سرنوشت فتحعلی خان داغستانی(وزیراعظم)و داستان یک خیانت که منجر به فاجعه شد

مقدمه

وزیر اعظم شاه سلطان حسین اول صفوی در اصفهان شخصی به نام فتحعلی خان اهل داغستان بود که اتفاقا مذهبش بر خلاف مذهب رسمی ایران یعنی از اهل سنت بود این وزیر با تمام تلاش هایی که میکرد فقط و فقط میخواست پایه های حکومت که توسط هوتکیان و شورشیان دیگر که به طور واقعی در حال لرزش بود را ایمن کند.

شاه در زمان شورش اهالی داغستان که غارتگریشان تا نزدیکی ها و حتی داخل قلمروی گرجستان شرقی رفته بود به دلیل اینکه وزیرش اهل سنت و از اهالی آن منطقه(داغستان) بود به حاکم گرجستان یعنی واختانگ نامه ای با پیک سلطنتی فرستاد که بنا به متن آن شاه گرجی نباید از قلمروی خویش به طرف داغستان برای تنبیه شورشیان اقدامی کند،شاه با اینکار میخواست دل وزیر خویش را گرم کند ولی از توطئه درون دربار (با مشورت محمد حسین ملاباشی و رحیم خان حکیم باشی) بر علیه وزیر خویش اطلاعی نداشت.

لطفعلی خان داغستانی و شکست دادن جماعت شورشی افغان

این وزیر یعنی فتحعلی خان داغستانی برادری زاده ای شجاع و نترسی داشت که به همراه ارتشش در فارس حکمرانی می‌کرد حضور داشته است ، وزیر پیکی به برادر زاده اش که حاکم فارس بود فرستاد ،مبنی بر اینکه جماعت شورشی اهل قندهار در حال نزدیک شدن به اصفهان هستند و اگر میتوانی اقدامی بر علیه آنان انجام بده در همین حال در داخل دربار اصفهان توطئه ای برای حذف فتحعلی خان به جریان افتاده بود،که محمد حسین ملاباشی و رحیم خان حکیم باشی در آن دخیل بودند ! آن سردار رشید و حاکم فارس یعنی لطفعلی خان که بدون اجازه از درباریان و حتی شاه مامور به جنگیدن با افغان های شورشی شد ،در جنگی که در حوالی کرمان پیش آمد پیروز و افاغنه را تا نزدیکی قندهار دنبال کرد و آن ها را برای مدتی از پایتخت بزرگ و زیبای صفویان عقب راند.

بهانه دادن وزیر به درباریان

اما آن توطئه که توسط درباریان به رهبری محمد حسین ملاباشی و رحیم خان حکیم باشی درجریان بود با پیدا کردن پاشنه آشیل برای ضربه زدن به وزیر اعظم وارد فاز جدیدی شد و آنان با خراب کردن رابطه شاه و وزیر کاری کردند که این وزیر شجاع و توانا از چشم شاه بیوفتد،زیرا درباریان و محمدحسین ملاباشی و رحیم خان حکیم باشی به شاه میگفتند آن سردار داغستانی و این وزیر داغستانی بدون اطلاع شخص شاه ارتش را از فارس به جنگ با افغان های شورشی برده اند و شاید قصد وزیر که اتفاقا سنی مذهب هم میباشد از انجام اینکار این باشد که همزمان با شورش داغستان با کمک برادر زاده اش بر علیه شاه کودتایی کند و خود را به نون و نوایی برساند و حتی توهین هایی در کنار شاه به وزیر اعظم می‌کرده اند.

عاقبت وزیر اعظم و سردار شجاع

با نتیجه دادن توطئه درباریان و گرا دادن آنان به افاغنه ، در آخر شاه مجبور به خلع کردن وزیر و سپس به مجازات آن پرداخت، که عاقبت با نزدیکی میلی آهنی که دارای گرمایی آتشینی بود در چشمان وی،آن وزیر را نا بینا کرده اند و پس از انجام اینکار لطفعلی خان داغستانی را از شیراز فراخوانده و در تهران زندانی کردند و کمی بعد او را به اصفهان بردند و در زندانی در اصفهان انداختند ، ارتش او را منحل کرده و در نهایت نیروی نظامی وی که پرتعداد بود در ایران و فارس پراکنده شد .

