کارنامه سیاسی شاه اسماعیل اول صفوی

از شیخ صفی تا شاه اسماعیل اول صفوی

شاه اسماعیل اول صفوی ،جوانی که ایران را با یک مذهب رسمی و بعد از مدت ها متحد کرد !

مقدمه

اسماعیل میرزا فرزند شیخ حیدر صفوی معروف بود که از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی بوده است.

در زمان حمله مغولان و دوره سلسله ایلخانان در مملکت ایران مخصوصا در غرب کشور ایران عرفان و صوفی گری رونق گرفته و اردبیل محل ساخت و توسعه خانقاهی شده بود که توسط شیخ صفی الدین اردبیلی ساخته و همچنین خودش در آنجا ماندگار شده بود.

نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی وارث او شده و بدلیل جایگاه بالای اجتماعی که داشتند کم کم به مذهب شیعه (۱۲ امامی)گراییده و آن را با عرفان و صوفی گرایی تلفیق کردند ، و طرفدارانی یافتند همزمان بسیاری از آنان با پرورش و رواج سنت فدایی پروری، ارتشی مجهز پرورش داده و آماده نبرد و جهاد شدند.

شیخ حیدر صفوی پدر اسماعیل میرزا با جذب ترکان آناتولی که از شیعیان صوفیگری بودند و همچنین آنان به خاندان صفوی ارادتی داشتند با کمک آنان اردبیل را فتح کرده و سپس به فداییان(قزلباش) حکم جهاد داده و به سمت گرجستان و ارمنستان و چرکس ها(مملکتی در شمال قفقاز) شتافته که در نهایت با حکومت شروانشاهی (دوره فرخ یسار) درگیر شده و چون شروانشاهیان با آق قویونلو  همکاری میکردند و به سبب ترسی که سلطان بایندری(سلطان یعقوب) از قدرت روز افزون خاندان صفویان داشت ،سلطان به حاکم شروانشاهی (فرخ یسار) دستور داد با شیخ حیدر صفوی بجنگدد ،شیخ حیدر در این جنگ کشته(شهید) شد ،اینک شاه اسماعیل اول (اسماعیل میرزا) که بیش از یک سال نداشت که بهمراه خانواده وبرادربزرگش(سلطان علی صفوی) به فرمان (سلطان یعقوب) به فارس فرستاده شدند و در آنجا به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند.

سرانجام با مرگ سلطان یعقوب بین جانشیانش درگیری شد و رستم بیگ (سلطان رستم) خانواده صفوی را از زندان آزاد کرد و میخواست با کمک (سلطان علی صفوی) و طرفدارانش (قزلباش) پایه های حکومت خویش را ماندگار کند، اما رستم بیگ چند وقت بعد از اینکه خانواده صفوی و سلطان علی و اسماعیل میرزا را از زندانی از فارس آزاد کرده بود پشیمان شده وبه سلطان علی به دلیل قدرتی که داشت مشکوک شد و با قشونش به سمت اردبیل رفته و سلطان علی را در شام اسبی(حوالی اردبیل)بکشد ،اما قبل از کشته شدنش، سلطان علی صفوی، اسماعیل برادر کوچکش که حدودا ۶ سال داشت را به جای خود در مقام صوفی اعظم و مرشد کامل(طریقت صفوی) برگزید و حتی به قزلباشان و طرفدرانش فرموده بود : بعد از من از اسماعیل برادر کوچکم حمایت کنید و از جان او حفاظت کنید.

اسماعیل میرزا(شاه اسماعیل اول صفوی) در لاهیجان

بعد از مرگ سلطان علی، برادر کوچکش اسماعیل، صوفی اعظم اردبیل و وارث خاندان صفویه شد. او در آن زمان حدود ۶ سال سن داشت و در خطر قتل یا اسارت بود. فداییان صفوی او را به لاهیجان فرستادند تا مخفیانه زندگی کند و در موعد مناسب به اردبیل بازگردد. اسماعیل در لاهیجان توسط کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی دیلمان که شیعه و دوستدار خاندان صفوی بود، پرورش یافت. او در لاهیجان به طرق صوفیه آشنا و برخی عقاید شیعه را فراگرفت.

اسماعیل در راه اردبیل و متحد کردن مملکت ایران

پس از چند سال که اوضاع داخلی حکومت های محلی ایران به هم ریخت، اسماعیل به اردبیل بازگشت و از فرصت استفاده و تاج گذاری کرد و سلسله صفویه را بنیان گذاری نمود. شاه اسماعیل در زمان تاج گذاری فقط ۱۳ سال داشت اما با استفاده از هوش خود توانست سلسله آق قویونلوها را سرنگون کرده و در کمتر از چند سال سراسر ایران، قفقاز و حتی بصره و بغداد را به تصرف خود در آورد. اما آنچه باعث شد یک نوجوان ۱۳ ساله بتواند ایران نوین را به وجود آورده و کاری کند که در طول هزار سال، پادشاهان دیگر (از نسل پدری ایرانی)مانندمرداویج و عضدالدوله دیلمی و یعقوب لیث و دیگران نتوانسته بودند به انجام رسانند چه بود؟

شاه اسماعیل با ترکیب کدام عناصر توانست شاهنشاهی مدرن ایران را ایجاد کند؟

شاه اسماعیل طبق اطلاعاتی که در زمانش و حتی بعد تر نوشته شده است شاهی عجیبی بوده است، که هم بسیار زیرک و مطلع بوده و هم گفته شده است که عاشق شاهنامه بوده و و بسیار تاریخ میخوانده است.او نهاد پادشاهی ایران باستان را احیاء کرد اما نتوانست ساختار سیاسی ایران قدیم را به طور کامل زنده کند. مقام وزارت به شدت ضعیف و اشراف نیز کم مایه بودند. از آن سو، قزلباشان آنقدر قدرتمند بودند که می توانستند به راحتی قدرت را به دست بگیرند چند تن از وزیران از دوره شاه اسماعیل اول صفوی تا شاه طهماسب اول صفوی توسط قزلباش و توطئه آنان کشته شده اند . شاه اسماعیل با بالا بردن مقام خود و انتسابش به «فره ایزدی» توانست خود را رهبری معنوی معرفی کرده و قزلباشان را مطیع نگه دارد اما بعد از مرگش مشکلات شروع شدند. جانشینان شاه اسماعیل به ویژه (شاه محمد(اول) خدابنده) از کاریزمای او برخوردار نبودند و به همین دلیل، قزلباشان شروع به قدرت گرفتن کردند. از آن سو، به علت غیبت نهاد ولیعهدی، فرزندان شاه جذب قزلباشان شده و درگیری های داخلی شدت گرفت. حدود ۵۰ سال بعد از مرگ شاه اسماعیل، فرزند کشی، برادرکشی در خاندان صفوی رواج یافت و اگر اقتدار شاه عباس اول صفوی و تغییر رویه او نبود شاید سلسله صفوی زودتر از اینها از بین می رفت.

صفت دیگر شاه صفوی خودپسندی و توهم بسیار عجیبش بوده. بسیاری از قزلباشان در ابتدا او را «ولی خدا» و جانشین ائمه هدی می دانستند اما او بعد از قدرت گیری، از باور انسان کامل و حلول صوفیه استفاده کرد و خود را موجودی ایزدی و نیمه خدا دانست. این دروغ رندانه کم کم به نظر شاه راست آمد. شاه اسماعیل با اعتماد به نفس کاذب خود و با این باور که الهی است و شکست نمی خورد شروع به جنگ با اقوام مختلف کرد. این تهور در ابتدا به او کمک کرد. او توانست ازبکان را شکست دهد و سراسر شرق را به تصرف خود در آورد. قزلباشان نیز بیش از گذشته به این جوان شجاع اعتماد پیدا کردند و شکی نداشتند که او موجودی الهی و شکست ناپذیر است. با این حال، تهور او در برابر عثمانی ها کار دستش داد (البته برای این ماجرا میشود نداشتن اسلحه گرم و توپ جنگی و تاکتیک اشتباهی که پیشنهاددورمیش‌خان شاملو بود را نام برد).

شاه اسماعیل اول و جانشینانش با دعوت از شیخ محقق کرکی و از علمای دیگرکه اهل جبل عامل لبنان بودند باعث تقویت مذهب شیعه و استوار شدن این مذهب در ایران شده اند و در زمان شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده و شاه عباس اول با بوجود آمدن نسلی نو که از ازدواج علمای جبل عامل و خاندان های ایرانی بوجود آمده بودند این مذهب خود به خود در ایران بومی شده است.

کار هایی که اگرتوسط شاه اسماعیل انجام نمیشد خیلی بهتر بود

متاسفانه در برخی موارد اعدام ها بسیار سنگدلانه بود. برای مثال، شاه اسماعیل دستور داد یکی از مخالفانش را تکه تکه کرده و گوشتش را میان قزلباشان پخش کنند تا آنها از آن بخورند.(این اقدام بیشتر علیه، کسانی انجام میشده که به شاه یا مرشد کامل یا کشور خیانت و بدعهدی میکردند و یا مورد غضب شاه واقع می‌شدند) همچنین، بسیاری از زندانیان در عصر او به سیخ کشیده یا پوست بدنشان کنده شد. از این قساوت ها بسیار از شاه صفوی دیده شده است از همین امور در تاریخ کشور های دیگر هم می‌توان پیدا کرد که جزو اقدامات سازنده(خوب) شاه نیستند، بلکه امروزه کارنامه شاهان آن روزگاررا سیاه می‌کند.

علت شروع جنگ چالدران

او پس از قتل شیبک خان ازبک (سلطانی ازبک از نسل چنگیز) کسی که به خراسان حمله کرده بود و حتی خاندان تیموری را خار و ذلیل کرده بود و خواهر ظهرالیدن بابر تیموری را زوری به عقد خویش در آورده بود، جسدش را پر از کاه کرده و با نامه ای تند و توهین آمیز نزد سلطان بایزید دوم، سلطان عثمانی فرستاد. سلطان عثمانی که درگیر مشکلات داخلی بود در ابتدا سکوت پیشه کرد اما شاه اسماعیل اقدامات تحریک آمیز خود را شدت داد. او به قتل اهل سنت ادامه داد (شافعه ها خیلی خیلی کمتر چون آنان به شیعه نزدیک تر بوده اند، ولی از حنفی ها بیشتر چون در آن زمان اهل سنت حنفی در ایران با ازبک ها و حتی عثمانی ها دارای یک مذهب مشترک بوده اند و حتی ممکن بود از فتوای علمای قسطنطنیه(عثمانیازبکیه اطاعت کنند) و با تحریک شیعیان لبنان و آناتولی و ترغیب آنان به قیام علیه عثمانی، برای سلطان ترک خط و نشان کشید. بایزید دوم سعی میکرد رابطه کشور خود را با سلسله جدید تاسیس صفوی در ایران حفظ کند، اما شاه اسماعیل که خود را شکست ناپذیر می دید، سفیر سلطان را تحقیر کرد و به کشورش بازگرداند، این اقدامات سرانجام باعث وقوع جنگ بزرگی شدند که سرنوشت شاه اسماعیل و دولت نوپای او را زیر و رو کرد .

البته اقدامات شاه اسماعیل اول در مملکت ایران برای سرکوب اهل سنت نسبت به اقدامات عثمانی ها در زمان سلیم یکم عثمانی برای سرکوب شیعیان بسیار کنترل شده تر بوده است، به طوری که در منابع آن دوره میخوانیم در ایران شاه ، اهل سنت تبریز را به شدت سرکوب کرده است و حتی گفته شده ۲۰ هزار نفر از اهالی آنجا توسط نیروی شاه شیعه مذهب کشته شده است، ولی در منابع دیگر از اقدامات سلیم عثمانی میشود فهمید ۴۰ هزار نفر شیعه به دستور سلیم یکم و فتوای علمای قسطنطنیه اعدام شده اند و در ماجرای دیگر درست بعد از شکست در جنگ چالدران میشود فهمید وقتی که مردم(تبریز) که هنوز کامل شیعه نبودند با فهمیدن خبر نزدیک شدن شاه صفوی و سربازانش به تبریز و در ادامه با فهمیدن خبری دیگر مبنی بر اینکه سلطان عثمانی (سلیم یکم) تبریز را ترک کرده قشون باقی مانده سنی مذهب عثمانی در تبریز را به خاک و خون کشیده اند و در آخر به استقبال شهریار شیعه مذهب ایران یعنی شاه اسماعیل اول آمدند! (منبع تاریخ عالم آرای شاه اسماعیل صفحه ۵۰۳)

تازیانه الهی 

بعد از عزل سلطان بایزید، فرزندش سلطان سلیم به قدرت رسید. او با قتل برادرانش توانست به تاج و تخت برسد و این نشان می دهد که تا چه حد قسی القلب و متهور بوده است. سلطان سلیم با نوسازی ارتش و سرکوب مخالفان و شکست غربی ها توانست عثمانی را به قدرت برساند. او بعد از احیای قدرت عثمانی به سرعت عازم مرزهای ایران شد تا شاه جوان اما متهور صفوی را شکست داده و برای همیشه از شر او خلاص شود.

تعداد سربازان سلطان سلیم بیش از ۲۰۰ هزار تن بود. او همچنین، ۵۰۰ عراده توپ جنگی بزرگ به همراه داشت و صدها هزار سوارکار به همراه آورده بود. این نشان می دهد که او قصد تصرف کامل ایران و نابودی صفویه را داشت. سلطان سلیم بعد از رسیدن به آناتولی و دیار بکر، شیعیان را از دم تیغ گذراند و با قساوتی تمام، مخالفانش را سرکوب کرد. او سپس به سمت آذربایجان راه افتاد تا با شاه اسماعیل مصاف(جنگ) کند در همین زمان، شاه اسماعیل در شرق، مشغول جنگ با ازبک ها بود بعد از باخبر شدن از اوضاع آذربایجان با ۴۰ هزار سرباز عازم آذربایجان شد. در راه عشایر و قبایل مختلفی را هم با خود همراه کرد و آمادۀ نبرد با سلطان سلیم گردید.

پس از نبرد سرنوشت ساز چالدران ، سلطان عثمانی از شاه اسماعیل صفوی درخواست کرد که شمشیری را که با آن لوله توپ را به دو نیم کرده بود برای وی بفرستد. شاه اسماعیل دعوت سلطان را اجابت نمود. وقتی که شمشیر به دارالخلافه رسید، سلطان در حضور اعیان و اشراف آن را بر روی لوله توپی آزمود، ولی اثر مطلوب را به دست نیاورد، بنابراین نامه‌ای به شهریار صفوی نوشت و گله کرد که معلوم می‌شود شاه قزلباش یک شمشیر را از برادرش مضایقه کرده‌است. شاه اسماعیل در پاسخ نوشت:

شمشیر همان شمشیر است بازو همان بازو نیست.

سید جواد طباطبایی معتقد است بحران سیاسی ایران را می توان از تحلیل جنگ چالدران به خوبی فهمید:

شاه اسماعیل زمانی به محل نبرد یعنی چالدران رسید که ارتش ۲۰۰ هزار نفری عثمانی هنوز استقرار نیافته و به خصوص توپ هایشان در محل های مناسب قرار نگرفته بود. در این زمان، نورعلی خلیفه لو و محمدخان استاجلو، دو مشاور اصلی شاه به دلیل آشنایی قبلی با روش‌های جنگی عثمانیان و قدرت توپخانه آنها پیشنهاد کردند که پیش از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد، حمله را از پشت به آنها آغاز کنند. شاه اسماعیل صفوی با این پیشنهاد مخالفت کرد و آن را خلاف مرام مردانگی دانست. او گفت: «مگر ما حرامی (راهزن) هستیم…ما از جلو حمله می کنیم و خدا به ما کمک خواهد کرد.» و از پیشنهاد فرمانده دیگر یعنی دورمیش‌خان شاملو راضی شد که این تصمیم به خوبی نشان می دهد شاه صفوی تا چه میزان از درک اقتضائات نظامی و سیاسی زمان خود عاجز بود و منافع ملی را درک نمی کرد.

به هر حال، این تصمیم شاه اسماعیل به یک فاجعه انجامید در ابتدای جنگ، شاه اسماعیل دست برتر را داشت. سربازان صفوی و قزلباشان و به خصوص شخص شاه متهورانه می جنگیدند و جناح چپ لشکر عثمانی در حال نابودی بود. با این حال، سلطان عثمانی از قدرت توپخانه خود مطمئن بود. با شروع بمباران توپخانۀ عظیم عثمانی، ورق برگشت. توپ ها ارتش ایران را نابود کردند اوضاع در یک لحظه چنان بد شد که بیم نابودی کامل ارتش ایران می رفت. در این اوضاع، شاه صفوی همچنان متهورانه می جنگید. یکی از اطرافیانش با قرآن نزد او آمد و او را قسم داد که دستور عقب نشینی صادر کند چرا که اگر شاه اسماعیل کشته شده یا اسیر شود ایران نابود می شود. شاه در حالیکه چشمانش پر از اشک بود و همچون ببری زخمی می غرید، دستور عقب نشینی صادر کرد.

سربازان عثمانی از تعقیب شاه اسماعیل اجتناب کردند و سلطان سلیم چند روز بعد فاتحانه وارد تبریز شد. او قصد داشت به اردبیل رفته و کار صفویه و ایران را یکسره کند اما به هم خوردن شرایط جوی، قطع ارتباط با کاروان های تجاری و کمبود آذوقه او را مجبور به عقب نشینی کرد از ۴۰ هزار سرباز ایران کمتر از چند هزار نفر زنده ماندند. تعداد کشته شدگان ایران چند برابر بیشتر از کشته شدگان عثمانی بود ، از این دوره به بعد چرخه خشونت توسط سنی مذهبان عثمانی و ازبکیه بر علیه ایرانیان شیعه به راه افتاده، به طوری که یکی از سلاطین عثمانی در داخل مرز ایران به مردم ایران گفته بود این امت اصلاح ناپذیر و طی جنگ های آینده عثمانی و ایران به جز دو دوره شاه عباس اول صفوی و نادرشاه افشار بیشتر از اهل شیعه ایران کشته شده و فتوای روزبهان خنجی عالم سنی مذهب ایرانی در ازبکیه ،علیه شیعیان در ایران و خاندان صفویه منجر به ادامه شدن این وضع شده است و حتی باعث روشن ماندن آتش جنگ های عثمانی و ایران بوده!

تازیانه ای که شاه ایران را افسرده و سیاهپوش کرد

سیلی چالدران بیش از همه به گوش خود شاه اسماعیل نواخته شد. تصویر شاه الهی و شکست ناپذیر در یک لحظه از بین رفت. شاه دیگر شأن و مقام گذشته  را نزد قزلباشان نداشت. اعتماد به نفس او از بین رفت. در زمان جنگ حدود ۲۷ یا ۲۸ سال سن داشت اما به سرعت افسرده شد. دیگر تا آخر عمر، هیچ جنگی را فرماندهی نکرد. بعد از ورود به اردبیل، عمامه ای سیاه بر سر بست و تا آخر عمر عزادار چالدران شد. او نام یکی از پسرانش را «القاص» (قصاص کننده) گذاشت و عهد کرد  تا انتقام نگیرد آرام ننشیند. با این حال، قدرت عثمانی آنقدر زیاد بود که شاه اسماعیل فهمید نمی تواند با نیزه و گرز و شمشیر جلوی توپخانه ترک ها را بگیرد. و این شد که افسرده خاطر به حرم سرا پناه برد. شروع به میگساری کرد و چنان در افیون غرق شد که سرانجام در ۳۸ سالگی در سال ۹۳۰ق روز دوشنبه نوزدهم ماه رجب به دلیل بیماری درگذشت.

منبع بن مایه: اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها