مانع در مسیر خود
    جموم‌اشکنی = آغاز هر کار بدنی باید آرام‌آرام و کوتاه‌مدت باشد تا بدن آمادگی لازم را بیابد و آسیب نبیند. به این کار جموم‌اشکنی می‌گویند. جموم کسی است که آمادگی لازم برای کار بدنی ندارد و باید آرام‌آرام آغاز کند. اشکنی از دیسه پیشین «شکستن» گرفته شده است.
    کروک = به مرغی گویند که روی تخم خوابیده باشد
    گر = آتش؛ گر گرفتن= آتش گرفتن
    گوترگه = دانه ویا غده در بدن
    هلوم= پُربار بودن کشت که باید از محل کشت کنده وجابجاشوند تا جای مناسب برای رشد درختچه ها باشد
    تج زدن یا ورگار= اگر در هنگام بهار درختان زودتر از هنگام گل دهند می‌گویند سال هراشت است (ور گار کشت وبذر پاش زوتر از موعد )
    پابه = بلند شو، پاشو تج =جوانه زدن شاخه درختان تج میگویند شمیز= اگر در هنگام بهار درختان دیرتر از هنگام گل دهند می‌گویند سال شمیز است (کشاورزان دیرتر کشاورزی وبذر پاش کنن )
    ویس = به ایست و درگویش فارغانی از جزء پیشین [a] (i) استفاده می شود.

    1. لر لیراوی می گوید

      دوست عزیز همه ی کلماتی که برای مثال نوشتی لری هستند،من نمیخوام بگم زبان شما نیست،منظورم بر این هست که این کلمات مختص شما نیست و تمام لرها نزدیک به ۸ میلیون نفر هستند از این کلمات استفاده میکند(منظورم کلماتی مانند کروک،تج،گر،پسین،پشکه و…)
      ایالت پارس کهن شامل استان های فارس،بوشهر،کهگیلویه و بویراحمد،غرب هرمزگان،چهار محال و بختیاری،و بخشهای شرقی خوزستان و بخشهای حنوبی لرستان میباشد،زبان و گویش های موجود در این مناطق بازمانده های اصیل پارسی میانه یا پهلوی ساسانی هستند،موفق باشید

  7. ازین معتضدکیوانی می گوید

    درود سایتwww.fargan.irدرمورد گویش فارغنی در شمال هرمزگان بحث وصحبت کرده در صورت نیاز لینک انرا بنویسم در ضمن در شروع ویرایش کلمه فارغتنات از قلم افتاده (ر) متشکرم

  8. ازین معتضدکیوانی می گوید

    فارغانات

ارسال یک پاسخ