کاری که شاه برای شخص وزیر انجام میدهد

شاه با ناراحتی و پشیمان از اقدام خویش و توصیه چندی از سربازان و فرمانده هان تصمیم گرفت دادگاهی را برای بیگناهی وزیر برپا کند و خویش در آن به عنوان قاضی بر صندلی قضاوت بنشیند و حکمی دهد که دل و روان خود را آرام کند.شاه دادگاه را باحضور درباریان و سربازان و…. برپا نموده و شخص وزیر را برصندلی ای در رو بروی خود و درباریان و .. نشاند ، وزیر با ارائه دادن توضیحات و دلایل و رفع ابهام برای شاه ،ماجرا را جوری شفاف کرد که سربازان به دفاع از وزیر پرداختند و شخص شاه با شنیدن دلایل کافی و حتی دیدن چشمان وزیر که درباریان باعث شدند آن نعمت خدادادی را از او بگیرد به گریه افتاد و حتی به محمد حسین حکیم باشی برای اولین بار به خشم گفت چشمان او را مداوا کنید ، ولی کار از کار گذشته بود و در آخرین لحظه دادگاه تصمیم بر این گرفته شد ، وزیر را با دادن هدایا و مالی به شیراز تبعید کنند ولی برادر زاده اش(لطفعلی خان داغستانی)را در اصفهان به زندان بیندازند.

جانشین وزیراعظم(فتحعلیخان داغستانی) که بود و چه کرد؟

بعد از خلع و کور کردن و تبعید وزیر اعظم سابق (فتحعلی خان داغستانی) که شخصی شاه دوست و حتی وطن دوست ولی سنی مذهب بود ، شخصی از ایل قزلباش و شیعه مذهب به نام محمد قلی خان شاملو به جای او وزیر شد که مورد حمایت حکیم باشی و ملاباشی و حتی درباریان بود.

این آخرین وزیر اعظم شخص شاه سلطان حسین اول صفوی میباشد که در حدود جریانات نزدیکی افاغنه به اصفهان وزیر بوده است ، نوع دفاع ایشان در مقابل ارتش شورشی این بود : که باید درپشت برج و بارو به دفاع پرداخت تا این قائله تمام شود ولی یکی از سرداران (احتمالا رستم خان گرجی) اعتقاد به جنگ داشت لذا جنگی بین سربازان صفوی و افغانان درمنطقه گلون آباد روی داد که صفویان در آن شکست خوردند،دلیل این شکست بی روحیه بودن سربازان و خیانت فرماندهان ایران و امیر مشعشعی و کمک نکردن آنان به غلامان خاصه به فرماندهی رستم خان گرجی بوده است با اینکه غلامان تا آخرین نفس با شجاعت و درایت و مردانگی جنگیدند و تا آخرین نفر کشته شدند،اما امیر مشعشعی(حاکم خوزستان) و حتی فرمانده نیروی ایرانی اعتماد الدوله ، همان وزیر اعظم (محمد قلی خان شاملو) به اصفهان برگشتند.

دراین موقعیت حساس که اصفهان درمحاصره قرارداشت تمامی درباریان ومحمدقلی خان شاملو وزیراعظم پنهانی با محمودافغان درحال نامه نگاری بودند و اینان درنامه محمود را به گرفتن اصفهان ترغیب میکردند حال به قسمتی از نامه وزیر اعظم اشاره میکنم:
محمدهاشم آصف درکتاب (رستم الحکماء) می نویسد(وزیر اعظم نمک بحرام خیانت کار،نفاق پیشه،پنهانی عریضه نوشت وفرستاد نزد والجاه محمود خان غلجه که ای نایب صاحب الزمان وای مظهرامن وامان ازین کوکبه باعظمت وازاین دبدبه بامهابت ما تشویشی بخاطر خطیر مبارک راه مده که ما همیان پربادیم نه افعی پرزهر صیاد، مبادکه پای همت والای خودراازجابلغزانی که دل ماباتواست وفی الحقیقت درخفاما همه بخدمتگزاری تودرکمال سعی اشتغال داریم)

اصل مطلب بالا : وزیر اعظم نمک بحرام و درباریان(همفکر) به محمود افغان پنهانی نامه ای در خور نوشتند و از او با کلمات زیباتمجیدکردند و او را برای فتح کردن اصفهان تشویق کردند وحتی به او گفتند به شما خدمتگذاری میکنیم و دلهایمان با تو میباشد!

پایان عمر وزیر اعظم سابق (فتحعلی خان داغستانی) و سردار فارس(لطفعلی خان)چگونه بود ؟

وزیر تا چند سال بعد از خلع و کور شدنش با دارایی هایی که شاه به او داده بود در شیراز زندگی میگذراند و برادرزاده اش (لطفعلی خان داغستانی) که روزی سردار و حاکم فارس بود ، در این ایام در زندانی در اصفهان روز ها را میگذراند با نزدیک شدن صدای سم اسبان جماعت شورشی به رهبری محمود افغان به اصفهان روزگار روی دیگری را به ایران و حتی خاندان سلطنتی و وزیر و سردار سابق نشان داد.

وزیر(فتحعلی خان داغستانی) از ترس آمدن قشون محمود به شیراز و به دست آوردن خودش ،که نکند محمود او را وادار کند ، به شخصی یا به سلسله صفویه یا به مملکت خویش توهین کند یا اطلاعات و اسرار دربار و شاه که ممنوعه بود به او بگوید در آخر زهری را خورد و خود را به کشتن داد یا بنا به روایت دیگر فتحعلی خان داغستانی براثر غم وغصه مرده است، برادرزاده اش که روزی دارای قوای نظامی پرتعداد در فارس حاکم بود و با خیانت درباریان و…. زندانی شده بود، در روزی از روز های سقوط اصفهان از زندان فراری شد و به روستای بن گریخت اما در آخر با اسیرگرفتن وی و فرستادنش به کاخ سلطنتی در اصفهان ، به تلافی شکست سنگینی که چند سال قبل لطفعلی خان داغستانی به قشون افغان آورده بود به دست محمود افغان کشته شد ،بنا به روایتی توسط محمود افغان تیکه تیکه شده است !

سرنوشت غاصب سلطنت

با بر تخت نشستن محمود خان غلجایی بر تختگاه اصفهان و چندی بعد فرار شاهزاده ای صفوی نژاد از اصفهان، اوضاع به گونه ای رقم خورد که تعدادی از امرای صفوی توسط محمود خان افغان در اصفهان کشته شدند، جوی خون جاری شد و حتی شاه سلطان حسین ، شاهد کشته شدن چند تن از پسرانش شد! در این موقع محمود خان افغان دچار بیماری جنون شد و کمی بعد توسط اشرف افغان (به انتقام کشتن پدرش(عبدالعزیز))کشته شد، شاه غاصب جدید اوضاع را بر ضد خود میدید و خواهان حسن نیت و حتی همکاری با شاه سلطان حسین شد،ولی با خبری که از قزوین و مناطق مرزی غربی ایران آمد ،اوضاع جور دیگری پیش رفت و تصمیم گرفت شاه سلطان حسین کشته شود ، آن خبرها از این قبیل بودند ، شاهی جدید از نژاد صفوی برتختگاه شاه طهماسب اول در قزوین نشسته است، آن کسی بود که به او تا دوره نادرشاه شاه طهماسب ثانی یا دوم(شاه طهماسب بن شاه سلطان حسین بن شاه سلیمان) میگفتند ، طهماسب قلی (نادر) با او برای سرکوب افغان ها به رهبری اشرف افغان و حتی ملک محمود سیستانی که در مشهد صاحب دربار و حتی کشوری خودمختار شده بود ،همراه شد و ماجرهای دیگری در این مملکت وسیع‌الفضایی که به آن ایران میگفتند رخ داد،که منجر به جنگ های عظیمی با همسایگان و حتی داخل ایران شد و خبری که از مناطق مرز غربی ایران آمده بود این بود که سلطان عثمانی(احمد سوم) لشکر خود را برای بازیابی سلطت صفوی به طرف مرز ها ایران رهسپار کرده بود در ظاهر بهانه آنان بازیابی قدرت خاندان صفوی در اصفهان بود ولی نیت واقعی آنان فتح مناطقی بود که در زمان شاه محمد(اول) خدابنده صفوی از ایران گرفته بودند ولی شاه عباس یکم صفوی اینان را بازپسگیری کرده بود ،حدود این مناطق قسمتی از خوزستان و لرستان و آذربایجان(جنوب ارس) و حتی ایروان و قفقاز (اران و شروان و ارمنستان)بوده است .

از طريق بنمایه چند منبع تاریخی اواخر دوره صفویه + کتاب علل سقوط شاه سلطان حسین آنتوان دو سرسو و رستم الحکما و وکیپدیا
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها